eitaa logo
بـهـتـࢪیـن زیـنـت《حـجـاب》
967 دنبال‌کننده
10هزار عکس
4.2هزار ویدیو
177 فایل
شروط👈 @Sharayetcanal بیسیم چیمون👇 https://harfeto.timefriend.net/16622644184270 بیسیم چی📞 🌸خواهَࢪاا_خواهَࢪاا🌸 +مࢪڪز بگوشیم👂🏻 -حجاب!..🌱 حجابتونومُحڪَم‌بگیرید حتۍ،توۍفضاۍمجازۍ📱 اینجابچِه‌هابخاطِࢪِحفظِ‌چادُࢪِ ناموس‌شیعِه.. مۍزَنَن‌به‌خطِ دشمݩ
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋به نام خدای یکتا 🦋 🌼 📚 __________________ + اینقدر می شنوه که از صدام خسته میشه نیما :نه نمیشم _ آقا آقا نامحرمین هنوز ها! بس کنید😅 دیشب امیر علی صیغه محرمیت بین نیماو نرگس خوند... خداشاهده که همیشه برای ازدواج نرگس نگران بودم. هرچی بزرگ تر میشد نگرانی منم بیشتر میشد همیشه با خودم میگفتم نرگس تک دخترم...... سعی میکردم سعی می‌کردم بینشون فرق نزارم اما نرگسو بیشتر میخواستم. دختر داشتن خیلی خوبه.. رو نرگس خیلی حساس بودم.. الان میدونم خوشبخت میشه با نیما.... هرسه تاشون رو دوست دارم عاطفه، آتنا، نرگس اما نرگسو بیشتر از همه.. اما پسرا همه رو یه اندازه... امیر علی، امیر محمد، نیما، خیلی ناراحت شدم با حرفای آرمان،، میخواد کجا بره؟؟ امیر علی میدونست نگفت بهم. باورم نمیشد به یکی محرم شدم... خدایااا شکرت.. بابام که خیلی خوشحال بود و همین جور مامانم. رامینم که از دستم ناراحت بود و میگفت چرا نگفتی منم بیام... بهارهم میگفت این دختره چادریه اصلا به خانواده ما نیمخوره من ازش خوشم نمیاد.. اما خب برا من مهم نبود حرفاش.. برای من فقط نرگس مهمه خیلی دوسش دارم اما نمخوام بهش بگم .. هنوز نفهمیدم چشاش مشکیه یا قهوه ای.. واقعا که نیما پسر پاکیه،، بالاخره یه بار تونستم قیافشو قشنگ ببینیم، اما اون اصلا نگاه من نکرد حتی وقتی محرم بویدم.. رفتیم که با هم حرف زدسم یک بار سرش بالا نیومد.. دلم برا پریا تنگ شده.. +الووپرییی _سلام نرگس خانمممم خوبی +کجاییی تووو چرا ازمم احوال نمیگیری تو چطور دوستی هستی _بخدا کار، زندگی، اصلا وقت نمیشه تو که فکرت آزاده و کاری نداری چرا زنگ نمیزنیی؟؟؟ +من کااررر ندارممم... من دیگه مغزم جورییی شده یادم میره غذا بخورممم _چکار داررری مگههه +میدونییی زنگ نمیزدم بهت الان زنگ زدم برا عقدم دعوتت کنم.و عروسی داداشم _چییی؟؟ راست میگی؟؟خداروووو شکرر.. انشاالله خوشبخت شییی ابجی +ممنون عزیزم. _این دوماد بد بخت کیه حالا امیرحسین بیچاره؟؟ پسر عموت بالاخره جواب مثبت دادی چت شد میگفتی داداشمه اون +امیر حسین نه... اون خواستگار سه قرن پیشم بود ارسلان دوقرن پیش.. این اسمش نیماس اقا نیما.. _وای نرگس.زود عکسشو بفرست +کیی میایی خونمون برات تعریف کنم‌ _من نمیرسم تو باید بیای +فردا بیام؟؟؟ _اره بیااا
🦋به نام خدای یکتا 🦋 🌼 📚 ________________________ امیر محمد )) دو ماه گذشت، تو این دوماه بالاخره من یک بار تونستم برم 💔 دوری اتنا برا خیلی سخت بود..اما ازش قول گرفته بودم که گریه نکنه..مامانمم راضی نیمشد تااینکه بابام گفت بزار بره..یک ماه طول کشید باورم نمیشد..بازم عازمم.. نیما) هنوز به نرگس نگفتم که منم رفتم.. میخوام برا یک بار شده دستشو بگیرم محرمم بهش اما دلم اجازه نمیده، میخوام بشبنم کنارش باهاش حرف بزنم نمیشه... هر وقت که میبینمش قلبم تند تند میزنه.. واقعا دیگه نمیتونم طاقت بیارم دو هفته دیگه عقد میکنیم همچی تموم میشه.. شمارشو گرفتم.. صدای نازکش هوش و حواس برام نزاشت.. _سلام نرگس خانم خوبی؟؟ +سلام ممنون خوبم خودت خوبی؟ _الحمدالله +چیشد که زنگ زدی به من خیلی تعجب کردم.. _میدونی، خیلی وقت بود میخواستم زنگ بزنم اما نمیتونستم..دیگه طاقت نیاوردم واقعا. +خیلی تعجب کردم که زنگ زدی _دلم برات تنگ شده +اشکال نداره.. _اخرش نفهمیدم چشات چه رنگیه +مشکیه نرگس کار داشت گوشیو قطع کرد..دوست دارم صداشو.. هر روز عاشق تر میشم. کاش میشد بهش بگم.. اما ازدواج کنیم میگم بهش هر روز. هر دقیقه. هر ثانیه... این دوهفته الان مثل دوماه میگذره.. خدایاااا چی میشه این دوهفته زود بگذره... خدایااا دیگه ازته دلم رسید به گلوم میخواد بیاد بیرون بزار بعد عقد بیاد. من نمیخوام الان بهش بگم عاشقشم. میخوام بعد عقد بگم... پاک دیوونه شدم.. نرگس)) نیما اومد دنبالمون با مامانم رفتیم داخل آرایشگاه.. میخواستم صورتمو اصلاح کنم. وقتی خودمو دیدم از تعجبم مردم چقدر عوض شدم خداااا... نیما اومد دنبالمون مامانم بهش گفت کسی داخل آرایشگاه نیست بیا داخل.. دنبال روسریم بودمم نیما رو دیدم نمیدونم چرا سرشو انداخت پایین ورفت بیرون فکر کنم بخاطر اینکه روسری سرم نبود..نمیدونم.. اتنا بخدا زود برمیگردم دیدی رفتم و زود اومدمم.. قول میدم توروخداا گریه نکن..میدونی اگه صبر کنی چی میشه.. _نه امیررر نروو😭 زود برمیگردم بجون اتنا _توروخداا نرو وو😭 اتنا بزار من بزاربگم برات.. نرگس)) به خونه برگشتیم..آرمان گفت من دوباره باید برم..داد زدم یعنی چیییی بایدبری عقد من دو روز دیگه تو نباشیی یعنی.. قلبم درد گرفت تا حالا اینجور نشدم رفتم تو فکر ارمان من نباشه این خانواده نابود میشه.. رفتم تو اتاقم گریه کردم دلم شور میزد.. ارمان اومد پیشم.(نرگس تورو خدا تو دیگه اینکار نکن آبجی، اتنا میبینه بد تر میشه، بخدا میام زود ندیدی چقدر زود اومدم این دفعه زود تر میام.. حرفاش خیلی دردناک بود.. خیلی نامردی.. (نرگس، این حرفارو نزن هرجا برم زود میام، اتنا که هست تو عقدت،) ارمان))) فردا عقد نرگس بود. خیلی دلم میخواست باشم. اما نمیشه.. وسایلمو بستم میخواستم برم.بغض داشتم انگار که میخواستم از خانواده جداشم ،گریه هاشون عذابم میداد مخصوصا گریه مامانم. ، . اول رفتم نیما رو بغل کردم.. (خیلی بامرامی، عاشقتم، رفیق به خودت میگن. باید قول بدی مواظب خواهرم باشی.در حقم برادری کردی.. بهت مدیونم. ببخش..)) نرگس.. (بهترین آبجی دنیا،، تو خیلی کمکم کردی نرگس خیلی دوست داشتم تو عقدت باشم.. امانشد انشاالله برا بعد.. با نیما خوشبخت میشی،، مواظب مامان واتنا هم باش..) امیر علی.. (امیرعلی مواظب خودت باش.. برادر است دیگر…گاهی برای مسیر قدم زدنش مغز مرا انتخاب می کند!.. یادته هروقت می‌خواستی درس بخونی نمیزاشتم همش همینو میگفتی.. مواظب خودت باش..) بابا.. (بابا جون،، عاشقتم دستشو بوسیدم..) مامانی 😭اینجا بود که قطره ی اشکی از چشم اومد و بغضم بیشتر شد.. (مامان، ببخش بخاطر وقتایی که جواب گویتو کردم.. ببخش که سرت داد زدم..) اتناااا.😔 بغضم ترکید (اتنا تو قول دادی که گریه نکنی، عاشقتم عشقم...‌) اتنا)) آروم در گوشم گفت خداحافظ... قلبم آتیش گرفت.. از همین الان نبود امیر و حس کردم .. احساس کردم تنها وبی کس شدم.. هنوز نیامده ای خداحافظ؟ تقصیر تونیست همیشه همین گونه بوده برو اما من پشت سرت دسته نه، دل تکان میدهم.. عقد کردیم.. 😔ارمان نبود. اتنا هم شبو روزش گریه بود..گریم گرفت و نیما اومد کنارمو دلداریم داد..دستامو گرفت. +نیما _جانم! +میترسم 😭دلم شور میزنه _از چی میترسی چرا عزیزم‌‌‌؟ +آرمان رفت. _بره چی میشه؟؟ +اگه نیومو باز چی _خدا کریمه. +وصیت نامشو خوندم... _خب هممون یه روز میریم، دیگه نگرانی نداره آرمان میره با عزت.. خوشبحالش. +خب به این زودی چرا بره. هنوز عروسی نکرده😭هنوز ارزو داره جوونه. _نرگس.. خیلی از جوونا ی دیگه هم رفتن وشهید شدن. شهید نوجوان داریم ما، اونا چی ارزو نداشتن هدف نداشتن! اتنا)) حالم اصلا خوب نبود.. شب و روزم گریه بود،دلم زیارت میخواست، اما حیف که امیر نیست اگه بود حتما میبرد منو.
🦋به نام خدای یکتا 🦋 🌼 📚 ___________________________ نرگس)) دوهفته از رفت آرمان میگذشت.. کلی نذر کردم که سالم برگرده.. از خواب بیدار شدم دیدم نیما نیست.. با چشای خواب آلود پاشدم دور برمو نگاه کردم نبود.. نگاهی به ساعت کردم ساعت هفت صبح بود. با خودم گفتم احتمالا رفته سرکار بعد یادم اومد امروز جمعه اس و کارش تعطیله.. خیلی خوابم می اومد،، پاشدم رفتم بیرون.. یهو دیدیم 😳😱 امیر حسیییننن،، سریع رفتم داخل اتاق خدارو شکر همین جور نرفتم بیرون، بدون روسری، با بلوز آستین کوتاه شلوار تنگ.. .وااای خدایاااا شکرتت.. از لابه لای در نگاه کردم یه دختر کنارش نشسته بود نمیدونم کی بود، امیر علی کنارشون بود. داشت باهاشون صحیت میکرد.. دستاشو گذاشت رو صورتش جوری که مثلا داره گریه میکنه.. دختره چادر پوشیده بود. دستای امیر حسینو از روی صورتش برداتش و اشکاشو پاک کررردد.. یعنییی کیییی بوددد؟؟؟؟ نامزدش؟خدایااا شکرتت خدایااا نامزدش باشه🙏🏻 چی میشه. هر چی نگاه کردم نیما رو ندیدم..خواستم برم بیرون که اومد کنار امیر علی،، امیر علی دست روی شونش گذاشت.. داشتن نزدیک اتاقم میشدن.. سریع رفتم زیر پتو خودم به خواب زدم. داخل شدن.. (-نیما نرگسو بیدار کن.. _نه ولش کن بزار بخوابه، بیدارش کنم که چی بشه.. چی بگم بهش؟؟ هر چی بیشتر ناراحت بشه.. -الان چکار کنیم؟ _آتنا نمیدونه.. بیا بریم کارارو انجام بدیم -من که نمیتونم بیام، باید بمونم حداقل یکی باشه.خودت بهتر میدونی. مامانم باید آرومم کنم..چطور بگم الان؟؟ اتنا؟ نرگس؟ _به نرگس میگم خودم، بعد نرگس به اتنا بگه بهتره.. -نرگس خودش بفهمه سکته میزنه به عاطفه میگم بگه _نه میتونه بگه، اتنا با نرگس راحت تره. توهم بیا بریم با من کار ها زیاده دست تنها نمیشه.. -من اینجا باید باشم حداقل مامانم اروم کنم تو برو خودت، یه مرد باشه. امیر حسین هست، بابا هم هست.. -خب تو با امیر حسین برو _باشه.. من دارم میرم نرگس بیدار شد چیزی نگو بهش.بیدارشم نکنین. صبر کن تا خودم میام.)) رفتن بیرون آروم درو بستن، یعنی چیشده که امیر علی اینقدر ناراحت حرف میزد، جفتشون ناراحت بودن، چیو میخواد بگه نیما، چیه که من سکته میکنم.نکنه اتفاقی افتاده.. حتما افتاده دیگه.. چی باید به اتنا بگم که از پسش بر نمیام.. فوق نتونستم بگم به آرمان میگم بگه بهش.. نکنه آتنا مشکلی داره.. چیههه اخهههه.. بهتره برم به ارمان بگم. اومدم لباس بپوشم برم بیرون. وقتی داشتم موهامو تو ایینه شانه میزدم. بدنم یخ شد.. آرمانننننن😭نکنه براش اتفاقی افتاده 😭نشستم رو تخت وگریه کردم.. خدایااا خودت کمکم کنن. خدایااا این رسمش نبود.. خدایااا مگه قول ندادی سالم برگرده.. خدایااا این چه کاریههه. من گفتم دلم شور میزنه. من به آرماننن گفتم نرووو .رفتتت چرااا رفتتت. اینقدر گریه کردم که دیگه نمتونستم پا شم دست وپام شل شد.. نفسم به سختی میومد.. قلبم درد گرفت.. در اتاقم باز شد امیر علی بود اومد بالا سرم میگفت چیشدی.. منم چیزی نگفتم وفقط گریه میکردم.. سه لیوان آب قند برا آورد..نمیتونستم حرف بزنم. امیر علی قسمم داد گریه نکنم..عاطفه داشت آرومم میکرد.قطره اشکیم تو چشاش دیدم . به سختی..به امیر علی گفتم به نیما بگو بیا پیشم..گفت رفته بیرون. ازشون خواستم برن بیرون.. اونام ازمن خواستن اروم باشم.. اصلا نمیتونستم باور کنم.. کاش نیما میومد باهام حرف میزد.. آروم شدم رفتم بیرون..امیر حسینو دیدم.. سلام کردم. دختره هم سلام کرد. بهم گفت انشاالله خوشبخت باشی. منم گفتم همچنین.بابام داشت قرآن میخوند مامانم داشت ذکر میگفت و کم کم اشک.. سعی داشتم ارومش کنم..
🦋به نام خدای یکتا 🦋 🌼 📚 ___________________________ اتنا))) همون قبری که خالی بود😭 قرار بود امیر منو بزارن داخلش 😭 چرا محمدم داخل پارچه سفید بود 😭نمیتونستم ببینمش فقط رفتم کنارش از خدا گلایه کردم، داد زدم خدایا این رسمش نیست عاشقم میکنی ازم میگریش این چه کاریه.. من که گفتم بدون امیر میمیرم. من که گفتم بگیریش من میمیرم. من گفتم امیر بره من تنها میشم.😭 نگفتم چراااا اینکار کردی.. امیییر تو خوبیییی؟؟؟؟؟ منووووو میبیننییی😭 تو حالت خوبه 😭من خوب نیستم. مگهه نگقتی بهترین رفیقت میشم چرا بیمعرفت شدییی محمدددم چراااا بی خداحافظی رفتیییی نگفتی من میمیرمم اینجاااا نگفتییی منن تنها میشم تو مگه نمیگفتی فدات شم،، الان من پیش کی برم درد دلامو بگممم چراااا رفتییی؟؟؟ چرا خداحافظیتو ندیدم. رفتی اینجور منو ببینی، رفتی تا بتونی اشکو ببینی، تو مگه نمیگفتی من طاقت دیدن اشکاتو ندارممم؟؟؟؟چراا نگفتی برات گریه کنم تا ببینی اشکامو.. رفیق بامعرفتم رفتییی بی منننن من منتظرت میمونم آرمااان من از دق میمیرمم زوودد بیاا میخواستن ببرنش.. اخرین حرفم این بود بهش.. خداحافظ بهترین رفیقمم نرگس)) چند روز گذشت،، بدون ارمانن،،باز اشکم جاریی شد..اشکم در اومد. سرمو گذاشتم رو شونه ی نیما +نیماااا 😭 _نرگس، عهه بخدا این کارو میکنی به خودت اسیب میرنی عزیزم. اون ارمان بیشعور رفته اونجا خوشگذرونی شما اینجا الکی اینجا اینکار میکنین.. باید خوشحالم باشییی دخترر +بشین نیما 😭 _بخند توهم، فقط گریه میکنی اصلا محل به من نمیزاری اصلا انگار نه انگار من شوهرتم. از دستت ناراحتم.. +من حالم خوب نیست _چطوری؟؟ هممون رفتنیم یا الان یا 10 روز دیگه.. قسمت خودمون دیگه دیدی ارمان چقدر قشنگ رفت.. عهه باز که زدی زیر گریهه.. بخدا داری با اینکارا به خودت آسیب میزنی. هممون میریم دیگه. بخدا میدونی خدا چقدر از دستت راضیه میدونی چقدر حضرت زینب تورو دوست داره.. میدونی حضرت زینب الان چقدر از دستت خوشحاله گریه کنی نمیشه که، الان از دستت کلی خوشحالن میگن داداشش بود میتونست نزاره بیاد.. حالا که اینقدر صبوره ما اینجا براش همچی کنار میزاریم، +چی کنار میزارن!! _یه شوهر خوبی +نمیخواممممم _جدیی تو الان باید بری اتنا رو اروم کنی اون بد بخت از همه بیشتر داره میسوزه باید بری با اون حرف بزنی باید اونو آروم کنی.. +من خودم تو فکرش میرم 😭نمیتونم، یکی باید خودمو اروم کنه.. _قوی باش نرگس. اتنا)) داشتم عکسای خودمو امیرو نگاه میکردم دلم که براش کلی تنگ شده.. دو سه روز اول رفتم تو اتاق اصلا بیرون نیومدم..
⭕️اگر مسافر پیش از ظهر به وطنش برسد...
<🌥🕌 > کارم این ست ك سمت حرم ش رو کنم و ... از همین دور سلام ش کنم و گریه کنم!^^ | ...🙃💔
نکات کلیدی جزء پانزدهم قرآن کریم