1_2757542230.mp3
1.15M
مقام معظم رهبری:
لازم است وضعیت فاجعه بار زن در غرب تبیین شود.
#زن_درغرب
#انحطاط_زن_درغرب
#خاطرات_فرنگ_شیخ_قمی
🇮🇷 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟با چہ رویے بنویسم ڪہ بیا آقــاجــان
🌟شرم دارم، خِجِلَم من زِ شما آقـاجــان
🌟چہ ڪریمانہ بہ یاد همــہے ما هستے
🌟آه از غفلت روز و شب ما آقــا جــان
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
#امام_زمان #تولیدی #استوری
🇮🇷@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
📑مطالعه سه دانشمند دانشگاه ایالتی آریزونا آمریکا که در نشریه Society & Work Social، منتشر شد، نشان داد:👇
🧕🏻حجاب نه تنها عامل #افسردگی برای زنان نیست بلکه یک عامل حفاظت کننده در برابر این بیماری میباشد. 🤗
🔰نتایج بیشتر در:
#کتاب_علوم_نوین_در_اسلام 🌡🔬
🇮🇷@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🎊🎉🎊 🔺ڪانال #روبیکا و صفحه #روبینو 🔴 دانشــــــــــگاه حــــــجــــــــاب 🔻افتتـــــــ🎀ــــــــــ
عزیزان
پیج روبینو
و کانال روبیکامون
به حمایت شما نیاز داره
https://rubika.ir/hejabuni
✔محتوای پیج روبینو با ایتا متفاوته
و از یک رمان عفاف و حجاب برای اولین بار در روبیکامون رونمایی شده
❤️❤️❤️
دانشگاه حجاب
🔹خاطرات بانوی فعال عفاف و حجاب 🔰 قسمت دوم زمانی که وارد مدرسه شده بودم مقارن بود با زمان اغتشاشات
🔹خاطرات بانوی فعال عفاف و حجاب
🔰قسمت سوم
وقتی نامه ها را خوندم تازه به اوج فاجعه کم کاری دغدغه مندان امام زمان عج پی بردم
چقدر شرمنده آقا شدم که بیخ گوشم یه گوشه از دردهای بچه هایش را فهمیدم
چه بی راهه هایی که رفته بودند تازه فهمیدم در بعد فرهنگی چه کم کاری هایی کرده بودیم و....
در نامه ها از مشکلات مالی و اقتصادی از مشکلات جنگ و جدل با خانواده ؛از مشکلات طلاق والدین؛ از مشکلات روابط خارج از عرف ؛از خودکشی های مکرر و....نوشته بودند
در حالی که هیچ کدام هیچ اشاره ای به مشکلی که اوایل کلاس ها می گفتند مثل حجاب و آزادی و....نکرده بودند
تازه فهمیدم تمام اون حرف تحمیل جوسازی فضای مجازی به آن ها بود و خودشون در اصل اون رو مشکل نمیدوند
✅دیگه شروع به دسته بندی نامه ها کردم و اینبار سر هر کلاس می رفتیم با تبیین مشکل و مسئله باتوجه به محتوای نامه ها به راهنمایی کردن دانش آموزان میپرداختم و راهکار ارائه میدادم و باهم به بحث و سوال وجواب میپرداختیم
جالب بود بچه ها واقعا از مطالب دینی تهی و پر از اطلاعات کاذب بودند 😔
وقتی به شکافی به این بزرگی رسیدم بیشتر ثابت قدم شدم
با اینکه عدم حمایت مالی و ...را داشته ام با خودم می گفتم فدای سر امام زمانم باید پای کارم بایستم
کم کم بچه ها بیشتر وابسته و دلبسته شدند❤️ و چون بنده حتی سرکلاس هم چادر داشتم و یه محرک خوب هم برای چادری شدن گذاشته بودم ، مشتاق پوشیدن چادر شدند
✍ خانم الهه دهنوی
ادامه دارد...
#مصاحبه #مبلّغ_مدرسه #تجربه_نگاری
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✂️༻ جمعه و خیاطی༺✂️
4⃣7⃣
😍✂️ آموزش یه تیشرت سه سوته بدون الگو بمناسبت روز پدر💚
✔پارچه کشی مثل تریکو
اگه هنوز جوراب #روز_مرد نخریدی😜 بجاش سه سوته این تیشرت رو برای آقاتون بدوز 🤩 هم هنرتو نشونش بده هم خوشحالش کن😌
✅خیلی بصرفه تر از بازاری درمیاد
💛 برای دیدن سایر خیاطی های آسون و پرکاربردمون کافیه هشتگ #آموزش_خیاطی رو دنبال کنید☺️🌼
#آموزش_خیاطی | #تیشرت | #خیاطی
#آموزش_تیشرت #تیشرت_بدون_الگو
🇮🇷 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم چین تو همین یه ذره جا برای ۳۵۰ هزار نفر برق تولید میکنه اِ اشاره میکنن سمنانه 🗣پر
🔴به روز باشیم
سرکار خانم مهناز افشار در گفتگو با شبکه ی صدای آمریکا گفتن کدوم عالم دینی و کدوم آخوند در جنگ ایران و عراق کشته و مجروح شده؟
در جواب باید بگیم خانم افشار بیشترین تعداد شهید در بین اقشار مختلف جامعه رو روحانیت داره، ما در جنگ تحمیلی ۳۶۴۱ شهید روحانی داشتیم حالا جانباز و اسیر بماند،جالبه بدونید در دهه شصت تعداد روحانیون کشور کمتر از ۵۰هزار نفر بوده،حالا حساب کنید ازاین ۵۰هزار نفر ۳۶۴۱نفرشون شهید شده!
و باز هم جالبه بدونید ۲۲نفر از روحانیون شهید در زمان دفاع مقدس در سطح فرمانده لشکر بودن. و بسیاری از بزرگان مثل شهید مطهری و شهید قدوسی و ... ترور شدند. رهبرانقلاب هم ترور شدند که مجروح بودن دستشون نشانه ی غیرت و اقتدارشونه.
و البته همه ی شهدای عزیزمان خودشون رو مرید این علما میدونن که مداد العلما افضل من دماء الشهدا(مداد علما از خون شهیدان برتر است) و این شهدا امثال شما رو آدم حساب نمی کنن. پس خودت و افکار پوسیده ات رو به این شهدا نسبت نده.
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 156ستاره سهیل بین جمعیت پراکنده شدند و با شعارهایی که لیدرها بلند بلند فریاد میزدن
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
157ستاره سهیل
درهال را آرام به طرف خودش کشید و قدمش را به نرمی روی موکت قهوهای زیر پایش گذاشت.
پاورچین پاورچین از قسمت هال گذاشت و به طرف اتاقش رفت. در اتاق را که بست خودش را طاق باز روی تخت انداخت و نفسهایی را که حبس کرده بود، تند و تند بیرون داد.
نمیدانست اگر عمو خانه بود چه توضیحی برای دیر آمدنش میداد. چراغ اتاق عفت هم خاموش بود، ترجیح داد به چیزی فکر نکند و خودش را آرام کند.
با لرزش گوشی، آن را جیبش بیرون کشید.
-فردا عصر تو مغازه حامد، دیر نکنی.
همانطور که دستش را در هوا نگه داشته بود، با گوشی روی تخت رهایش کرد و موجی در بدنش افتاد.
هنوز در حال فکر کردن بود که خوابش برد.
صبح با لرزش گوشی در کف دستش از خواب پرید، نیم خیز روی تخت نشست نگاه خیرهای به گوشی انداخت.
-الو... الان بیدار شدم... کلیپ؟ باشه تا عصر نگاه میکنم... فعلا!
با اَه بلندی گوشی را قطع کرد، حسابی ضعف کرده بود، از آشپزخانه صدای ظرف شستن عفت میآمد. نگاهی به اتاق کثیفش انداخت. مجبور بود برای باز کردن در اتاقش دستی به سر و رویش بکشد تا با غرغر عفت مواجه نشود.
مینو هم سفارش کرده بود که چند کلیپ را که توی گروه قرار داده حتما با دقت ببیند و به خاطر بسپارد.
موقع اذان مغرب بود که عفت با زن همسایه به مسجد رفتند. ستاره تنها که شد، وسایلی را که مینو سفارش کرده بود برداشت و از خانه بیرون زد. نمیدانست چرا آن شب دلهره عجیب و متفاوتی سراغش آمده بود، با هرقدمی که برمیداشت انگار بوی خون در مغزش میپیچید.
از سرمای استخوان سوز بیرون، خودش را با عجله به داخل مغازه کشاند و کنار بخاری برقی قرمز دستان بیحسش را گرم کرد.
مینو به استقبالش آمد و او را به فضای پشت مغازه هدایت کرد
محراب، گیلاد و بچههایی که میشناخت، با چند نفر دیگر دور هم جمع شده بودند. در آن بین، مرد کت و شلواری قد بلندی هم بود که بنظر ستاره جدید میآمد.
مرد جلوی سرش خلوت بود و تنها چند شاخه موی نازک انتهای سرش روییده بود. ته ریش سیاه، با سر خلوتش تضاد خندهداری را ایجاد میکرد.
صورتش به قدری جدی بود با آن ابروهای ضخیمش که آدم را یاد تکه سنگ سختی وسط دشت خلوتی میانداخت.
مرد نگاهش را مانند نور چراغ قوهای از این صورت به آن صورت بیهوا انداخت و سرتاپای بچهها را بررسی کرد.
ستاره بدون اینکه از مرد چشم بردارد، روی صندلی پلاستیکی آبی نشست. مرد کت و شلواری چند قدم به چپ و راست برداشت، انگار داشت چیزی را در ذهنش بررسی میکرد. دکمهی کتش را که به زور بسته شده بود باز کرد و نفس عمیقی کشید، بعد روی صندلی در مرکز نگاههای بقیه نشست. دوباره نگاه جستوجو گرش را مانند ذره بین روی صورتهای، جمع کوچک روبهرویش انداخت... قیافهاش جدی و عصبانی به نظر میرسید. همه روزه سکوت گرفته بودند و جرئت تکان خوردن نداشتند.
حتی مینو هم از آن نگاه تهدیدگر حساب برده بود و مانند میخ روی صندلی صاف و محکم نشسته بود.
نگاه ستاره به محراب افتاد که راحت روی صندلی لم داده بود، طوری که آدم فکر میکرد روی مبل راحتی در خانهاش کنار شومینه در آرامش کانل، در حال خواندن کتاب است.
ف.سادات {طوبی}
🇮🇷@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 157ستاره سهیل درهال را آرام به طرف خودش کشید و قدمش را به نرمی روی موکت قهوهای زیر
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
ستاره سهیل158
مرد کت و شلواری از روی صندلی بلند شد و شروع به قدم زدن کرد، طوری که انگار قصد آزمایش کردن آن جمع را داشت.
ناگهان دستش را به طرف محراب نشانه رفت و با صدای بمی و به حالت تمسخر گفت: «هه... راحتی؟»
محراب در حالیکه انگشتانش را دررهم حلقه کرده بود، لبخندی با مایههای پوزخند زد و جواب داد: «اگر ناراحت بودم... که اینجا نبودم»
بعد نگاهش را طوری به طرف مرد بلند کرد که تحقیر را برای او معنا کند.
مرد که عصبی شده بود، فکش شروع به لرزیدن کرد، نفسهایش تند شده بود و قفسه سینهاش بالا پایین میرفت، انگار کیلومترها دویده باشد. سعی کرد لرزشش را با دست کشیدن به ریش سیاهش، از دید بقیه پنهان کند اما وقتی موفق نشد، تمام خشمش را کلامش ریخت.
«اینجا خونهی خاله نیست... شماهم برای خاله بازی اینجا نیستین...»
در حالیکه نفس نفس میزد با تندی از مینو پرسید: «شیرفهمشون کردی؟»
مینو که چشمان ریز ماشیاش انگار درشتتر شده بودند، سرش را تکان داد.
مرد انگار دنبال یک آغاز طوفانی میگشت و تا حدی راضی به نظر میرسید و صحبتهایش را اینطور ادامه داد.
-هرجنگی یه سری تلفات داره... پس فکر نکنین با دو تا شعار میشه جنگو برد... شماها...»
دستش را رو به همه نشانه رفت و دور تا دور چرخید. ستاره حس کرد نه تنها صدای قلب خودش را که حتی صدای قلب مینو را هم میشنود.
-شماها... زندهتون،لازممون میشه... مردهتون هم به کارمون میاد.... پس اگر به یکی گفتم بمیر... باید بمیره.... برای اینکه کار جلو بره... مردهها اثرشون بیشتر از زندهها است... یعنی باید آرزو کنین به شما بگم بمیر... چون اثری که مردهتون برای سرنگونی این رژیم داره، زندهشما نداره... پس حواستونو جمع کنین.
دوباره قدمی زد و کف دستانش را به هم مالید. ستاره احساس کرد موقع راه کمرش انحنای خاصی پیدا میکند.
-از الان به بعد... کارتون شروع میشه... با اعتراضات مردم شروع میکنین... خودتونو دسته دسته بین مردم پخش میکنین... اگر مردم همراهی کنن، همین امشب میتونیم چند نقطه مهمو در اختیار خودمون بگیریم... از هر چیزی باید استفاده کنیم... آتیش میزنیم ، غارت میکنیم، فحش میدیم ، سنگ میزنیم...
بعد ناگهان ایستاد و دو انگشتش را به نشانه عدد دو بالا گرفت.
-چرا هرکاری؟ به دو دلیل؛ اول اینکه وقتی فضا متشنج بشه... انتظامیها برای امنیت بقیه، مجبورن مارو ساکت کنن... پس چکار میکنن؟ دستگیرمون میکنن.
با دست دیگرش دو دختر نسبتا کم سن و سال را کنار مینو نشانه گرفت.
- تو و تو! اگر نیروی امنیتی اومد سمتتون... نزدیکتون شد...فرار نکنین... اجازه بدین دستگیرتون کنه... حتی اگر این کارو نکردن... اینقدر با فحشهای ناموسی تحریکشون کنین که مجبور بشن واکنش نشون بدن... تیم رسانه باید این صحنهها رو رصد کنه... باید ازشون باتوم بخورین... ما به اینا بیشتر از هرچیزی احتیاج داریم.
ستاره از تعجب نگاهی به محراب و مینو انداخت، محراب اما مستقیم به مرد زل زده و بود و در تایید حرفهایش آرام سر تکان میداد. مینو مانند یک ربات که منتظر فرمان بود، از روی صندلی بلند شده بود.
مرد بالاخره روی صندلی نشست و جمله کوتاهی اضافه کرد.
-بقیه هم طبق برنامه که بهشون داده شده، کار میکنن.
دختری از پشت سر ستاره صدایش را بلند کرد. ستاره جرأت نمیکرد سرش را برگرداند و درست نگاهش کند، تنها مردمک چشمانش را به طرف صدا چرخاند.
-یعنی بقیهی ما نباید دستگیر بشیم؟ ما رو دستگیر نمیکنن؟
ناگهان مرد از روی صندلی بلند شد و یک لگد محکم به آن زد؛ صندلی با صدای مهیبی به دیوار خورد و مانند سوسکی که حشرهکش خورده باشد، روی زمین ولو شد.
مرد با صورتی که هر لحظه سرختر و رگ گردنی که هرلحظه متورمتر میشد به سمت ارغوان رفت.
-مینو... یه مشت ابله تربیت کردی.
بعد با فاصله کمی از آن دختر ایستاد و داد زد.
- خر نفهم! به نظرت نیروها وایمیستن هرغلطی خواستین بکنین؟
دوباره رو به مینو گفت:
- اینم از بچههای آمادهات.
ف.سادات {طوبی}
🇮🇷@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
#گزارش
#بینالملل
💯روز جهانی حجاب و پویش تجربه حجاب
🧕امسال هم روز جهانی حجاب فرا رسید و در گوشه و کنار دنیا پویش تجربه حجاب توسط مسلمانان برگزار شد
🖼این تصاویر مربوط به مدرسه ای در شهر برایتون انگلیس است که دانش آموزان و کارکنان برای همراهی و همدلی با زنان مسلمان حجاب را برای یک روز تجربه کردند
🌐منبع:https://www.bcsd.org/site/default.aspx?
#تولیدی
🇮🇷@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
4_5909190003551896505.mp3
1.84M
🎙الگوی رفتاری حضرت امیر المومنین علی علیه السلام در برخورد با جوانان
#استاد_رفیعی
#منبر_کوتاه
#امام_علی
#ماه_رجب
🌸🌸🌸میلاد شاه مردان ، امیرالمومنین بر شیعیان مبارک باد 🌸🌸🌸
🇮🇷@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓