eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1.4هزار دنبال‌کننده
529 عکس
151 ویدیو
26 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهیدان مطهری، بهشتی، صدر آیات علامه جعفری، مصباح یزدی، جوادی آملی و امام خامنه ای
مشاهده در ایتا
دانلود
📌جامعه، فرهنگ، هویت ۱. قوام جامعه به فرهنگ است وهر جامعه ای از فرهنگی تمایز بخش برخوردار است. هرفرهنگی نیز از استعدادها و ظرفیت های ممتازی بهره مند است که موجب تمایز آن از ساير فرهنگ می شود و براساس آن جامعه ای شکل بگیرد. به تعبیر دیگر، اگر ظرفیتهای ممتاز نبود فرهنگی متمایز شکل نمیگرفت و اگر فرهنگ متمايز ومستعد نبود جامعه ای مستقل قوام نمییافت. ۲. هیچ فرهنگی، باطل محض ورذیلت مطلق نیست چرا که اگر چنین میبود هیچگاه وجود نمییافت واجتماع انسانی جریان پیدا نمیکرد و مردمانی را به گرد خود جمع نمیکرد. اگر فرهنگی، نمود دارد وجریان یافته وجمعیتی راقوام داده است نشان ازاین داردکه سطحی از حق، منافع واقعی و ظرفیتهای تاثیرگذاری را دارا است و به اعتبار و میزان همان بهره مندی از حقیقت، وجود و جریان یافته است و در زمین پایدار شده است. بنابراین هیچ فرهنگی باطل محض نیست هرچند ممکن است در آن باطل، خرافه و رذیلت هم وجود داشته باشد و حتی این جنبه غالب هم باشد. لکن این موجب نمی شود از استعدادها و ظرفیت های فرهنگی نادیده گرفته شود. ۳. انسانی که دغدغه انسان و تمدن انسانی دارد، چشم بر روی هیچ فرهنگی و جامعه ای نمی بندد و خود را از شناخت و بهره گیری از استعدادها و ظرفیت های آن محروم نمی سازد. بلکه با حکمت و عقلانیت در فرهنگها عمیقا می نگرد، همدلانه آنها را فهم می کند، از افت و خیزها، صعود و سقوطها، تعالی و انحطاطهای آن جوامع درس می گیرد و از ظرفیت‌های آنها برای خروج از فروبست های جامعه خود الهام می پذیرد و طرحی نو در می اندازد و خود را و فرهنگ جامعه خود را بازخوانی و در صورت لزوم بازسازی می کند. ۴. بنا براین نگرش، تحوّل و تعالی سنت جاری در فرهنگ و قاعده قدرت آفرین در جامعه است. جامعه ای که به تحوّل و تعالی مداوم می اندیشد و برای پویایی و پیشرفت، طرح فکر شده و برنامه ی راهبردی و عملیاتی دارد، جامعه ای زنده و بانشاط است و سرنوشت محتوم آن تعالي و پیشرفت است. ۵. پیشرفت و تعالی نه محصول ساخت حقوقی و ابزار تولید و فن آوری های روزآمد است - که اینها همه نمادها و خروجی های پیشرفت و تعالی است-، بلکه محصول تحول و پویایی در ساخت حقیقی و زیرساخت‌های فرهنگی جامعه است. ۶. راه و طریق تحول و پویایی یک فرهنگ، است، بده بستان فرهنگی، رفت و آمد فرهنگی، بهره گیری و بهره دهی علمی و عملی است. تبادل حکیمانه و عاقلانه، پنجره نوآوری های خلاقانه، طرح های ایده پردازانه و پروازهای افق گسترانه است. ۷. تبادل فرهنگی، از یک سو فرع بر داشتن عقل صائب و چارجوب و مضامینی از عقلانیتِ عملی رهایی بخش و طرح اجتماعی سازنده است. چرا که اگر این نباشد رصد، گزینش، داوری و سنجش ممکن نخواهد بود. از سوی دیگر محصولِ تفکر انتقادی، فهم همدلانه، سنجش منصفانه، خلاقیت جسورانه، نوآوری مؤدبانه و مستقلانه است. ۸. در مقابل تبادل فرهنگی دو طریق دیگر است: و . دو راهی که دو مانع اصلی بر سر راه تحول و پویایی فرهنگ و جامعه هستند. توان خلاقیت و نوآوری را ذبح، و ناامیدی و خمودگی را حاکم می کنند‌ جامعه در تکرارها درجا می زند، هیچ افقی را رصد نمی کند و هیچ ظرفیت را جذب و هیچ طرحی(ایده ای) را خلق نمی کند. ۹. تبادل فرهنگی میان حال، گذشته و آینده؛ میان سنت و تجدد؛ میان ذهن و عین؛ میان فطرت و هویت، میان علم و تجربه، میان غرب و شرق همگی از مصادیقِ صحیح، ثمربخش و ضروري تبادل فرهنگی در جامعه پویا و تحول خواه است. ۱۰. از میان همه سرمایه ها و ظرفیت‌های فرهنگی برای رشد و تعالی یک جامعه، هویت تاریخی و میراث علمی و عملی همان جامعه، جایگاه متفاوت و نقش فوق العاده مهمی دارد و هیچ چیز نمی تواند جای خالی آن را پُر کند. تاريخ و سرمایه های تاریخی و فرهنگی - اعم از علم و تجربه، ارزش و هنجار، آداب و رسوم، مناسک و شعائر، هنر و صنعت - زیرساخت هویتی (خودی) افراد و سازنده ی اکنونیت آن جامعه است. آن کس که درصدد شناخت عمیق هویت خود و تحليل چرايي اکتونیت جامعه‌ خود و خروج از بن بست ها و فروبست ها، تولیدات و تکرارها، سکون‌ها و انجمادهااست از این سرمایه غفلت نمی کند و همواره می اندیشد که: اول: چرا باید با تاریخ فرهنگی و میراث علمی و عملی گذشته خود، گفتگو کرد و با آن تبادل فکری وفرهنگی برقرار ساخت از یک سو آن را بازخوانی و بازسازی کرد و از سوی دیگر از آن درس گرفت. دوم: با چه بخشی و چگونه با آن مواجه شد؛ سوم: چه چیزی را از آن برگزید؛ چهارم: چگونه آن را درک، فهم و تفسیر نمود؛ پنجم: چگونه آن را در ساخت نظام معنایی و شبکه دانشی خود وارد کرد؛ ششم: چگونه آن را در سیاستگذاری ها و تصمیم گیرها و راهبردنویسی جاری کرد؛ هفتم: چگونه آن را در حوزه عمومی گفتمان سازی و جریان سازی کرد به نحوی که به تقابل اجتماعی و ستیز با خودي امروز خود نینجامد بلکه به اصلاح امور و خروج از بن بست ها و فروبست ها بیانجامد.
📌خواندن کتب غربی برای طلاب و مدیران واجب است یا حرام؟ ❇️پرسش: سلام همواره از سوی برخی از خطبا و تریبون‌داران اینگونه گفته می‌شود که طلاب و مدیران نباید آثار متفکران غربی همچون کانت و کینز و مانند آن را مطالعه کنند. این با مطلب شهید مطهری که مطالعه فیلسوفان غربی در باره تاریخ و جامعه را از اوجب واجبات می‌داند ناسازگار است. همچنین چگونه می‌توان آثار غربی‌ها را نخواند و از تمدن سازی سخن گفت؟ لطفا پاسخ دهید. ❇️پاسخ: همواره دو نظرگاه مهم درباره مطالعه آثار فکری و علمی تمدن غرب وجود داشته است که ریشه در مبانی معرفت شناسی و انسان شناسی آنها دارد. ✅جریان اول: جریانی که معتقد است که طلاب و حوزویان باید آثار غربیان را عمیق و اجتهادی و انتقادی بخوانند و ضمن نقد اجتهادی از آنها برای شناخت زمانه و موضوع شناسی استفاده کنند و بر پایه نظریه گفتگوی علمی و اجتهادی را با متفکران غربی آغاز کنند. بنیان این نظریه، معرفت‌شناسی واقع گرا است که امکان کشف واقعیت را ممکن می‌داند و معتقد است انسانها می‌تواند بواسطه عقل به سطوحی از واقعیت برسند هرچند کمال معرفت از طریق همدوشی عقل و وحی ممکن است. اما اگر کسانی با عقل به صورت روشمندانه با واقعیات طبیعی و انسانی مواجه شوند می‌توانند گزاره‌های علمی صادقی به دست آورند. اگر چه طبیعتا برخی از گزاره‌های معرفتی آنها می‌تواند باطل باشد که می‌بایست به صورت اجتهادی تحلیل و بررسی شود. متفکران انقلاب اسلامی همچون امام خمینی، امام خامنه‌ای، علامه طباطبایی، شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید صدر، علامه جعفری، آیت الله مصباح یزدی، آیت الله جوادی املی، از این جمله‌اند. به تعبیر شهید مطهری مطالعه آثار پیرامون جامعه و تاریخ از طلبگی است. ✅ جریان دوم: جریان دوم، جریانی است که در سخنان خود چنین به مخاطب القا می‌کنند که همه آثار فکری و علمی غرب، شیطانی و برساخته‌ی اراده‌ی انسان غربی است چون هیچ معرفتی کاشفیت از واقع ندارد و همه معرفت‌ها به صورت سیستمی برآمده از اراده‌ها و تعلقات نفسانی است. از این رو، مطالعه آثار غربیان در تعارض با نماز شب و مسلمان بودن است لذا طلاب و اساتید نباید آثار آنها را در اقتصاد و سیاست و مانند آنها را مطالعه کنند. هر چند برخی از این افراد خود بیشترین بهره را آثار فیلسوفان غربی و اندیشمندان علوم انسانی برده‌اند. مثلا منطق دیالکتیک، نظریه تقدم اراده بر معرفت و همچنین نظریه سیستم‌ها و قدرت محوری را که اساس نگرش آنهاست از غرب گرفته‌اند و بواسطه‌ی آنها روایات را فهم و علوم اسلامی را نقد می‌کنند. ♦️نتیجه: اختلافات روبنایی این چنینی ریشه در مبانی فکری و فلسفی دارد و هر دستگاه معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی و انسان‌شناسی ‌تحلیل متفاوتی از پدیده‌های ‌علمی، اجتماعی و سیاسی عرضه می‌کنند و احکام متفاوتی هم صادر می‌کنند. https://eitaa.com/hekmat121
📌ضرورت آشنایی حوزه و طلاب با آثار فکری و اندیشه های غرب 🎤حکیم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای: 🔸حوزه باید از پیشرفتهای جهانی - در همه‌ی مسائلی که به علوم اسلامی ارتباط پیدا میکند - مطلع بشود و خود را با آنها هماهنگ کند. مثلاً امروز در باب جامعه‌شناسی، مفاهیم جدیدی مطرح میشود که این مفاهیم، با حوزه‌ی کار علمای دین ارتباط پیدا میکند. فرض کنید مفاهیم جامعه‌شناسی یا تاریخی مارکس در داخل اجتماعات می‌آید و وسیله‌یی برای القای تفکرات ماتریالیستی و فلسفی مارکس میشود. مباحث اجتماعی یا اقتصادی مارکس، با مسائل فلسفی مارکس از هم جدا هستند. اگرچه اینها را به هم زنجیر و قفل کرده و ارتباط داده است، لیکن مقوله‌های جدایی هستند. ماتریالیسم یک مقوله است، سوسیالیسم علمی در باب اقتصاد یک مقوله‌ی دیگر است. یا طبقات اجتماعی، آن‌طوری که مارکس در تحول تاریخی - که همان مبنای سوسیالیسم علمی است - ترسیم میکند، یک حرف دیگر است؛ اما همان مسائل اقتصادی و همان مفاهیم اجتماعی میآیند در ذهن فلسفی مخاطبان خودشان اثر میگذارند؛ آن وقت حوزه‌ی علمیه برای مقابله‌ی با ماتریالیسم، این دفعه شروع به تلاش و راه رفتن میکند! 🔹چرا ما از اول متوجه نباشیم که چه چیزی دارد در دنیا فراهم و فرآورده میشود، تا به افکار بشر داده بشود، تا خودمان را از ریشه آماده کنیم؟ بنشینیم تا صد سال بعد از مرگ مارکس، که افکار او همه جا منتشر شد و وارد کشور ما گردید و چهار نفر از بچه‌های ما رفتند توده‌یی یا مارکسیست شدند و خدا را انکار کردند، آن وقت تازه به این فکر بیفتیم که حالا مثلاً علیه بیدینی و بیخدایی آنها کتاب بنویسیم! این درست است؟ راهش این است؟ یا نه، اگر از همان وقتی که تفکرات اقتصادی یا اجتماعی مارکسیسم یا هر مکتب دیگری داشت ریشه میگرفت و جوانه میزد - من به عنوان مثال مارکسیسم را میگویم، که حالا امروز در دنیا دیگر از مارکسیسم تقریباً خبری نیست؛ امروز باز چیزهای دیگری هست - چنانچه حوزه‌های علمیه متوجه بودند و خودشان را هماهنگ میکردند و پیش می‌بردند، میتوانستند بموقع و بجا آن افکار صحیح اسلامی را بدهند و نگذارند که در موضع تدافعی قرار بگیرند؛ همیشه موضع تهاجمی و تبیینی داشته باشند. پس، بایستی خودشان را با افکاری که به نحوی با مسائل اسلامی ارتباط پیدا میکند، هماهنگ نمایند. 🔸 منطق دیالکتیکی مدتها در دنیا پیش آمده بود، هگلی پیدا شده بود و دیالکتیکی درست کرده بود؛ در همه‌ی عالم هم پخش شده بود و یواش‌یواش آمده بود و منطق شکلی و صوری را که پایه‌ی استدلالهای ماست، مورد تعرض قرار داده بود؛ ما تازه به فکر افتادیم که بیاییم دیالکتیک را خراب یا ردش بکنیم! این‌گونه برخورد با قضایا، برخورد انفعالی است. بایستی با تحولات جهانی آشنا بود، تا برخورد انفعالی پیش نیاید؛ بلکه برخورد فعال پیش بیاید. بیانات در آغاز درس خارج فقه‌ - 1370/06/31 https://eitaa.com/hekmat121