📌جامعه، فرهنگ، هویت
۱. قوام جامعه به فرهنگ است وهر جامعه ای از فرهنگی تمایز بخش برخوردار است. هرفرهنگی نیز از استعدادها و ظرفیت های ممتازی بهره مند است که موجب تمایز آن از ساير فرهنگ می شود و براساس آن جامعه ای شکل بگیرد. به تعبیر دیگر، اگر ظرفیتهای ممتاز نبود فرهنگی متمایز شکل نمیگرفت و اگر فرهنگ متمايز ومستعد نبود جامعه ای مستقل قوام نمییافت.
۲. هیچ فرهنگی، باطل محض ورذیلت مطلق نیست چرا که اگر چنین میبود هیچگاه وجود نمییافت واجتماع انسانی جریان پیدا نمیکرد و مردمانی را به گرد خود جمع نمیکرد. اگر فرهنگی، نمود دارد وجریان یافته وجمعیتی راقوام داده است نشان ازاین داردکه سطحی از حق، منافع واقعی و ظرفیتهای تاثیرگذاری را دارا است و به اعتبار و میزان همان بهره مندی از حقیقت، وجود و جریان یافته است و در زمین پایدار شده است. بنابراین هیچ فرهنگی باطل محض نیست هرچند ممکن است در آن باطل، خرافه و رذیلت هم وجود داشته باشد و حتی این جنبه غالب هم باشد. لکن این موجب نمی شود از استعدادها و ظرفیت های فرهنگی نادیده گرفته شود.
۳. انسانی که دغدغه انسان و تمدن انسانی دارد، چشم بر روی هیچ فرهنگی و جامعه ای نمی بندد و خود را از شناخت و بهره گیری از استعدادها و ظرفیت های آن محروم نمی سازد. بلکه با حکمت و عقلانیت در فرهنگها عمیقا می نگرد، همدلانه آنها را فهم می کند، از افت و خیزها، صعود و سقوطها، تعالی و انحطاطهای آن جوامع درس می گیرد و از ظرفیتهای آنها برای خروج از فروبست های جامعه خود الهام می پذیرد و طرحی نو در می اندازد و خود را و فرهنگ جامعه خود را بازخوانی و در صورت لزوم بازسازی می کند.
۴. بنا براین نگرش، تحوّل و تعالی سنت جاری در فرهنگ و قاعده قدرت آفرین در جامعه است. جامعه ای که به تحوّل و تعالی مداوم می اندیشد و برای پویایی و پیشرفت، طرح فکر شده و برنامه ی راهبردی و عملیاتی دارد، جامعه ای زنده و بانشاط است و سرنوشت محتوم آن تعالي و پیشرفت است.
۵. پیشرفت و تعالی نه محصول ساخت حقوقی و ابزار تولید و فن آوری های روزآمد است - که اینها همه نمادها و خروجی های پیشرفت و تعالی است-، بلکه محصول تحول و پویایی در ساخت حقیقی و زیرساختهای فرهنگی جامعه است.
۶. راه و طریق تحول و پویایی یک فرهنگ، #تبادل_فرهنگی است، بده بستان فرهنگی، رفت و آمد فرهنگی، بهره گیری و بهره دهی علمی و عملی است. تبادل حکیمانه و عاقلانه، پنجره نوآوری های خلاقانه، طرح های ایده پردازانه و پروازهای افق گسترانه است.
۷. تبادل فرهنگی، از یک سو فرع بر داشتن عقل صائب و چارجوب و مضامینی از عقلانیتِ عملی رهایی بخش و طرح اجتماعی سازنده است. چرا که اگر این نباشد رصد، گزینش، داوری و سنجش ممکن نخواهد بود. از سوی دیگر محصولِ تفکر انتقادی، فهم همدلانه، سنجش منصفانه، خلاقیت جسورانه، نوآوری مؤدبانه و مستقلانه است.
۸. در مقابل تبادل فرهنگی دو طریق دیگر است: #تقلید_فرهنگی و #تحجر_فرهنگی. دو راهی که دو مانع اصلی بر سر راه تحول و پویایی فرهنگ و جامعه هستند. توان خلاقیت و نوآوری را ذبح، و ناامیدی و خمودگی را حاکم می کنند جامعه در تکرارها درجا می زند، هیچ افقی را رصد نمی کند و هیچ ظرفیت را جذب و هیچ طرحی(ایده ای) را خلق نمی کند.
۹. تبادل فرهنگی میان حال، گذشته و آینده؛ میان سنت و تجدد؛ میان ذهن و عین؛ میان فطرت و هویت، میان علم و تجربه، میان غرب و شرق همگی از مصادیقِ صحیح، ثمربخش و ضروري تبادل فرهنگی در جامعه پویا و تحول خواه است.
۱۰. از میان همه سرمایه ها و ظرفیتهای فرهنگی برای رشد و تعالی یک جامعه، هویت تاریخی و میراث علمی و عملی همان جامعه، جایگاه متفاوت و نقش فوق العاده مهمی دارد و هیچ چیز نمی تواند جای خالی آن را پُر کند. تاريخ و سرمایه های تاریخی و فرهنگی - اعم از علم و تجربه، ارزش و هنجار، آداب و رسوم، مناسک و شعائر، هنر و صنعت - زیرساخت هویتی (خودی) افراد و سازنده ی اکنونیت آن جامعه است. آن کس که درصدد شناخت عمیق هویت خود و تحليل چرايي اکتونیت جامعه خود و خروج از بن بست ها و فروبست ها، تولیدات و تکرارها، سکونها و انجمادهااست از این سرمایه غفلت نمی کند و همواره می اندیشد که:
اول: چرا باید با تاریخ فرهنگی و میراث علمی و عملی گذشته خود، گفتگو کرد و با آن تبادل فکری وفرهنگی برقرار ساخت از یک سو آن را بازخوانی و بازسازی کرد و از سوی دیگر از آن درس گرفت.
دوم: با چه بخشی و چگونه با آن مواجه شد؛
سوم: چه چیزی را از آن برگزید؛
چهارم: چگونه آن را درک، فهم و تفسیر نمود؛
پنجم: چگونه آن را در ساخت نظام معنایی و شبکه دانشی خود وارد کرد؛
ششم: چگونه آن را در سیاستگذاری ها و تصمیم گیرها و راهبردنویسی جاری کرد؛
هفتم: چگونه آن را در حوزه عمومی گفتمان سازی و جریان سازی کرد به نحوی که به تقابل اجتماعی و ستیز با خودي امروز خود نینجامد بلکه به اصلاح امور و خروج از بن بست ها و فروبست ها بیانجامد.