دانشگاه حجاب
📚 دیدگاهِ بانوے رهیافتہ ے غربے #جنهالحیدری در رابطہ با حجاب :👇 🔶 حجاب ارزشی است برای خودم چرا که..
#غربِ_نو
#تولدے_دوباره🌸
📚 حجاب وسیله ای است برای نزدیک شدن به #خالق :
🔶 خانم جنه الحیدری بانوی تازه #مسلمان و شیعه کانادایی است که در اونتاریو زندگی میکند....
او #نویسنده و تصویرگر کتابهای کودکان است و داستان آخرین کتابش با نام «نخستین حجاب ضحی» روایتگر زندگی دختربچه مسلمانی است که در برای نخستین بار بعد از رسیدن به سن تکلیف شرعی، حضور با حجاب در #جامعه را تجربه میکند❗️
وی همچنین مدیر سایتی است که به تازه مسلمانان سراسر جهان اطلاعات لازم در مورد دین مبین #اسلام را میدهد❗️
🔶 این بانوی شیعه میگوید: «نخستین باری که در جامعه با حجاب ظاهر شدم برایم بسیار سخت بود چون هیچ زن مسلمان و با حجاب دیگری در اطراف من #زندگی نمیکرد اما من میخواستم این بار به جامعه نشان دهد که من مسلمان شده و در راهی که قدم گذاشتهام محکم هستم ولی بعدها به این نتیجه رسیدم که حجاب ارزشی است برای خودم چرا که وسیلهای برای نزدیکتر شدن به خالقم خواهد بود»❗️
🎓 دانشگاه حجاب 🎓
📚✨ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872 ✨📚
دانشگاه حجاب
خودت باش بانو💚 👇🌸👇🌸👇🌸👇
بانو
تو یک انسانی...
حس دوست داشته شدن در تو نهادینه شده تا #زن و #ریحانه باشی💓
اما، نکند ضعیف شوی!
نکند اعتماد به نفست را از دست بدهی؟✋
#خودت_باش...☝️
هر که تو را بخواهد باید بداند هیچ انسانی کامل نیست.
تو وسیله نیستی❌
نباید به خودت تلقین کنی که باید هر روز زیباتر شوی تا دوستت داشته باشند!🚫
مطابق میل دیگران #زندگی نکن❌
تنها کسی که #ارزش دارد به میل او زندگی کنی خداست✅
چهره معمولی و نداشتن بهترین استایل طبیعیست،
اینها معایب تو نیست✋
خودت را کوچک مپندار بانو...
#بهشت زیر قدمهای توست💚
🎓 دانشگاه حجاب 🎓
🌺 eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872 🌺
#معرفی_کتاب📚
نام کتاب : «سبک زندگی زنان»
📌(مجموعه بیانات مقام معظم رهبری درموردسبک زندگی زنان)
✏نویسنده: دکتر امیرحسین بانکی پورفرد
📖ناشر کتاب : حدیث راه عشق
🔺سال نشر : 1395
🔺چاپ جاری : 2
📘 برشی از کتاب:
ارزش زن به این است که بتواند محیط #زندگی خود را برای خود و برای مرد و فرزندان، یک بهشت، یک مدرسه ، یک #محیط_امن ، یک جایگاه عروج به معارف معنوی و مقامات معنوی تبدیل کند؛ و آن وقتی که وظیفه ی او ایجاب میکند، بتواند در #سرنوشت_کشور اثر بگذارد و در سرنوشت جامعه، نقش ایفا کند. ✅
بیانات امام خامنه ای(مدظله) در مورد سبک زندگی زنان در چند فصل:
1⃣ خطوط کلی سبک زندگی زنان
2⃣ سبک زندگی فردی
3⃣ سبک زندگی خانوادگی
4⃣ سبک زندگی اجتماعی زنان
5⃣ تحلیل کمی و کیفی حجاب و خانواده در آراء مقام معظم رهبری
🖇 مطالعه این کتاب به : فعالین حوزه خانواده و زنان، پژوهشگران مربوط به تعلیم و تربیت زن پیشنهاد می شود.🌸
#تولیدی
🎓 دانشگاه حجاب 🎓
🌺 eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872 🌺
❤️من #مذهبیها را خیلی دوست دارم ...
زمان و مکان را یک عنصر زنده میدانند
و باهاش روابط دارند.
🔹برایشان فرق میکند الآن
رجب است یا جمادی الاول
رمضان است یا محرم ...
🔸یا برایشان فرق میکند الآن کجای ماه است ؟
جمعه است که باید دعای سمات بخوانند
یا یک روز دیگر ...
🔺مکان هم برایشان همین طور است.
مثلا مادر من، شمال و جنوب و شرق و غرب اش
با رو به قبله و پشت به قبله و
رو به امام رضا و پشت به امام رضا معلوم میشود.
💠فرق مسجد و خانه و حرم و صحن را میفهمد.
زمان ومکان برایش زنده است.
آن قدر زنده که می تواند #خدا را به حق
این وقت ساعت یا به حق این ماه عزیز
یا این جای عزیز قسم بدهد.
🍂حسرت میخورم بهشان که دنیایشان
این قدر معنیدار است.
مرده و یک رنگ و جامد نیست ...
👌 #زندگی کردن توی دنیایی که پر از نشانه و راز است ، لابد خیلی کیف دارد ...💯
👈دست کم کم اش اینکه هیجانانگیزتر از نفسکشیدن در یک دنیای صامت بیجان و بیرنگ است که مثل یک چهارچوب بیرون تو ایستاده و ربطی به تو ندارد.
🍃خوش به حال مذهبی ها ...
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
💠 یکی از درسهای رمضان 💠
🔰تو این ماه که ساعات پایانیش رو میگذرونیم، روزها تمرین کردیم و یاد گرفتیم که به خاطر خدا از بعضی لذات حلال🍲🥛💑 ( خوردن ، آشامیدن ، رابطه زناشویی باهمسر ) هنگام روزه اجتناب کنیم👌
🔰حالا بنظرتون نمیتونیم از لذتهای حرام 🥂🐷👫💃
به خاطر خدا بگذریم و گناه نکنیم❓
✅ قطعاً میتونیم👌
🔰میتونیم بیشتر به گشت و گذارمون تو فضای مجازی دقت کنیم❗️
🔰حواسمون به غذای چشم و گوشمون باشه ❗️
چون اینها ورودیهای قلبمون هم هستن
🔰به پوششمون، به حیای رفتار و گفتارمون بیشتر از قبل توجه داشته باشیم☝️
✅و سعی کنیم یه #زندگی #عفیفانه به معنای واقعی بسازیم.
🍃اگر لذت ترک لذت بدانی
🍃دگر شهوت نفس، لذت نخوانی
🍃هزاران در از خلق برخود ببندی
🍃گرت باز باشد دری آسمانی
(سعدی )
موضوع : #ترک_گناه
محتوا : #دینی
مخاطب :#کم_حجاب #محجبه
رده سنی : #نوجوان #جوان #بزرگسال
#تولیدی_کامل
🌸 @hejabuni I دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_پنجم 💠 عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمان
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_ششم
💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشکهایش #مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بیپرده پرسیدم :«چی شده؟»
از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچهها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش #زخمی شده!»
💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو #خاکریز.»
از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم.
💠 دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زنعمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با #بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم.
دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم.
💠 تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. بهقدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر #خونی به رگهایش نمانده است.
چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از #نفس افتادم.
💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد. رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، #علقمه عباس من شده است.
زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این #جراحت به چشمم نمیآمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.
💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی بهقدری #خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد.
شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم #باور نگاهم نمیشد.
💠 دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
با همین چشمهای به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما #نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود.
💠 با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!»
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن #صبوریام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس میدونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، #اسیرش کردن، الان نمیدونم زندهاس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!»
💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره #مظلومش برای کشتن دل من کافی بود.
#حیایم اجازه نمیداد نغمه نالههایم را #نامحرم بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بیصدا ضجه میزدم.
💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در #آغوشش جا شدهام که ناله مردی سرم را بلند کرد.
عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی #قلب دست روی سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر نالهای برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد.
💠 نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ #زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد.
پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز #پایداری پرستارانش وسیلهای برای مداوا نداشت.
💠 بیش از دو ماه درد #غیرت و مراقبت از #ناموس در برابر #داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و #شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.
هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند، پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت #درد کشیدن جان داد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_یکم 💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آنچه دیدم سقف ا
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_دوم
💠 چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، #سر بریده حیدر را میدیدم که دستم روی ضامن لرزید و فریاد عدنان پلکم را پاره کرد. خودش را روی زمین میکشید و با چشمانی که از عصبانیت آتش گرفته بود، داد و بیداد میکرد :«برو اون پشت! زود باش!»
دوباره اسلحه را به سمتم گرفته بود، فرصت انفجار #نارنجک از دستم رفته و نمیفهمیدم چه شده که اینهمه وحشت کرده است. از شدت خونریزی جانش تمام شده و حتی نمیتوانست چند قدم مانده خودش را به سمتم بکشد که با تهدیدِ اسلحه سرم فریاد زد :«برو پشت اون بشکهها! نمیخوام تو رو با این بیپدرها تقسیم کنم!»
💠 قدمهایم قوت نداشت، دیوارهای سیمانی خانه هر لحظه از موج انفجار میلرزید، همهمهای را از بیرون خانه میشنیدم و از حرف تقسیم غنائم میفهمیدم #داعشیها به خانه نزدیک میشوند و عدنان این دختر زیبای #شیعه را تنها برای خود میخواهد.
نارنجک را با هر دو دستم پنهان کرده بودم و عدنان امانم نمیداد که گلنگدن را کشید و نعره زد :«میری یا بزنم؟» و دیوار کنار سرم را با گلولهای کوبید که از ترس خودم را روی زمین انداختم و او همچنان وحشیانه #تهدیدم میکرد تا پنهان شوم.
💠 کنج اتاق چند بشکه خالی آب بود و باید فرار میکردم که بدن لرزانم را روی زمین میکشیدم تا پشت بشکهها رسیدم و هنوز کامل مخفی نشده، صدای باز شدن در را شنیدم.
ساکم هنوز کنار دیوار مانده و میترسیدم از همان ساک به حضورم پی ببرند و اگر چنین میشد، فقط این نارنجک میتوانست نجاتم دهد.
💠 با یک دست نارنجک و با دست دیگر دهانم را محکم گرفته بودم تا صدای نفسهای #وحشتزدهام را نشنوند و شنیدم عدنان ناله زد :«از دیشب که زخمی شدم خودم رو کشوندم اینجا تا شماها بیاید کمکم!» و صدایی غریبه میآمد که با زبانی مضطرب خبر داد :«دارن میرسن، باید عقب بکشیم!»
انگار از حمله نیروهای مردمی وحشت کرده بودند که از میان بشکهها نگاه کردم و دیدم دو نفر بالای سر عدنان ایستاده و یکی #خنجری دستش بود. عدنان اسلحهاش را زمین گذاشته، به شلوار رفیقش چنگ انداخته و التماسش میکرد تا او را هم با خود ببرند.
💠 یعنی ارتش و نیروهای مردمی بهقدری نزدیک بودند که دیگر عدنان از خیال من گذشته و فقط میخواست جان #جهنمیاش را نجات دهد؟ هنوز هول بریدن سر حیدر به حنجرم مانده و دیگر از این زندگی بریده بودم که تنها به بهای #نجابتم از خدا میخواستم نجاتم دهد.
در دلم دامن #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را گرفته و با رؤیای رسیدن نیروهای مردمی همچنان از ترس میلرزیدم که دیدم یکی عدنان را با صورت به زمین کوبید و دیگری روی کمرش چمباته زد.
💠 عدنان مثل حیوانی زوزه میکشید، #ذلیلانه دست و پا میزد و من از ترس در حال جان کندن بودم که دیدم در یک لحظه سر عدنان را با خنجرش برید و از حجم خونی که پاشید، حالم زیر و رو شد. تمام تنم از ترس میتپید و بدنم طوری یخ کرده بود که انگار دیگر خونی در رگهایم نبود.
موی عدنان در چنگ همپیالهاش مانده و نعش نحسش نقش زمین بود و #داعشیها دیگر کاری در این خانه نداشتند که رفتند و سر عدنان را هم با خودشان بردند.
💠 حالا در این اتاق سیمانی من با جنازه بیسر عدنان تنها بودم که چشمانم از وحشت خشکشان زده و حس میکردم بشکهها از تکانهای بدنم به لرزه افتادهاند.
رگبار گلوله همچنان در گوشم بود و چشمم به عدنانی که دیگر به #دوزخ رفته و هنوز بوی تعفنش مشامم را میزد. جرأت نمیکردم از پشت این بشکهها بیرون بیایم و دیگر وحشت عدنان به دلم نبود که از تصور بریدن سر حیدرم آتش گرفتم و ضجهام سقف این سیاهچال را شکافت.
💠 دلم در آتش دلتنگی حیدر پَرپَر میزد و پس از هشتاد روز #فراق دیگر از چشمانم به جای اشک، خون میبارید. میدانستم این آتشِ نیروهای خودی بر سنگرهای داعش است و نمیترسیدم این خانه را هم به نام داعش بکوبند و جانم را بگیرند که با داغ اینهمه عزیز دیگر #زندگی برایم ارزش نداشت.
موبایل خاموش شده، حساب ساعت و زمان از دستم رفته و تنها از گرمای هوا میفهمیدم نزدیک ظهر شده و میترسیدم از جایم تکان بخورم مبادا دوباره اسیر #شیطانی داعشی شوم.
💠 پشت بشکهها سرم را روی زانو گذاشته، خاطرات حیدر از خیالم رد میشد و عطش #عشقش با اشکم فروکش نمیکرد که هر لحظه تشنهتر میشدم.
شیشه آب و نان خشک در ساکم بود و اینها باید قسمت حیدرم میشد که در این تنگنای تشنگی و گرسنگی چیزی از گلویم پایین نمیرفت و فقط از درد دلتنگی زار میزدم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
💠 یکی از درسهای رمضان 💠
🔰تو این ماه عزیز، روزها تمرین میکنیم که به خاطر خدا از بعضی لذات حلال🍲🥛💑 ( خوردن ، آشامیدن ، رابطه زناشویی باهمسر ) هنگام روزه اجتناب کنیم👌
🔰حالا بنظرتون نمیتونیم از لذتهای حرام
🥂👫💃🔥
به خاطر خدا بگذریم و گناه نکنیم❓
✅ قطعاً میتونیم👌
🔰میتونیم بیشتر به گشت و گذارمون تو فضای مجازی دقت کنیم❗️
🔰حواسمون به غذای چشم و گوشمون باشه
چون اینها ورودیهای قلبمون هم هستن
🔰به پوششمون، به حیای رفتار و گفتارمون بیشتر از قبل توجه داشته باشیم☝️
✅و سعی کنیم یه #زندگی #عفیفانه به معنای واقعی بسازیم.
🍃اگر لذت ترک لذت بدانی
🍃دگر شهوت نفس، لذت نخوانی
🍃هزاران در از خلق برخود ببندی
🍃گرت باز باشد دری آسمانی
(سعدی )
🔘 شبتون پر از یادخدای مهربون🔘
#ترک_گناه #تولیدی
🌸 @hejabuni I دانشگاه حجاب 🎓
•°|🔹💠🔹|°•
شعارشان #زن است و تایملاینشان پر از فحش به همسر و خواهر و مادر طرف مقابل‼️
شعارشان #زندگی است و از بالا رفتن آمار کشتهها قند در دلشان آب میشود‼️
شعارشان #آزادی است و پشت تروریستهای جیش الظلم در میآیند‼️
🗣Sarbaz Roohulla Rezvi
اینها نه آزادی حقیقی رو میشناسن ، نه از شٵن و جایگاه و حقوق واقعی زن خبر دارند❗️
🚫 یک مشت انساننمای پر از تناقض و طرفدار هرجومرج و هرزگی ...
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
✊🏻 #زن_زندگی_آزادی_شعار_اسلام 🔺 #زن 💢 حدیثی تکان دهنده از امام رضا (ع) خداوند برای هیچ چیز دیگر
✊🏻 #زن_زندگی_آزادی_شعار_اسلام
#زندگی
💢 این یکی از آیات فوقالعاده قرآن در تکریم انسانه
جان هر انسان بیگناه، برابر با جان همه انسانهاست...
💥«نشر حداکثری»💥
🌺 @Hejabuni 🌺
🎉#زن #زندگی #علی علیه السلام
🕋کعبه نه از در، بلکه از دیوار شکافت ....🎉🎉🎉
🧕به احترام یک زن،
یک زن که در دوران فساد جاهلیت، قبل از ظهور اسلام ، آن شرایط فساد و فحشا و روابط نادرست و....
او
خودش را حفظ کرده بود...💝
❤️به احترام این زن پاک و عفیف
✅کعبه از دیوار شکافت
📌دقت کنید در سیره اهل بیت علیهم السلام
۱۴ معصوم ، فقط معصوم هستند ، مادران اهل بیت علیهم السلام اغلب ، مقام عصمت ندارند ، بلکه زنان معمولی مثل من و شما بودند اما خود را پاک نگه داشتند و درستکار در انواع محیط ها ، حتی موقعیت های گناه خود را با انتخاب صحیح در مسیر الله حفظ کردند و قابل شدند که خداوند آنها را برگزیند
✅فاطمه بنت اسد ، بانویی بود که
برای دعا، برای درد زایمان ، از خدا طلب یاری کرد، به احترام این بانوی پاکدامن و فرزند شریفی که او شرف مادری اش را قابل شده بود،
کعبه نه از در بلکه از دیوار شکافت ✅
🔑مردم هرچه کردند نتوانستد
در را باز کنند
🎉حالا در مورد این بانوی خداپرست ، پاسخ دهید:
❓سوال : فاطمه بنت اسد
پس از چهار روز از درب کعبه بیرون آمد یا مجدد به اذن خدا ، کعبه از دیوار شکافت و فاطمه بنت اسد بیرون آمد ؟🕋
🥀برمادر مولود کعبه صلوات🥀
✅نگرش به زن در اسلام
✅جایگاه زن در نگاه توحیدی
═ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872