✅آینده جامعه با اصلاح مادران آن جامعه تضمین میشود
🔸برعكس جوامع غربى، اسلام به نقش مادران و زنان در جامعه بسيار تاكيد دارد و معتقد است بايد مادران جامعه اصلاح شوند تا تاريخ آينده تضمين شود. در اسلام هركس زن را به بیاعتنایى به شركت در كارهاى اجتماعى و مادربودن و همسربودن، به بیسواد بودن تشويق كند، خيانت كرده است.
#سرانگشتان_تمدنساز
➡️ ۱۳۶۳/۱۲/۲۱
@Khamenei_Reyhaneh
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
#سن_اعضای_کانال سلام 😍👋 خوبین؟ میشه به این سوال جواب بدین؟ 👇 فقط 🔟 ثانیه وقت میخواد 📝 https://Ei
🌸🍃
قصد دانشگاه حجاب از طرح این پرسشها چیست؟
سلام به همه اعضا ❤️👋
خوبید؟
🔹 تیم تولید محتوای دانشگاه حجاب سعی داره تا محتوایی مطابق نیازها و خواستههای شما عزیزان ارائه کنه.
🔺 شرکت شما تو این نظرسنجیها، کمک واقعا بزرگی به ماست چون روی محتواهای تولیدیمون مستقیما اثر میذاره.
👩🏻🎓 بنابراین ما میپرسیم تا بدونیم باید چی بگیم :)
⭐️ ضمنا هیچ مشخصاتی از رأی دهندگان به دست ما نمیرسه. پس ضمن عرض تشکر بابت شرکت تو نظرسنجیها میخوام خدمتتون عرض کنم که:
"با خیال راحت نظر بدید." 🌹
فقط 🔟 ثانیه وقت میخواد
https://EitaaBot.ir/poll/mdrj
🙏🏻 با ارادت فراوان
🎙 مسئول کارگروه مصاحبه
(@hejabuni ○ دانشگاهحجاب)
#گزارش
#بینالملل
🤳 سلفی با تابوت پدر⚰
⁉️کار اینفلوئنسرها به کجاها که نرسیده؟ آیا از شبکه های اجتماعی در مسیر درستی استفاده میشه؟
♨️یک مدل و اینفلوئنسر اهل فلوریدا با نزدیک به ۴۰۰۰۰۰ فالوور اخیرا سلفی ای در صفحه خودش به اشتراک گذاشته که موجب انزجار افراد زیادی قرار گرفته
🔻او تصویری از خودش با سر و وضع کاملا آراسته در مقابل تابوت پدرش به اشتراک گذاشته
🔻"پیرز مورگان" مجری و روزنامه نگار انگلیسی در واکنش به این اقدام نوشت: ایش...سلفی این خانم سنگدل کنار تابوت پدرش وحشتناک ترین تصویری بود که در اینستاگرام دیدم
🔻چه می شود که عده ای به این حد از "خودشیفتگی" می رسند و عده ای نوجوان را همراه می کنند تا هر لحظه از زندگی آنها را دنبال کنند.
📌اینم از آخر عاقبت شبکه های اجتماعی و لایک و تایید کردن هر کاری که از سوی اینفلوئنسرها سربزنه
🌐 منبع:https://www.dailymail.co.uk/news/article-1011491/PIERS-MORGAN-Womans-photo-fathers-corpse-worst-thing-Ive-seen-Instagram.html
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_دوم 💠 چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، #سر بریده حیدر را میدیدم ک
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_سوم
💠 دیگر گرمای هوا در این دخمه نفسم را گرفته و وحشت این جسد نجس، قاتل جانم شده بود که هیاهویی از بیرون به گوشم رسید و از ترس تعرض #داعشیها دوباره انگشتم سمت ضامن رفت.
در به ضرب باز شد و چند نفر با هم وارد خانه شدند. از شدت ترس دلم میخواست در زمین فرو روم و هر چه بیشتر در خودم مچاله میشدم مبادا مرا ببینند و شنیدم میگفتند :«حرومزادهها هر چی زخمی و کشته داشتن، سر بریدن!» و دیگری هشدار داد :«حواست باشه زیر جنازه بمبگذاری نشده باشه!»
💠 از همین حرف باور کردم رؤیایم تعبیر شده و نیروهای #مردمی سر رسیدهاند که مقاومتم شکست و قامت شکستهترم را از پشت بشکهها بیرون کشیدم.
زخمی به بدنم نبود و دلم به قدری درد کشیده بود که دیگر توانی به تنم نمانده و در برابر نگاه خیره #رزمندگان فقط خودم را به سمتشان میکشیدم. یکی اسلحه را سمتم گرفت و دیگری فریاد زد :«تکون نخور!»
💠 نارنجکِ در دستم حرفی برای گفتن باقی نگذاشته بود، شاید میترسیدند #داعشی باشم و من نفسی برای دفاع از خود نداشتم که #نارنجک را روی زمین رها کردم، دستانم را به نشانه #تسلیم بالا بردم و نمیدانستم از کجای قصه باید بگویم که فقط اشک از چشمانم میچکید.
همه اسلحههایشان را به سمتم گرفته و یکی با نگرانی نهیب زد :«#انتحاری نباشه!» زیبایی و آرامش صورتشان به نظرم شبیه عباس و حیدر آمد که زخم دلم سر باز کرد، خونابه غم از چشمم جاری شد و هق هق گریه در گلویم شکست.
💠 با اسلحهای که به سمتم نشانه رفته بودند، مات ضجههایم شده و فهمیدند از این پیکر بیجان کاری برنمیآید که اشاره کردند از خانه خارج شوم.
دیگر قدمهایم را دنبال خودم روی زمین میکشیدم و میدیدم هنوز از پشت با اسلحه مراقبم هستند که با آخرین نفسم زمزمه کردم :«من اهل #آمرلی هستم.» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، با عصبانیت پرسیدند :«پس اینجا چیکار میکنی؟»
💠 قدم از خانه بیرون گذاشتم و دیدم دشت از ارتش و نیروهای مردمی پُر شده و خودروهای نظامی به صف ایستاده اند که یکی سرم فریاد زد :«با #داعش بودی؟» و من میدانستم حیدر روزی همرزمشان بوده که به سمتشان چرخیدم و #مظلومانه شهادت دادم :«من زن حیدرم، همونکه داعشیها #شهیدش کردن!»
ناباورانه نگاهم میکردند و یکی پرسید :«کدوم حیدر؟ ما خیلی حیدر داریم!» و دیگری دوباره بازخواستم کرد :«اینجا چی کار میکردی؟» با کف هر دو دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و آتش مصیبت حیدر خاکسترم کرده بود که غریبانه نجوا کردم :«همون که اول #اسیر شد و بعد...» و از یادآوری ناله حیدر و پیکر دست و پا بستهاش نفسم بند آمد، قامتم از زانو شکست و به خاک افتادم.
💠 کف هر دو دستم را روی زمین گذاشته و با گریه گواهی میدادم در این مدت چه بر سر ما آمده است که یکی آهسته گفت :«ببرش سمت ماشین.» و شاید فهمیدند منظورم کدام حیدر است که دیگر با اسلحه تهدیدم نکردند، #رزمندهای خم شد و با مهربانی خواهش کرد :«بلند شو خواهرم!»
با اشاره دستش پیکرم را از روی زمین جمع کردم و دنبالش جنازهام را روی زمین میکشیدم. چند خودروی تویوتای سفید کنار هم ایستاده و نمیدانستم برایم چه حکمی کردهاند که درِ خودروی جلویی را باز کرد تا سوار شوم.
💠 در میان اینهمه مرد نظامی که جمع شده و جشن شکست #محاصره آمرلی را هلهله میکردند، از شرم در خودم فرو رفته و میدیدم همه با تعجب به این زن تنها نگاه میکنند که حتی جرأت نمیکردم سرم را بالا بیاورم.
از پشت شیشه ماشین تابش خورشید آتشم میزد و این جشن #آزادی بدون حیدر و عباس و عمو، بیشتر جگرم را میسوزاند که باران اشکم جاری شد و صدایی در سکوتم نشست :«نرجس!»
💠 سرم به سمت پنجره چرخید و نه فقط زبانم که از حیرت آنچه میدیدم حتی نفسم بند آمد. آفتاب نگاه #عاشقش به چشمانم تابید و هنوز صورتم از سرمای ترس و غصه میلرزید.
یک دستش را لب پنجره ماشین گرفت و دست دیگرش را به سمت صورتم بلند کرد. چانهام را به نرمی بالا آورد و گره گریه را روی تار و پود مژگانم دید که #نگران حالم نفسش به تپش افتاد :«نرجس! تو اینجا چیکار میکنی؟»
💠 باورم نمیشد این نگاه حیدر است که آغوش گرمش را برای گریههایم باز کرده، دوباره لحن مهربانش را میشنوم و حرارت سرانگشت #عاشقش را روی صورتم حس میکنم.
با نگاهم سرتاپای قامت رشیدش را بوسه میزدم تا خیالم راحت شود که سالم است و او حیران حال خرابم نگاهش از غصه آتش گرفته بود...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
Part04_خون دلی که لعل شد.mp3
8.08M
کتاب صوتی
#خون_دلی_که_لعل_شد( 4)
"خاطرات حضرت آیت الله خامنه ای از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب"
💚 بسیار شنیدی وجذاب
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🎃ازدستدادنحافظهتاریخیومیراث فرهنگی
💢این روزا تو سطح شهر که قدم میزنی پر شده از تم هالووین ؛از مغازه های تولد گرفته تا قنادی و دست فروشا...
تا فضای مجازی و آموزش گریم ترسناک و دکور هالووین
🧐ریشهی جشن! چیه؟ خبر ندارن...
😏اصلا براشون مهم نیست... مهم تبعیت و الگوبرداری از اوناس
😱😰خودشو ،بچه شو شبیه زامبی و خون آشام گریم میکنه و با یه ارّه دنبال اون طفل معصوم میکنه و تا پای سکته بچه رو پیش میبره
😕اسمشم گذاشته جشن ‼️ ....
🙃اونوقت تو اعیاد مذهبیمون به اون لطافت و شادی فریاد میزنه: "ای متحجّر عرب پرست! من آریاییام"
💢مخلص کلام چیزی که امروز تو رفتار بعضیها وجود داره، نه تنها روشنفکری نیست، بلکه بهنوعی بیتوجهی به ریشهها، فرهنگ اصیل و تمدن کهن و پربار خودمونه
#تولیدی_کامل
#هالووین #خودباختگی_فرهنگی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👹☠نگاهی جنجالی به مشهورترین هنرپیشه ((madona)) به جایگاه زن در غرب واروپا
😔الان روبه روی شما مثل یک کفش پاکن جلو درایستاده ام😭
#ازادی_تعارض
#تصویری
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
گل بانو میدونے؟
چادرے بودن هنره👌
چادرے که با حیا و عفاف همراه باشه🌱
با وقار و متانت❤️
چادریای که شٵن این پوششو حفظ کنه🌱
نه شبیہ بعضے چادرےهایے ڪه این روزا خیلے عجیب🤔 دارن تڪـ🍄ـــثیࢪ میشن تو فضاے مجازے و مثلا ترویج حجــاب میکنن❗️اونم با ظاهࢪ و توصیہهایے ڪاملا برخلاف آموزههاے دینے و ڪلام خالق مهربونمون❤️
#تولیدی_کامل
#پروفایل
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم #کوروش به چه کسی افتخار خواهد کرد؟ 🔻 #زمانـــه | ملی گرا اگر حقیقتا ملی گرا باشد ش
🔴به روز باشیم
جزئیات بیمه شدن زنان خانهدار و دختران مجرد
سازمان تأمین اجتماعی:
🔹مشمولین این قانون تمامی زنان ۱۸ تا ۵۰ ساله هستند و درباره افراد بالای ۵۰ سال نیز میزان سابقه بیمهپردازی قبلی به حداکثر سن موردنظر اضافه میشود.
🔹از دیگر ویژگیهای خاص بیمه زنان خانهدار امکان انتخاب نرخ پرداخت حقبیمه و دستمزد مبنای پرداخت حقبیمه است.
🔹متقاضیان میتوانند با ورود به سامانه خدمات غیرحضوری سازمان تامین اجتماعی به آدرس اینترنتی www.es.tamin.ir نسبت به انعقاد قرارداد و پرداخت حق بیمه اقدام کنند.
tn.ai/2599662
@TasnimNews
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_سوم 💠 دیگر گرمای هوا در این دخمه نفسم را گرفته و وحشت این جسد نجس، ق
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_چهارم
💠 چانهام روی دستش میلرزید و میدید از این #معجزه جانم به لب رسیده که با هر دو دستش به صورتم دست کشید و #عاشقانه به فدایم رفت :«بمیرم برات نرجس! چه بلایی سرت اومده؟» و من بیش از هشتاد روز منتظر همین فرصت بودم که بین دستانش صورتم را رها کردم و نمیخواستم اینهمه مرد صدایم را بشنوند که در گلویم ضجه میزدم و او زیر لب #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را صدا میزد.
هر کس به کاری مشغول بود و حضور من در این معرکه طوری حال حیدر را به هم ریخته بود که دیگر موقعیت اطراف از دستش رفت، در ماشین را باز کرد و بین در مقابل پایم روی زمین نشست.
💠 هر دو دستم را گرفت تا مرا به سمت خودش بچرخاند و میدیدم از #غیرت مصیبتی که سر ناموسش آمده بود، دستان مردانهاش میلرزد. اینهمه تنهایی و دلتنگی در جام جملاتم جا نمیشد که با اشک چشمانم التماسش میکردم و او از بلایی که میترسید سرم آمده باشد، صورتش هر لحظه برافروختهتر میشد.
میدیدم داغ غیرت و غم قلبش را آتش زده و جرأت نمیکند چیزی بپرسد که تمام توانم را جمع کردم و تنها یک جمله گفتم :«دیشب با گوشی تو پیام داد که بیام کمکت!» و میدانست موبایلش دست عدنان مانده که خون #غیرت در نگاهش پاشید، نفسهایش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم دیدهام که با صدایی شکسته خیالش را راحت کردم :«قبل از اینکه دستش به من برسه، مُرد!»
💠 ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدی مثل #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) داشتم که میان گریه زمزمه کردم :«مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) امانت سپردی؟ بهخدا فقط یه قدم مونده بود...»
از تصور تعرض عدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود که مستقیم نگاهم میکرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم که باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید :«زخمی بود، #داعشیها داشتن فرار میکردن و نمیخواستن اونو با خودشون ببرن که سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!»
💠 و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محکمتر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد :«دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بودی و میدونستم آقا خودش مراقبته تا من بیام!»
و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود که سری تکان داد و تأیید کرد :«حمله سریع ما غافلگیرشون کرد! تو عقب نشینی هر چی زخمی و کشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفاتشون شناسایی نشه!»
💠 و من میخواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم که #عاشقانه نجوا کردم :«عباس برامون یه #نارنجک اورده بود واسه روزی که پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نمیذاشتم دستش بهم برسه...» که از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد :«هیچی نگو نرجس!»
میدیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا که آتش غیرتش فروکش کرده بود، لالههای #دلتنگی را در نگاهش میدیدم و فرصت عاشقانهمان فراخ نبود که یکی از رزمندهها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد.
💠 رزمنده با تعجب به من نگاه میکرد و حیدر او را کناری کشید تا ماجرا را شرح دهد که دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از #فرماندهان بودند که همه با عجله به سمتشان میرفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند.
با پشت دستم اشکهایم را پاک میکردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم که نگاهم دنبالش میرفت و دیدم یکی از فرماندهها را در آغوش کشید.
💠 مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود که دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای #نورانی او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم میداد که نقش غم از قلبم رفت.
پیراهن و شلواری خاکی رنگ به تنش بود، چفیهای دور گردنش و بیدریغ همه رزمندگان را در آغوش میگرفت و میبوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت کرد و با عجله سمت ماشین برگشت.
💠 ظاهراً دریای #آرامش این فرمانده نه فقط قلب من که حال حیدر را هم بهتر کرده بود. پشت فرمان نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد :«معبر اصلی به سمت شهر باز شده!»
ماشین را به حرکت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود که حیدر ردّ نگاهم را خواند و به عشق سربازی اینچنین فرماندهای سینه سپر کرد :«#حاج_قاسم بود!»
💠 با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا پناه مردم #آمرلی در همه روزهای #محاصره را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمندهها مثل پروانه دورش میچرخند و او با همان حالت دلربایش میخندد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
4_5767333001906096812.mp3
2.88M
🎙 #فایل_صوتی
👤 استاد #رائفی_پور
📝 توصیه به تخلیه هیجانات
#جوانها_را_دریابید
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯 نگاه به غرب از عینک حقیقت
😔قدم زدن زن در خیابان های بروکسل
❌میگن تو بروکسل کسی مزاحم زنان نمیشود
#ازادی_تعارض
#تصویری
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
✅ نقشهی جامع هویت زن در منطق اسلام
🔺رهبرانقلاباسلامی: نقشهی جامع هویّت زن در منطق اسلام این است؛ مادر خوب، همسر خوب، مجاهد فیسبیلالله، در عین حال کدبانو، مدیر خانه، و در عین حال عابد و بندهی خدای متعال. و در نهایت، فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) نشان داد که زن میتواند به رتبهی عالی عصمت برسد که اینها خصوصیّات این بزرگوار است.
#سرانگشتان_تمدنساز
➡️ ۱۳۹۹/۱۱/۱۵
@Khamenei_Reyhaneh
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#پرسش_پاسخ
#رقابت_ناسالم #چشم_و_هم_چشمی
❓چرا جامعه به سمت #بدپوششی و بی بندوباری رفته؟چرا در کارهای خوب چشم و هم چشمی نمی کنیم؟
✨امروزه آنقدر سرگرم دنیای پُر از تبلیغات و فریب شدهایم ومعیارهایی که به اجبار سعی میکنند به ما بگویند خوب و زیبا نیستیم و باید تغییر کنیم آنقدر پُررنگ و غالب شدهاند که به راحتی ممکن است خودمان را گم کرده و احساس کنیم تا دیگران ما را تائید نکنند، آرام نمیگیریم. ما خیلی مواقع گمان می کنیم فلان تیپ و لباس یا فلان سرگرمی را دوست داریم در حالی که در واقع نه تنها آنها را دوست نداریم و با آنها راحت نیستیم بلکه خیلی هم از آنها فاصله داریم و برایمان درد سرسازند.
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
#پرسش_پاسخ #رقابت_ناسالم #چشم_و_هم_چشمی ❓چرا جامعه به سمت #بدپوششی و بی بندوباری رفته؟چرا در کاره
#پرسش_پاسخ
#رقابت_ناسالم #چشم_و_هم_چشمی
❓چرا جامعه ما به سمت #بدپوششی و بی بندوباری پیش رفت؟ چرا توی کارهای خوب با هم رقابت نمی کنیم؟
🔍اگر دقت کنیم رواج بدپوششی ناشی یک رقابت ناسالم و چشم و هم چشمی هست.هر خانم یا دختر خانمی نگاه می کنه به دوستان یا اقوامش و با خودش میگه:👇👇👇👇
🙍♀ چطور سوسن شلوار 👖کوتاه می پوشه تازه عکس بی حجابم میذاره تو پیجش نه شوهرش ناراحت میشه نه تو فامیل کسی جرات داره حرفی بزنه بهش پس منم دوس دارم مثل سوسن بشم...
👀عههه دیدی مائده چادرشو برداشته چه تیپای جذابی میزنه،منم دلم میخواد مثل مائده بشم زیر چادر مانتوهام دیده نمیشن همه فک می کنن بد تیپم من
👠دوست دارم امروزی باشم الان دیگه همه همینطوری لباس می پوشن اگه من مثه بقیه نباشم خیلی ضایع س
🎒توی کلاس مون فقط من و چند نفر دیگه هستیم که موهامونو بیرون نمیذاریم.چه کاریه اگه منم موهامو بیرون بذارم دوستام تحسینم می کنن
⁉️می دونید چشم و هم چشمی ناسالم چه زمانی اتفاق میوفته؟ وقتی ما اعتماد به نفس نداریم و به جای اینکه به خودمون توجه کنیم روی دیگران تمرکز می کنیم،به جای اینکه از این واقعیت قدردانی کنیم که ما قوی تر با اراده تر و پیش خدا محبوب تر هستیم از خودمون نا امید می شیم و سعی می کنیم از واقعیت خودمون دور بشیم و فرار کنیم
🌀دیدن موارد زیاد بدپوششی مارو بی انگیزه نکنه.مگه خود همین افراد بدپوشش نمیگن سعی کن خودت باشی هرطور که هستی؛ پس #خودتباش با همین پوشش برتر و کاملی که انتخاب کردی،بذار دیگران از اراده و صلابت تو الگو بگیرن.مگه نمیگن قضاوت نکنیم؛کسی اجازه نداره شما رو بخاطر پوشش تون قضاوت کنه و انگ اُمُل بودن به شما بزنه.
♨️با تقویت اعتماد به نفس و دورکردن باورهای غلط به راحتی می تونیم کاری کنیم که دیگران از ما و سبک پوشش و زندگی مون الگو بگیرن نه ما از اونها.🙏به امید شکل گیری یک رقابت سالم در جامعه که در اون ارزش ها رواج پیدا کنن
#تولیدی_کامل
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم جزئیات بیمه شدن زنان خانهدار و دختران مجرد سازمان تأمین اجتماعی: 🔹مشمولین این قان
🔴به روز باشیم
🌟لخت کردن سارق؛ الگویی برای مواجهه با عملیات در منطقه خاکستری
🔸️هفتم ژانویه ۲۰۲۰ یعنی حدود چهار روز پس از ترور ناجوانمردانه حاج قاسم عزیز در فرودگاه بغداد، موسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک گزارشی تحت عنوان "عملیات در منطقه خاکستری: مقابله با شیوه جنگ نامتقارن ایران" منتشر کرد که در آن، به کاخ سفید توصیه شده بود باید دست به اقداماتی ایذایی علیه ایران بزند که خسارات ناشی از آن، به اندازهای نباشد که تهران را وارد یک جنگ تمام عیار با آمریکا کند. جان کلام این بود که از آنجائیکه آمریکا دیگر از عهده هزینههای جانی و مالی و آبرویی جنگ برنمیآید، بهتر است یک استراتژی جنگ نامتقارن تعریف کند و در سطحی (منطقه خاکستری) با ایران وارد درگیری شود که ضربه را وارد کند، اما این ضربه پایینتر از آستانه جنگ باشد. نفس اتخاذ این رویکرد، برای آمریکایی که قدرت نظامیاش با ناو و موشک و هواپیما سنجیده میشود، نوعی پذیرش تحقیر بود، لکن در جعبهابزار سیاستخارجی واشنگتن، حمله نظامی دیگر کارکردی نداشت. چندی پیش مجله فارین افریز تعبیر جالبی داشت: شکست آمریکا در عراق و افغانستان و سوریه و لیبی، باعث شده است تهدیدهای نظامی آمریکا دیگر ترسناک نباشند.
🔸️پس از ترور شهید فخری زاده، راقم این سطور در یادداشتی عنوان کرد که این اقدامات در چارچوب همان "عملیات در منطقه خاکستری" رخ میدهد و آخرین مورد نخواهد بود. اگر در مواجهات چند سال اخیر با آمریکا دقیق شویم، از این دست موارد باز هم میتوان یافت. سرقت کشتی ایرانی حامل سوخت در مسیر ونزوئلا را نیز باید در این چارچوب دید. ضرورت داشت با توجه به کنار گذاشته شدن گزینه حمله نظامی و جایگزین شدن عملیات در منطقه خاکستری، سیاست پدافندی متناسب از سوی تهران تدوین و اجرا شود. یعنی اگر ما زمانی برای مقابله با حمله نظامی احتمالی آمریکا، قایقهای تندور و موشکانداز تدارک دیدیم یا برد و دقت موشکهایمان را متناسب با منافع منطقهای آمریکا تنظیم کردیم، باید متناسب با رویکرد جدید آمریکا و تهدیدات جدید ناشی از آن، طراحی لازم را میکردیم. قاعدتا بهترین الگو برای مواجهه با عملیات در منطقه خاکستری، برآورد و پیشبینی عملیات دشمن و "ضربه ضمن دفع حمله" است. یعنی ما ضمن اینکه حمله ایذایی دشمن را دفع میکنیم، برای پیشگیری از حملات بعدی، خسارت مادی-معنوی این حمله را باید بالا ببریم. به نظر میرسد ماجرای جلوگیری از سرقت نفت ایران و مصادره نفت کش سارقان آمریکایی یک الگوی مناسب برای مواجهه با عملیات در منطقه خاکستری است و باید مدون شده و به سطوح و حوزههای دیگر تعمیم یابد. میتوان نام این مدل را "لخت کردن سارق" گذاشت که استعارهای هم از بیآبرو کردن است و هم از تصاحب داراییها. دشمن یک عملیات ایذایی تدارک دیده و اجرایش کرده است. اما نه تنها موفق نشده، بلکه هزینه آبرویی سنگین و خسارت مادی متناسبی نیز دیده است. به سرعت باید دادگاهی برای بررسی موضوع تشکیل شده و کشتی توقیف شده مصادره شود. هنری کیسینجر در کتاب نظم جهانی، جملهای دارد که درباره خود آمریکا باید این اصل را رعایت کرد: "اگر متجاوزی از پیامد عملش بجز بازگشت به حالت قبل از تجاوز از چیز دیگری نترسد، آیا تکرار این عمل در جای دیگر محتمل نیست؟"
🔸️به سبزپوشان دلیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بابت این حماسهآفرینی تبریک عرض نموده و از صمیم قلب از آنان تشکر میکنیم.
سید یاسر جبرائیلی
@syjebraily
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_چهارم 💠 چانهام روی دستش میلرزید و میدید از این #معجزه جانم به لب
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_پنجم
💠 حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمندهها بود و دل او هم پیش #حاج_قاسم جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد :«عاشق #سید_علی_خامنهای و #حاج_قاسمم!»
سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :«نرجس! بهخدا اگه #ایران نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط میکرد!» و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت #شیعه را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای #داعش خط و نشان کشید :«مگه شیعه مرده باشه که حرف #سید_علی و #مرجعیت روی زمین بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه!»
💠 تازه میفهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر #مدافعان شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن #شهادت سرشان روی بدن سنگینی میکرد و حیدر هنوز از همه غمهایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد :«عباس برات از #حاج_قاسم چیزی نگفته بود؟»
و عباس روزهای آخر آیینه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم، اما دست خودم نبود که اسم برادر #شهیدم شیشه چشمم را از گریه پُر میکرد و همین گریه دل حیدر را خالی کرد.
💠 ردیف ماشینها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم میکرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای #شهادت بردم :«چطوری آزاد شدی؟»
حسم را باور نمیکرد که به چشمانم خیره شد و پرسید :«برا این گریه میکنی؟» و باید جراحت جالی خالی عباس و عمو را میپوشاندم و همان نغمه نالههای حیدر و پیکر #مظلومش کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم :«حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!»
💠 و همین جسارت عدنان برایش دردناکتر از #اسارت بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد :«اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و #تهدیدت میکرد من میشنیدم! به خودم گفت میخوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! بهخدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!»
و از نزدیک شدن عدنان به #ناموسش تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد :«امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط #امیرالمؤمنین مرا نجات داده و میدیدم قفسه سینهاش از هجوم #غیرت میلرزد که دوباره بحث را عوض کردم :«حیدر چجوری اسیر شدی؟»
💠 دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشینها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :«برای شروع #عملیات، من و یکی دیگه از بچهها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون #شهید شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، #اسیرم کردن و بردن سلیمان بیک.»
از تصور درد و #غربتی که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت :«یکی از شیخهای سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله میکرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و میخواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.»
💠 از #اعجازی که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم #کریم_اهل_بیت (علیهمالسلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزها برایش دلبرانه ناز کردم :«حیدر نذر کردم اسم بچهمون رو حسن بذاریم!» و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خرید :«نرجس! انقدر دلم برات تنگ شده که وقتی حرف میزنی بیشتر تشنه صدات میشم!»
دستانم هنوز در گرمای دستش مانده و دیگر تشنگی و گرسنگی را احساس نمیکردم که از جام چشمان مستش سیرابم کرده بود.
💠 مردم همه با پرچمهای #یاحسین و #یا_قمر_بنی_هاشم برای استقبال از نیروها به خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانهمان را به هم نمیزد.
بیش از هشتاد روز #مقاومت در برابر داعش و دوری و دلتنگی، عاشقترمان کرده بود که حیدر دستم را میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم.
#پایان
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓