﴿• #ازخالق_بہمخلوق📿 •﴾
.
.
بسملله...
ألَم يَعلَم بأنَّ اللهَ يَری؟(علق/14)
ترجمه🍃⇩
«آيا انسان نمیداند كه خدا او را میبيند؟»
پدری فرزند خود را فراخواند🗣
دفتر مشق📒 او را كه بسيار تميز و مرتب بود نگاه كرد و گفت:
فرزندم👦🏻 چرا در اين دفتر كلمات زشت و ناپسند ننوشتی و كثيفش نكردی❌؟
پسر👦🏻 با تعجب پاسخ داد:خب معلوم است! چون معلممان هر روز آن را نگاه میكند و نمره میدهد..😊
پدر گفت:دفتر زندگی خود را نيز پاک نگاه دار، چون معلمی هست♥️ که هر لحظه آن را مینگرد و به تو نمره میدهد...📒🖇
+وضعیت دفتر زندگی من و شما چگونه است؟!
.
.
.❣↻ نامـہ اے از عآشق تَـرین رفیـقِ تو👇
.📖↻ Eitaa.com/Heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
.↯ #حرفاے_درگوشــے🌿 ↯. . . #افزایش_ظرفیت_روحی 22 🔶 یاداوری و تذکر مبارزه با راحت طلبی یکی از مهم ت
.↯ #حرفاے_درگوشــے🌿 ↯.
.
.
#افزایش_ظرفیت_روحی 23
🔶 چرا خوبان الهی معمولا آدم هایی بودند که زندگی اشرافی نداشتند؟ و خیلی وقتا کارای شخصیشون رو خودشون انجام میدادند؟
🔹 چون کسی که اهل مبارزه با راحت طلبی باشه میدونه استفاده زیاد از رفاه و اسایش، آدم رو راحت طلب میکنه.
☢️ برای همین بزرگان و عرفا گاهی وقتا یه سری سختی های اضافه ای هم به خودشون میدادند.
- ببخشید یعنی کلا ما از هیچ وسیله ای برای راحتی خودمون استفاده نکنیم؟🤔
- بله خوبه که آدم از وسایل رفاهی مثل لباسشویی و جاروبرقی و سایر وسایل الکترونیکی در منزل استفاده کنه
👈🏼 ولی این به شرطی باید باشه که آدم یه وقت جداگانه ای رو برای فعالیت های بدنی اختصاص بده. مثلا با اینکه ماشین داره امابلند بشه و پیاده تا مغازه بره. یا گاهی یه کار فنی یا سنگینی رو خودتون انجام بدید.
❇️ یه سری سختی ها رو خودتون اضافه تر باید به خودتون بدید تا جبران اون راحتی هایی که داشتید بشه.
بالاخره اگه آدم سعادت در دنیا و آخرت رو میخواد تنها مسیرش همینه. اگه آدم دلسوز خودش و آینده و قیامتش هست باید یه جاهایی پا روی راحت طلبی خودش قرار بده
🌺❤️ ان شالله که شما از افرادی هستید که حتما با راحت طلبی منفی خودتون مبارزه میکنید...
.
.
↯.♥.↯ یـٰا مـَنْ عِشـقَہُ شِـفٰـاء ..👇
.↯🌱↯. @Eitaa.com/Heiyat_majazi
•🍃⇩ #منبر_مجازے ⇩🔑•
.
.
✨••امام باقــر(ع) فرمودند:
😭••از ڪسے ڪه تو را مےگریاند
اما خیرخواه توست،پیروے
ڪن.
☺️•• وازڪسے ڪه تو را مےخنداند
اما با تو روراست نیست پیروے
مڪن.
📚••میزانالحڪمه،ج۱۲
.
.
↫ و عشـق؛
مَرڪبِحرکتاستنہمقصـدِحَرکتـ👇
•🔐⇩ Eitaa.com/Heiyat_majazi
[• #ڪوتاه_نوشت📝•]
•
+🌵
°|• لاڪچری ترین تاریخ تولد
حضرت زینب ڪبری س🍃
پنجم، جمادی الاول، سال پنجم هجری
••••• ۵/۵/۵ •••••
البته زندگی پربرکت این بانو
به خاطر تاریخ تولد رندش نبود!
و آنچه عیان است چه حاجت به بیان است!
#پرانرژیپیشبهجلوبسیجۍ✌️🏻
:: #در_مبارزه🌱
+🌵
•
•|♻️|• این تازه شـروع ماجـراست...
↗️ @heiyat_majazi
Banooye Dameshgh.wav
479.1K
【 #ڪد_عاشقے📲♥️ 】
اے زینب ، اے بانوےِ دمشق
اے زندگانیت اسیرِ خنده حسین . . .
📳🎧 #محمدرضا_یزدخواستے
🌱همــراه اول ⬅️
ارسال ڪد 95845 به شماره ۸۹۸۹
🌱ایراݩــسل⬅️
ارسال ڪد 44116980 بہ شماره۷۵۷۵
🌱رایتــل⬅️
ارسال ڪد on4009785 بہ شماره ۲۰۳۰
#میلاد_حضرت_زینب
#حاج_قاسم
#حاج_قاسم_سلیمانے
#انتقام_سخت
.
.
پـیشــ🎶ــوازِتو خــ💞ـدایـے ڪن👇
๑|😃🍃|๑ @heiyat_majazi
【• #رزق_معنوے •】
.
.
+⚠️
.
.
•• یکتای بی همتا!
روی اعمال ما دستگاه تصفیه نصب کن!
خیلی آتاآشغال گرفته این اواخر...😔
.
.
+⚠️
↫ #التماستفڪر✋🏻
.
.
| #تقبلالله
#دلتو_بهخدا_بسپار|💚
#حرفاےدرگوشے😌☝️
@heiyat_majazi
•🍃•☝️•
🕊🍃
[• #شـبهاے_بلھبرون🌙 •]
.
.
•\• یڪدفعہگفتم:
«آقامیثمدراینموقعیت
مےخواهےبروے؟
اجازهبدهبچہبہدنیابیاد»👧
ڪہگفت:
«زهره!دلتمیاداینحرفرابزنے؟
دلتمیادحضرتزینب(س)
دوبارهاسیرے بڪشه؟»😔
بعدازاینحرفش
مندیگرهیچچیزے نگفتم✋
#شہید_میثم_نجفے
📿| #شادۍروحشهداصلوات
🕊| #شهید_باشیم
.
.
🌷سربازِ آقا
نمےمـــونھ تــــــــا
ظهور رو ببینھ!
بلڪھ|شهید| مےشھ
تـ⇜ـا ظهور نزدیڪ شھ
@heiyat_majazi
🌿⃟🕊
مداحی آنلاین - با هر نفست آه شرر بار نکش - سیدمهدی میرداماد.mp3
7.23M
∫ #نوحه_خونے🎤 ∫
🌴با هر نفست آه شرر بار نکش
🌴دستامو بگیر منت دیوار نکش
#سید_مهدی_میرداماد
#بسیار_دلنشین👌👌
#ایام_فاطمیه🔳
.
- گاھیدراینھیاهویدنیا . . ؛
یڪصوتحرفھاییبرایگفتندارد👇
∫🍃🎙∫ Eitaa.com/Heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
🌸🍃 بسم رب الشهدا والصدیقین #هیئت_شهدایی(27) 💔| موضوع: • روایَت گرۍ • [ خواهرِ بزرگوارِ شهید ابراه
✍| بسمهـ تعالے
رفقایے ڪه از هیئت
دیشب جامونـــدن👌
بفرمایید دل تڪونے🙂👇
دیشب حرفایے زده شــد
کہ خوندنشون خالے از لطف نیستـ😊✋
شمــاهم دعـوت شدیــد به این محفل
ان شاءالله بے نصیب نمونید و مارو
هــم از دعاے خیرتون بے بهره نذارید
پیشنهــاداتوانتقاداتوحسو
حالےڪهبدستاوردیــن رو
بامــا درمیــون بذاریــد
🆔: @Sadattt313
التماس دعاے خیــر وفرج
آخرین هیئت اجرا شده[👆👆👆]
🍒🍃
░•. #فتوا_جاتے👳🏻 .•░
.
.
سوال:
در چه مواردی سجده ی سهوے جایز است؟🤔
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
.
.
🧐.•░ درمیانِشڪوشبہبارهاگمگشتھام
یڪنشانےازخودت؛درجیبِایمانمـگذار👇
📖.•░ Eitaa.com/Heiyat_majazi
#منبر_مجازے |≡📜≡|
.
.
🍂امام علے؏:
همنشینےبا نیڪاڹ
نیڪێ مےاورد🦋🌸
مثل بـ🌪ــاد ڪہ
چون بر بوے خوش💐 بگذرد
با خود
بوے خوش☺️مےآورد💗🍃
📖 نهج البلاغه از نامه 31
#رایحه_همنشین
#تاثیر_دوست
.
.
- خدایانَـزارازدَستِـتبِـدَمـ👇
|≡💖≡| Eitaa.com/Heiyat_majazi
•| #تَمنآےظهـور✨ |•
.
.
یا صاحب زمان...
دلم هوای شما را کرده🍃
چه چاره کنم...💔
شما بگو...🙃
#یاصاحبالزمانادرکنے♡
.
.
۞|• ـتٌورانَدیدنومٌردنبهاینمعناست؛
بھبادرفتھتمامےعٌمرِڪوتاهمـ👇
۞|• Eitaa.com/Heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
°/• #قصه_دلبرے💞 •/° #رهایی_از_شب #قسمت_ششم در راه زنگ خورد. با بی حوصلگی جواب دادم: _بله؟! صد
°/• #قصه_دلبرے💞 •/°
#رهایی_از_شب
#قسمت_هفتم
او به آرامی می آمد و درست در ده قدمی من قرار داشت..
در تمام عمرم هیچ وقت همچین حسی رو نداشتم. قلبم تو سینه ام سنگینی میکرد.
.ضربان قلبم اینقدر به شمارش افتاده بود که نمیدونستم باید چه کار کنم.
خدای من چه اتفاقی برام افتاده بود.نمیدونستم خدا خدا کنم اوهم منو ببینه یا دعا کنم چشمش به حجاب زشت و آرایش غلیظم نیفته..!!
اوحالا با من چند قدم فاصله داشت..عطر گل محمدی میداد..عطر پدرم...
عطر صف اول مسجد!
گیج ومنگ بودم. کنترل حرکاتم دست خودم نبود. چشم دوخته بودم به صورت روحانی و زیباش.
هرچه نزدیک تر میشد به این نتیجه میرسیدم که دیدن من اون هم در این لباس وحجاب اصلن چیزی نبود که میخواستم.
اما دیگر دیر شده بود.نگاه محجوب اوبه صورت آرایش کرده و موهای پریشونم افتاد.
ولی به ثانیه نکشید نگاهش رو به زیر انداخت .
دستش رو روی عباش کشید و از کنارم رد شد.من اما همونجا ایستادم.
اگر معابر خالی از عابر بود حتما همونجا مینشستم و در سکوت مرگبارم فرو میرفتم و تا قیامت اون لحظه ی تلاقی نگاه و عطر گل محمدی رو مرور میکردم.
شاید هم زار زار به حال خودم میگریستم.ولی دیگه من اون آدم سابق نبودم که این نگاه ها متحولم کنه.من تا گردن تو کثافت بودم.!!!!!!!!
شاید اگر آقام زنده بود من الان چادر به سر از کنار او رد میشدم و بدون شرم از نگاه ملامت بارش با افتخار از مقابلش میگذشتم
سرمو به عقب برگردوندم
.و رفتن او راتماشا کردم.او که میرفت انگار کودکیهامو با خودش میبرد..پاکیهامو..آقامو..
بغض سنگینی راه گلومو بست و قبل از شکستنش مسیر خونه رو پیمودم .
روز بعد با کامران قرار داشتم. طبق درخواست خودش از محل قرار اطلاعی نداشتم فقط بنا به شرط من قرار شد که ملاقاتمون در جای آزاد باشه.
اوخیلی اصرار داشت که خودش دنبالم بیاد ولی از اونجایی که دلم نمیخواست آدرس خونم رو داشته باشه خودم یکی از ایستگاههای مترو رو مشخص کردم و اوطبق قرار وسر ساعت با ماشین شاسی بلند جلوی پام توقف کرد.
ادامه دارد...
✍بھ قلمِ:ف.مقیمے
°\•💝•\° اوستگرفتہشهردل
منبھڪجاسفربرم...👇
°\•📕•\° Eitaa.com/Heiyat_majaz
هیئت مجازی 🚩
°/• #قصه_دلبرے💞 •/° #رهایی_از_شب #قسمت_هفتم او به آرامی می آمد و درست در ده قدمی من قرار داشت..
°/• #قصه_دلبرے💞 •/°
#رهایی_از_شب
#قسمت_هشتم
مسعود کنارش نشسته بودو من از همونجا کامران رو شناختم.لبخند تصنعی به روی لب آوردم و وایستادم تا اونها خودشون به استقبالم بیان.
هردو از ماشین پیاده شدند.
مسعود با اشاره دست منو به کامران نشون داد .
کامران با نگاه خریدارانه به سمت من قدم برداشت و وقتی بهم رسید دستش رو جلو آورد برای سلام و احوالپرسی.
عینک دودیمو از چشمام در آوردم و با لبخند مغرورانه ای گفتم:
- سلام!!مسعود بهت نگفته که من عادت ندارم در اولین دیدار با هرکسی صمیمی بشم؟
او خنده ی عصبی کرد و گفت:
-خب من صمیمی نشدم که؟!بابا فقط قراره با هم سلام کنیم و دست بدیم همین! نگران نباش من ایدز ندارم!
مسعود بجای من که به زور میخندیدم جواب داد:
-کامران جان همونطور که گفتم عسل خانوم خیلی سخت گیر و سخت پسنده.
یک سری قوانین خاصی هم داره.
ولی هر مردی آرزوش داشتن اونه.
ما که نتونستیم دلشو تصاحب کنیم چون تو گفتی دنبال یک کیس خاصی من فقط عسل به فکرم رسید.
در زمان صحبت مسعود فرصت خوبی بود تا به جزییات صورت کامران دقت کنم.
تنها عضو صورتش که مشخص بود مال خودشه ودستکاری نشده چشمهای درشت و روشنش بود.
روی هم رفته چهره ی زیبایی داشت ولی ابروهای مرتب وتمیزش با سلیقه ی من جور در نمیومد.
نمیدونم چی موجب شده بود که اون فکر کنه خاصه چون همه چیزش شبیه موردهای قبل بود.
از دور بازوش گرفته و چشم وابروش تا ماشینش و طرز حرف زدنش!!
کامران خطاب به مسعود ولی خیره به چشمان من جواب داد:
-من مرد کارهای سختم.اتفاقا در برخورد اول که نشون دادند واقعا خاصن!
بعد سعی کرد با لحن دلبرانه ای بهم بگه:
-افتخار میدید مادموازل تا در رکابتون باشم؟
با لبخندی دعوتش رو پذیرفتم و به سمت ماشینش حرکت کردم.
او برایم در ماشین رو باز کرد و با احترام به روی صندلی هدایتم کرد.
مسعود بیرون ماشین ازمون خداحافظی کرد و برامون روزخوبی رو آرزو کرد.
او یکی از هم دانشکده ای هام بود که چندسالی میشد با نسیم که از خودش چندسال بزرگتر بود و هم کلاسی من، دوست بود.
کار مسعود تو یکی از شرکتهای بزرگ وارداتی بود و در کارش هم موفق بود.اما کامران صاحب یکی از بزرگترین و معروف ترین کافی شاپ های زنجیره ای تهران بود.
وحدسم این بود که منو به یکی ازهمون شعبه هاش ببره.
اتفاقا حدسم درست در اومد و اولین قرارمون در کافی شاپ خودش بود.
ادامه دارد...
✍بھ قلمِ:ف.مقیمے
°\•💝•\° اوستگرفتہشهردل
منبھڪجاسفربرم...👇
°\•📕•\° Eitaa.com/Heiyat_majaz
هیئت مجازی 🚩
°/• #قصه_دلبرے💞 •/° #رهایی_از_شب #قسمت_هشتم مسعود کنارش نشسته بودو من از همونجا کامران رو شناختم
°/• #قصه_دلبرے💞 •/°
#رهایی_از_شب
#قسمت_نهم
کامران صاحب یکی از بزرگترین و معروف ترین کافی شاپ های زنجیره ای تهران بود.
وحدسم این بود که منو به یکی ازهمون شعبه هاش ببره.
اتفاقا حدسم درست در اومد و اولین قرارمون در کافی شاپ خودش بود.
اوتمام سعیش رو میکرد که به من خوش بگذره. از خانوادش و زندگیش پرسیدم.
فهمیدم که یک خواهر بزرگتر از خودش داره که متاهله و حسابدار یک شرکت تجاریه.
وقتی او هم ازمن راجع به خانوادم پرسید مثل همیشه جواب دادم که من تنها زندگی میکنم و دیگر توضیحی ندادم.
کامران برعکس پسرهای دیگه زیاد در اینباره کنجکاوی نکرد و من کاملا احساس میکردم که تنها عاملی که او را از پرسیدن سوالهای بیشتر منع میکنه ادب و محافظه کاریشه.
ازش پرسیدم که هدفش از پیدا کردن یک دختر خاص چیه؟
او چند لحظه ای به محتوی فنجون قهوه ش نگاه کرد و خیلی ساده جواب داد:
-برای اینکه از زنهای دورو برم خسته شدم.
همشون یک جور لباس میپوشن یک مدل رفتار میکنن.حتی قیافه هاشونم شبیه هم شده .
هردو باهم خندیدیم.
پرسیدم:-وحالا که منو دیدی نظررررت ...راجب... من چیه؟
چشمان روشنش رو ریز کرد وخیره به من گفت:-
راستش من خوشگل زیاد دیدم.
دخترایی که با دیدنشون فک میکنی داری یک تابلوی باشکوه میبینی.
تو اما حسابت سواست.چهره ی تو یک جذابیت منحصر به فرد داره.
کامران جوری حرف میزد که انگار داره یک قصه ی مهیج رو تعریف میکنه.
اصولا او از دستها و تمام عضلات صورتش در حرف زدن استفاده میکرد.
واین برای من جالب بود.
شیطنتم گل کرد .
گوشیمو گذاشتم کنار گوشم ووانمود کردم با کسی حرف میزنم:
-الو سلام عزیزم.خوبی؟! چی؟! درباره ی تو هم همین حرفها رو میزد؟!
نگران نباش خودمم فهمیدم.
حواسم هست.اینا کارشون همینه!
به همه میگن تو فرق داری تا ما دخترای ساده فریبشون رو بخوریم.
و با لبخند معنی داری گوشی رو از کنار گوشم پایین آوردم و رو میز گذاشتم.
خنده ی تلخی کرد و با مکث ادامه داد:
-شاید حق با تووباشه.
حتما زیادند همچین مردهایی.
ولی من مثل بقیه نیستم.من در مورد تو واقعیت رو گفتم.
میتونی از مسعود بپرسی که چندتا دختر رو فقط در همین هفته بهم معرفی کرده ومن با یک تلفنی حرف زدن ردشون کردم.
باور کن من اهل بازی با دخترها نیستم.
ونیازی ندارم بخاطر دخترها دروغ بگم و الکی ازشون تعریف کنم.
من با یک اشاره به هردختری میتونم کل وجودش رو مال خودم بکنم.
خیلی از دخترها آرزو دارن فقط یک شب با من باشن!!!
از شنیدن جملاتش که با خود شیفتگی وتکبر گفته میشد احساس تهوع بهم دست داد.
با حالت تحقیر یک ابرومو بالا دادم و گفتم:باورم نمیشه که اینقدر دخترها پست وحقیر شده باشن که چنین آرزوی احمقانه ای داشته باشن!!!
ودر مورد تو بازهم میگم خاص بودن تو فقط در اعتماد به نفس کاذبته!!
حسابی جاخورد ولی سریع خودش رو کنترل کرد و زل زد به نگاه تمسخرآمیز من و بدون مکث جملات رو کنار هم چید:وخاص بودن تو هم در صراحت کلام و غرورته.
تو چه بخوای چه نخوای من و شیفته ی خودت کردی.
ومن تمام سعیمو میکنم تو رو مال خودم کنم
.یک خنده ی نسبتا بلند و البته مخصوص خودم کردم و میون خنده گفتم:منظورت از تصاحب من یعنی چی؟
احتمالا منظورت که ازدواج نیست؟!
شانه هاش رو بالا انداخت و با حالت چشم وابروش گفت:خدا رو چه دیدی؟ !شاید به اونجاها هم رسیدیم.البته همه چیز بستگی به تو داره!
واگه این گنده دماغیهات فقط مختص امروز باشه!!!!!
ادامه دارد...
✍بھ قلمِ:ف.مقیمے
°\•💝•\° اوستگرفتہشهردل
منبھڪجاسفربرم...👇
°\•📕•\° Eitaa.com/Heiyat_majaz
﴿• #ازخالق_بہمخلوق📿 •﴾
.
.
أن لاَّتَعبُدُوا إلاَّ اللهَ إنی اَخافُ عَلَیکُم عَذابَ یومٍ اَلیمٍ (هود|۲۶)
ترجمہ🍃⇙
جز «الله» [= خدای یگانه یکتا] را نپرستید؛ زیرا بر شما از عذاب روز دردناکی میترسم!
هرچیزی خالص آن خوب است.
گلاب🚰و عسل🍯اگر خالص باشند ارزش دارند.
حتی خود آب هم خالصش خوب است. آبی که بوی خربزه و طالبی و گوشت می دهد گوارا نیست.🙄
آبی گوارا است که طعم و رایحه ی آب داشته باشد.🌱
عبادت هم همین طور است، عبادتی ارزشمند است و در دستگاه الهی ارزش و
بهایی دارد که خالص باشد✨
یعنی فقط برای خدا باشد
این است که قرآن کریم می فرماید:
لاَّتَعبُدُوا إلاَّ اللهَ؛
جز برای خدا عبادت نکنید❤️
.
.
.❣↻ نامـہ اے از عآشق تَـرین رفیـقِ تو👇
.📖↻ Eitaa.com/Heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
.↯ #حرفاے_درگوشــے🌿 ↯. . . #افزایش_ظرفیت_روحی 23 🔶 چرا خوبان الهی معمولا آدم هایی بودند که زندگی ا
.↯ #حرفاے_درگوشــے🌿 ↯.
.
.
#افزایش_ظرفیت_روحی 24
⭕️ یکی از موضوعاتی که همیشه دغدغه بیشتر جوانان بوده روش کنترل نگاه و شهوت رانی و گناهان جنسی هست.
اینکه چطور آدم میتونه جلوی غول #شهوت خودش بایسته؟🔥
💢 واقعا یکی از دغدغه های بسیار مهم هست که با گسترش شبکه های اجتماعی و صنایع مستهجن، این دغدغه فراگیر شده.
این رو همیشه یادتون باشه که غول شهوترانی روی قایق "راحت طلبی" سوار میشه و جولان میده.
⭕️ یعنی اگه کسی میبینه به هیچ وجه نمیتونه مقابل شهوت خودش بایسته باید به این توجه کنه که آدم راحت طلبی هست.
💢 اگه آدم راحت طلبی خودش رو بزنه قدرتش در کنترل شهوت خیلی بیشتر میشه.
نمیشه یه نفر صبح تا شب توی خونه روی مبل ها لم بده بعد با شهوترانی خودش مبارزه کنه! خیال خامه!
✅ باید این بدن رو به کار بندازی و حرکتش بدی. این تنهامسیر مبارزه با شهوترانی هست. جای دیگه دنبال راه حل نگرد...
#مبارزه_با_راحت_طلبی
#گناهان_جنسی
.
.
↯.♥.↯ یـٰا مـَنْ عِشـقَہُ شِـفٰـاء ..👇
.↯🌱↯. @Eitaa.com/Heiyat_majazi
•🍃⇩ #منبر_مجازے ⇩🔑•
.
.
•✨📖•
نهج البلاغه درے است فراخ؛
بسوے آستان معرفت امیرالمومنین(ع)!
#استاد_مهدوے_ارفع
•✨📖•
.
.
↫ و عشـق؛
مَرڪبِحرکتاستنہمقصـدِحَرکتـ👇
•🔐⇩ Eitaa.com/Heiyat_majazi
『 #ترکش_خنده シ 』
.
.
هرچہ میگفتے چیز دیگرے جواب مےداد!
غیرممڪن بود مثل همہ صریح و
ساده و همہفهم حرف بزند.😐🙁
بعد از عملیات بود،سراغ یکے از دوستان را از او گرفتم چون احتمال میےدادم ڪه مجروح شده باشد!😞
گفتم: راستے فلانے ڪجاست؟!
گفت: بردنش هوالشافے !☺️☝️🏻
شستم خبردار شد ڪه چیزیش شده و
بردنش بیمارستان!😱
بعد پرسیدم: حال و روزش چطوره؟!
گفت:هوالباقے!😌👌🏻
مےخواست بگوید ڪه وضعش خیلے وَخیم است و مانده بودم بخندم یا گریہ کنم!😭😂
.
.
اےكشتگانعشقبرایمدعاکنید
يعنےنميشودڪهمراهمصداكنيد؟👇
『😇:🍃』 Eitaa.com/Heiyat_majazi
[• #ڪوتاه_نوشت📝•]
•
+🌵
یک روزۍ ماهواره پرتاب میکردیم
دغدغهمون و اخبار روزمون راجب
هستهاۍ و چه چیـزایـۍ بود... الان
دغدغهمون شده قیمت تخممرغ و
صف روغن و...
•• #مدیریت_لیبرالی | #برجام ••
#پرانرژیپیشبهجلوبسیجۍ✌️🏻
:: #در_مبارزه🌱
+🌵
•
•|♻️|• این تازه شـروع ماجـراست...
↗️ @heiyat_majazi
【• #رزق_معنوے •】
.
.
+⚠️
.
.
[• مۍگفت:
‹‹ازیڪگناهبزرگڪہبگذرۍ
اوازتمامگناهانتمیگذرد!
#آغوشخداهمیشہبازاست
بیابرگردیم🍃
[تـوبیـا
مـنهمہگـناهاتـو
همہخطاهـاتـو
همہجـوونـیڪردناتـو
همـروباهـممـیبخشـم
بنـدهمـَن...🙂💔]
.
.
+⚠️
↫ #التماستفڪر✋🏻
.
.
| #تقبلالله
#دلتو_بهخدا_بسپار|💚
#حرفاےدرگوشے😌☝️
@heiyat_majazi
•🍃•☝️•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🍃
[• #شـبهاے_بلھبرون🌙 •]
.
.
📲شما یک تماس از شھید...
حاج قاسم سلیمانے دارید !😍♥️
#استورے
#Story
#حاج_قاسم💔🖤
📿| #شادۍروحشهداصلوات
🕊| #شهید_باشیم
.
.
🌷سربازِ آقا
نمےمـــونھ تــــــــا
ظهور رو ببینھ!
بلڪھ|شهید| مےشھ
تـ⇜ـا ظهور نزدیڪ شھ
@heiyat_majazi
🌿⃟🕊
مداحی آنلاین - دل می تپد این شبها - میثم مطیعی.mp3
3.56M
∫ #نوحه_خونے🎤 ∫
دل می تپد این شبها
با یاد تو یا زهرا💔
#میثم_مطیعی
#فوق_زیبا👌👌
🔳 #ایام_فاطمیه
.
- گاھیدراینھیاهویدنیا . . ؛
یڪصوتحرفھاییبرایگفتندارد👇
∫🍃🎙∫ Eitaa.com/Heiyat_majazi
░•. #فتوا_جاتے👳🏻 .•░
.
.
سوال:
آیا خونے ڪه روی زخم
خشڪ میشه ،نجسه؟🤔
پاسخ:
همهے مراجع:بله خون نجس ؛خشڪ شده هم باشه باز نجسه.☺️
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
.
.
🧐.•░ درمیانِشڪوشبہبارهاگمگشتھام
یڪنشانےازخودت؛درجیبِایمانمـگذار👇
📖.•░ Eitaa.com/Heiyat_majazi
#منبر_مجازے |≡📜≡|
.
.
🍂امام علے؏:
☘كَیفَ یَجِدُ حَلاوَةَ الإِیمانِ مَن یَسخَطُ الحَقَّ؟!
|•چگونہ شیرینے✨ ایماڹ را
بچشد ڪسۍ ڪہ از حق مےرنجد؟!..
غررالحكم حدیث 7004
#امام_علی
#شیرینی_ایمان
.
.
- خدایانَـزارازدَستِـتبِـدَمـ👇
|≡💖≡| Eitaa.com/Heiyat_majazi