D1738864T16319612(Web).mp3
15.76M
📓#کتاب_صوتی
#جنگ_فرخنده روایت زندگی فرخنده قلعه نوخشتی#
🧕پرستارجنگ
نویسنده: زینب بابکی
راوی معصومه عزیز محمدی .
#قسمت_دوم🌱🌸
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐*هفته دفاع مقدس گرامی باد*💐
👌هفته ای که نشان دهنده عشق مردم ایران به اسلام و جمهوری اسلامی است
❌ و به جهان نشان دادند تا سالها میجنگند و خون میدهند و سختی ها را تحمل خواهند کرد
✅ اما یک وجب از خاک جمهوری اسلامی را به هیچ بیگانه ای نمیدهند
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🖤🖤پست محسن چاووشی برای جانباختگان معدن طبس
🖤🖤روحشان شاد😔
ایرانم تسلیت🖤
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امربهمعروف و نهی از منکر قطعا اثر دارد🌸
🔸️میگی نه🤔
👈این کار رو ببین و با روحیه و انگیزه بالا، به این واجب الهی عمل کن💪
#امربهمعروف #حجاب #قانون
💢مشاهده این کلیپ به همه مومنین توصیه میشود
💥توصیه به نشرحداکثری
◍⃟⚘🍃࿐💕
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفــَرَجْ 💚⃞🌿️
#اسلام_قوی #آزاد_اندیشی #ایران_عفیف
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_صد_هفتم🎬: ماشین از پیچ خاکی جاده پیچید و درِ باغ از دور نمایان شد، روح
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_صد_هشتم 🎬:
مراسم تدفین سعید برگزار شد و فتانه که سعید برایش تمام دنیا بود، اینک تبدیل به کسی شده بود که بابت مرگ پسرش، طلبکار عالم و آدم بود.
روز هفتم بود و مجلس ترحیم به پا بود و ردیف صندلی های بغل حسینیه صاحب عزاها نشسته بودند که فاطمه متوجه بگو مگویی بین شراره و فتانه شد.
فتانه همانطور که چنگال هایش را به شراره نشان میداد گفت: دخترهٔ بی آبرو، تو سعید را کشتی، تو قاتل سعید هستی، لعنت به من و طالع نحسم که تو را برای سعید بیچاره و ناکام لقمه گرفتم و بعد خیره به شراره که با چشم های ریمل کشیده به او نگاه می کرد ادامه داد: پاشو از این مجلس برو بیرون، پاشو دیگه چشمم به چشمت نیافته، شراره سرش را پایین انداخت و شروع به گریه کرد، فاطمه که در مقابل این مظلومیت شراره احساس تکلیف می کرد دست شراره را که بین او و فتانه نشسته بود در دست گرفت وگفت: این حرفا را به دل نگیر، فتانه الان داغ دیده است می خواد به هر طریقی خودش را آروم کنه.
شراره که موقعیت را برای عرض اندام مناسب دیده بود گفت: فتانه داغداره و من داغدار نیستم؟!
فتانه که انگار گوشهایش پیش فاطمه و شراره بود رو به شراره گفت: تو داغداری؟! تو الان توی دلت عروسی داری، سعید بدبخت مگه برای تو شوهر بود؟ اون یه نوکر بی جیره مواجب بود که میباست کار کنه و بریزه تو حلق تو و اون پدر خدانشناست، باعث ورشکستگی نمایشگاه ماشین سعید، بابات بود،پول هایی را که سعید می خواست خونه بخره بابای حروم خور تو از چنگش در آورد و خورد و یه آب هم روش، من که میدونم باعث و بانی آتش سوزی مغازه، مردن ماهی ها و هر چه بدبیاری سعید داشت توبودی توووو...
شراره که هر لحظه عصبانی تر میشد و اگر اینطور پیش میرفت مجلس ترحیم به درگیری شدیدی ختم میشد،فاطمه برای جلوگیری از درگیری از جا بلند شد، کنار فتانه رفت و گفت: فتانه جان این حرفا چی هست میزنی؟ مجلس ترحیم هست خوبیت نداره!
فتانه که انتظار نداشت فاطمه از شراره طرفداری کند، دندان هایش را بهم سایید و گفت: تو دخالت نکن دخترهٔ نفهم، خبر نداری این مار خوش خط و خال چه نقشه هایی برات کشیده، اینو از من داشته باش، این شراره آخرش زن روح الله میشه و اونوقت وضع تو دیدنی هست..
فاطمه که انگار کاسه آب سردی روی سرش ریخته باشن، برگشت سر جایش و زیر لب گفت: چقدر بی ملاحظه، چرا پای روح الله را وسط میکشی؟! شراره را چه به روح الله...
فاطمه در عالم خودش غرق بود و متوجه نشد که زیور دست شراره را گرفت و از مجلس بیرون بردش..
بعد از مجلس هفتم سعید، شراره توی هیچ کدام از مراسم های سعید شرکت نکرد و به نوعی از این خانواده فاصله گرفت ، اما هر وقت فاطمه پیش خانواده شوهرش می رفت، فتانه به او هشدار میداد که مراقب شراره باش و گاهی علنا جلوی همه میگفت که روح الله شراره را عقد می کند
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
بر اساس واقعیت
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_صد_هشتم 🎬: مراسم تدفین سعید برگزار شد و فتانه که سعید برایش تمام دنیا
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_صد_نهم 🎬:
نزدیک یک سال از مرگ سعید می گذشت، شراره به بهانه های مختلف با روح الله در ارتباط بود، البته سعی می کرد ارتباط را در حد خواستهٔ کاری از روح الله، حفظ کند و هر چند روز یکبار به بهانهٔ سوالی در حوزهٔ تخصصی روح الله به او پیام میداد.
فاطمه که از اطراف شایعاتی که فتانه بر سر زبان ها انداخته بود را می شنید، روی ارتباط همسرش با شراره حساس شده بود و از روح الله خواهش کرد که ارتباط با شراره را به صفر برساند، خصوصا بعد از تماس زیور با فاطمه که به او تاکید کرد هیچ ارتباط حضوری، تلفنی و حتی پیامکی با شراره نداشته باشد، به گفتهٔ زیور، شراره از لحاظ روحی نیاز به بازسازی داشت و باید سعید و خاطراتش و هر چه که مربوط به سعید را بود فراموش می کرد.
زیور حتی باعث شده بود ارتباط شمسی و فتانه هم کمرنگ بشود و حتی این ارتباط به دشمنی بکشد.
روح الله بنا به خواستهٔ فاطمه، هیچ تماسی با شراره نداشت، اما وقتی شراره در رابطه با کار به او پیام میداد، به ناچار جواب می داد منتها این پیام ها را از فاطمه پنهان می کرد تا مبادا حال روحی فاطمه بد شود، آخر فاطمه فرزند سومش را باردار بود و روزهای آخر بارداری اش را می گذراند.
همین ایام بود که مامان مریم طی تماسی با فاطمه به او گفت که قرار است برای مرتضی برادر کوچک فاطمه خواستگاری بروند، او از دختر مورد نظر که رضوان نام داشت خیلی تعریف کرد بطوریکه فاطمه مشتاق دیدن او شد.
روز عقد مرتضی، فاطمه و روح الله به قم رفتند، مجلس عقد به خوبی انجام شد، اما فاطمه نسبت به رضوان حسی خاص داشت، انگار چیزی از درون به او تلنگر میزد و می خواست او را از خطری آگاه کند، اما فاطمه آنقدر درگیر زندگی و بچه هایش بود که به این حس بهایی نمی داد.
نزدیک ده روز از عقد رضوان و مرتضی می گذشت که دردهای زایمان سراغ فاطمه آمد.
ساعت هشت صبح بود که روح الله با سرعت فاطمه را به بیمارستان رساند، پزشک زنان بعد از معاینه فاطمه اذعان کرد که وضعیت مادر و بچه بسیار خوب است و در کمتر از یکی دوساعت بچه به دنیا می آید.
روح الله که ذوق از حرکاتش می بارید، شماره مادر فاطمه را گرفت و از بخت بد گوشی مامان مریم را رضوان جواب داد و گفت که مامان مریم بیرون رفته وگوشی اش را جا گذاشته و روح الله بدون انکه بداند با گفته اش چه خطری را برای فاطمه به ارمغان می آورد، به رضوان گفت که فاطمه در حال فارغ شدن است و...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
D1738864T16525610(Web).mp3
18.6M
📖🎙#کتاب_صوتی
#جنگ_فرخنده روایت زندگی
فرخنده قلعه نوخشتی
نویسنده: زینب بابکی
راوی : معصومه عزیز محمدی
#قسمت_سوم🌱🌸
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
😊 اگر یادتون باشه درباره حباب های رسانه ها حرف زدیم 🔺 هوش مصنوعی حباب های اطلاعاتی رو متناسب با افر
سلام به دوستای گلم ✋
خوبین؟ چه خبر؟😍
ببخشید که دیر اومدم یکم ناخوش احوالم وگرنه ارادتمندم🙋♀
ان شاءالله حال دلتون خوب باشه🙏😊
امروز میخوام ادامه مطالب قبل رو درباره جنگ شناختی براتون بگم
🌀 پس بزن رو ریپلای و برگرد و مباحث قبلی رو یه دوره بکن تا من بیام
⭕️ خیلی مهمه
🙇♂ حتما باید بدونی دفعه قبل درباره چی حرف زدیم تا صحبت های امروزمون رو متوجه بشی.
🤔 اگر مرور کرده باشین
😇 قرار شد بگیم چطور از این حباب ها بیرون بیایم و عزیزانمون رو از این حباب رسانه ای نجات بدیم
👈 تا شبهات رسانه ها کمترین تاثیر رو روی ما و اطرافیانمون بذاره
☘ تکنیک های زیادی هست در بحث رسانه که همتون حتما بهتر از من میدونید
من فقط برای یادآوری میگم 😊
اینو ببینیم👇
28.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️📡 #آنسوی_رسانه |
🐍🐟 تکنیک #مار_و_ماهی
👏یک مار شجاع، یک ماهی را از غرق شدن نجات داد...
✌️اسرائیل کودکنواز، بمبهای ساعتی کوچک را خنثی کرد...
🎙به روایت محمد جوانی
👌برای #جهاد_تبیین میتوانید با این کلیپ، رسانههای معاند مثل اینترنشنال را نزد مخاطبانشان بیاعتبار و رسوا کنید/ انتشار حداکثری با شما
@CWarfare
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
1⃣ اگر میخوای درگیر شبهات نشی
2⃣ اگر میخوای دچار سوگیری نشی
📲 باید منابع دیگه رو هم چک کنی
❌ فقط یک منبع کافی نیست
👫 به دوستت، دخترت، پسرت بگو👇
📱اینستا و تلگرامت رو باز کن
📌اگر فقط کانال های اونوری داری دوتا کانال اینوری هم عضو شو تا بفهمم واقعا آزاد اندیشی
🔮 براش حباب های رسانه ای رو حتما توضیح بدین
🕳 باید تشخیص بدین تو کدوم حباب رسانه ای گیر کرده
بفرمایید چای سبز👆
برای رفع خستگی یک چای میچسبه☺️
تا وقتی که بقیه عزیزان مطالب رو بخونن بریم یک استراحت کوتاه کنیم بیایم
⁉️ خب اگر عضو نشد چی
✅ خودتون به طور اتفاقی نرم نرمک نسبت به کانال های اونوری بی اعتمادش کنید
🔆 مطالب و واقعیت هایی که اونا نمیگن تو رسانه هاشون رو براش مستند نشون بدین مثل کلیپی که بالا پخش شد
⚠️ همینکه نسبت به اونا شک و تردید پیدا کنه شما برنده ای
باهاش خیلی کلنجار نرین که نتیجه عکس میده❤️🔥