#حدیث و داستان کوتاه
بسم الله الرحمن الرحیم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃
اثر محبت اهل بیت (ع)
🌹یکی از چیزهایی که انسان را در «قبر» از عذاب و ناراحتی نجات می دهد و از همه اعمال کارسازتر است، محبت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) است.
✨حضرت امام رضا، علیه السلام، فرمود: «از مواردی که به زیارت زائرم می آیم شب اول قبر اوست».
👈مرحوم «محدث قمی» در مفاتیح نقل می کند که:
ظالمی پس از مرگ به خواب یکی از علما آمد. مرد عالم از او پرسید چگونه در راحتی بسر می بری حال آنکه باید دچار درد و شکنجه باشی؟ ظالم در پاسخ گفت: تا دیشب در عذاب می سوختم و قبرم مملو از آتش بود، ولی از دیشب تاکنون عذاب بطور موقت از قبرستان برداشته شده. زیرا، حضرت سید الشهداء، علیه السلام، دیشب سه بار به دیدن یک بانوی محترم آمد! مرد عالم به جستجو و تحقیق درباره این یانو پرداخت، تا همسر او را پیدا کرد. از او پرسید: «همسر شما چه اعمال نیکی انجام می داد که امام حسین، علیه السلام، به دیدنش آمده است؟!» مرد مقداری از اعمال صالح همسرش را برشمرد که از جمله آنها این بود که او بر خواندن زیارت عاشورا مداومت داشت. یک عمر زیارت عاشورا می خواند. با این سخن مرد عالم پی برد که چرا امام حسین (ع) در شب اول قبر به دیدن آن زن آمده بود.
📚معاد در قرآن؛ ؛ ص140؛ مظاهری، حسین
☀️ به ما بپیوندید 👇
🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺
@heiateseyedatonnesae
🔴"لیمــوترش" پوسته پرخاصیت 🍋
✳️برای اینکه بتونید از مواد مغذی موجود در پوست لیمو استفاده کنید، باید بجوشونیدش !🫖
✳️جوشونده پوست لیمو میتونه به درمان اضطراب، افسردگی و بیماریهای قلبی و گوارشی کمک کنه🍋
@heiateseyedatonnesae
جلسه دوم-بخش اول -مباحث طبی-خانم نجفی.m4a
21.36M
جلسه دوم - بخش اول
جلسه اول بخش دوم- مباحث طبی - خانم نجفی .m4a
34.16M
جلسه اول - بخش دوم
جلسه اول - مباحث طبی - خانم نجفی .m4a
33.04M
جلسه اول - بخش اول
جلسه دوم-بخش دوم-مباحث طبی-خانم نجفی.m4a
24.72M
جلسه دوم - بخش دوم
جزوه طب اسلامی - بخش قلب.pdf
3.47M
جزوه طب اسلامی - بخش قلب.pdf
🌨 #سیل_صلوات 🌨
عرض سلام و ادب خدمت همه شما عزیزان
🤲 جهت سلامتی و #فرج_امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
🤲 #شفای_مریضها
🤲 #رفع_گرفتاریهای مومنین و مسلمین
🤲 #فرزند_دار_شدن همه کسانی که می خواهند نسل مومنین رو زیاد کنند.
🤲 برآورده شدن
#حاجات_اعضای_کانال
🌺 هزاران گل#صلوات با 👈#عجل_فرجهم
💐 هدیه می کنیم به #امام_موسی کاظم و #امام_رضا #امام_جواد ع و #امام_هادی ع
@heiateseyedatonnesae
🌴🌴🌴
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیهالسلام )
🍃🍃🍃🍃
اول صبح بگویید حسین جان رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
@heiateseyedatonnesae
🌨 #سیل_صلوات 🌨
عرض سلام و ادب خدمت همه شما عزیزان
🤲 جهت سلامتی و #فرج_امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
🤲 #شفای_مریضها
🤲 #رفع_گرفتاریهای مومنین و مسلمین
🤲 #ازدواج_مجردها
🤲 برآورده شدن
#حاجات_اعضای_کانال
🌺 هزاران گل #صلوات با 👈 #عجل_فرجهم
💐 هدیه می کنیم به #امام_حسن عسگری ع و#امام زمان ع
@heiateseyedatonnesae
#زندگینامه شهداء
📚 خـلاصه #کـتاب از چـیزی نمیتــرسیدم(۱۱)
✒️ (به قــلم ســردار ســلیمانی)
✍🏻آن شب به خانه یکی از اقواممان به نام عبدالله سعدی رفتیم
عبدالله به خوبی استقبالمان کرد....🌹
چندروزی دنبال کار هم میگشتم؛
درِ هر مغازه، کافه، رستوران و کارگاه را می زدم و سوال می کردم آقا کارگر نمیخواهید!🏪
همه یک نگاهی و قد کوچک و جثه نحیف من می کردند و جواب رد می دادند.🧍🏻♂️
آخر در یک ساختمان در حال ساخت وارد شدم چند نوجوان و جوان سیاه چرده مثل خودم اما زبل و زرنگ مشغول کار بودند.👷🏻♂️
اوستای کار را دیدم گفتم «آقا تو رو خدا به من کار بدهید»
اوستا که دلش به رحم آمده بود گفت:« میتوانی آجر بیاوری؟
گفتم: بله.
گفت: روزی ۲ تومن بهت میدم به شرطی که کار کنی»💰
از فردا صبح رفتم سرکار
هرچند دست های کوچک من قادر به گرفتن یک آجر هم نبود
به هر قیمتی بود، مشغول شدم.👌🏻
نزدیک های غروب، اوستا دو تومان داد و گفت صبح دوباره بیا🌄
شش روز بود از بعد طلوع آفتاب تا نزدیک غروب آفتاب جلوی در ساختمان نیمه ساز خیابان در حال کار بودم؛🧍🏻♂️
جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت از دست های کوچک من خون می ریخت از پس از کار اوستا بیست تومن اضافه داد و گفت این مزد هفته تو💰
حالا نزدیک سیتومان پول داشتم.
تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله زیادی داشت
یاد مادرم افتادم و خواهرانم و برادرانم
سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم😭
در حالت گریه خوابم برد ...
عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم
صبح دوباره من و تاجعلی به هر مغازه و کافه و کبابی و هر درِ بازی میرسیدیم سرک میکشیدیم که آقا کارگر نمیخواهی؟🧍🏻♂️🧍🏻
همه یک نگاهی به ما دوتا میکردند مثل دوتا کره شیرنخوردهی ضعیف و بدون ریخت! می گفتند نه !
یک کبابی گفت یک نفرتان را می خواهم با روزی ۴ تومان.
تاجعلی رفت و من ماندم.
جدا شدن از او در این شهر سخت بود.😔
هر دو تایمان مثل طفلان مسلم به هم نگاه کردیم.
گریه ام گرفت تاجعلی گریه میکرد؛😭
صدا زد قاسم رفیق .....و من دیگر ادامه حرفش را نشنیدم...
@heiateseyedatonnesae