📌فلسفه، فرهنگ و علم
✍(در آمدی بر #امتداد_تمدنی حکمت و فلسفه از مسیر فرهنگ و علم)
🔹انسان موجودی فرهنگی است و در زیست بوم فرهنگی و نظامی از معانی در هم تنیده و به هم متصل زندگی می کند و همه مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی خود را در نسبت با فرهنگ و نظام معنایی مستقر بر جامعه هماهنگ و تنظیم میکند. به این معنا که در همه این مناسبات و معادلات روحی نهفته است که به آنها معنا و هویت می دهد و همان معنا و هویت سازنده نقش ها، جایگاهها، منزلت ها و کاربست هاست که مجموع آنها یک شبکه بینشی، گرایشی و رفتاری را می سازند.
🔸 در چنین فضایی هیچ واقعیت و پدیدهای خنثی و رها نیست بلکه هر کدام از هویت، نقش و جایگاهی در نظام معنایی و محیط زندگی برخوردار است. یعنی در شبکه فرهنگی و نظام معنایی حاکم بر جامعه هر کدام از پدیده ها و واقعیات دارای ربطها و نسبت های وجودی است.
🔹مذاهب، فلسفه ها و ایدئولوژی ها موجود در جامعه به فراخور بهره ای که از حقیقت دارند در ساخت نظام معنایی و زیست بوم فرهنگی نقش مهم و اساسی را دارند.
🔸توضیح اینکه نوع نگرش به عالم و آدم و نوع تعلق انسان به هستی و به سایر موجودات بنای فرهنگ و نظام معنایی یک جامعه را تشکیل می دهد و تعیّن بخش به مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی و سازنده دستگاه محاسباتی و مدیریتی جامعه است.
🔹دستگاه های فلسفی بر اساس تفسیری که از هستی و انسان ارائه می دهد و ترسیمی که از ساختار و روابط موجودات عرضه می دارد و نسبتی را که با مبدا و معاد هستی و معنای زندگی برقرار می کند زمینه شکلگیری یک فرهنگ به نظام معنایی متمایز را فراهم می سازد.
🔸فلسفه (به عنوان علم کلی به هستی و روابط هستی) پس از ارائه یک جهانبینی مستدل و ترسیم جامع روابط هستی و ساختار وجودی انسان، در فرایند فرهنگ سازی و پردازش نظام معنایی، در درجه اول به اثبات #موضوعات_علوم (اعم از علوم نظری و علوم عملی) و بیان حقیقت وجودی و ماهوی آن موضوعات می پردازد که از این طریق علوم دارای هویت، ساختار و هدف ویژه میشوند و بر همین اساس روابط و نسبت های حقیقی میان علوم نظری و عملی برقرار می شود و هر کدام را دارای نقش و جایگاه متناسبی میکند. همین امر موجب شکلگیری شبکهای حقیقی، هماهنگ و منسجم از علوم و فناوریهای میشود. به تعبیر دیگر اولین خروجی فرهنگی فلسفه ها، علوم و دانش متناسب با ترسیم آنها از روابط موجودات و مبدأ و معاد هستی است:
✔️ فلسفه های الحادی، علوم را الحادی می کنند و بر همین مبنا، هویت، ساختار و جهت علم الحادی و ماتریالیستی می شود.
✔️فلسفه های سکولار علوم را سکولار و خنثی معنا می کنند و آنها را در بسط دنیاگرایی و غفلت از مبدأ و معاد سامان می دهند.
✔️ و در مقابل فلسفه توحیدی، موضوعات علوم را در نسبت با توحید و مراتب وجودی طولی معنا می کند. با معنایابی موضوعات و تبیین حقیقت وجودی و غیبی آن، شبکه ای طولی از علوم نظری و عملی شکل می گیرد که علی رغم تفاوت در موضوعات و روشها و استقلال معرفتی، دارای روابط و مناسبات حقیقی و هویتی هستند و از يک جهت گیری واحد توحیدی و هم افزایی معرفتی برخوردارند.
🔹 فلسفه توحیدی و حکمت متعالیه، با تبیین مبدأ و معاد موضوعات علمی و ترسیم آینده و نقش علم در ساخت حقیقت وجودی انسان و سعادت فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی، غیر مستقیم در #ساختار و #روابط_درونی اجزا و روش علم هم تأثیر می گذارد و ساختار و نظم توحیدی و وجودی ویژه ای را پیشنهاد می دهد، نظمی که عالمان را در کشف بهتر و جامع تر واقعیت و ترسیم عینیت یاری می رساند. این تآثیرگذاری نه امری دستوری و آمرانه بلکه پیشنهادی حکیمانه و مقتدرانه است به نحوی که اگر به درستی تبیین شود و موانع فهم کنار رود موجب پذیرش هر عقل سلیم و فطرت حقیقت جویی واقع خواهد شد. این مواجهه همدلانه و فرایند تعاملی میان فلسفه(علم کلی) و دانش های جزئی(اعم از پایه، طبیعی، انسانی و اجتماعی) منجر به شکل گیری علوم #حقیقت_نما و در عین حال توحیدی می شود که هدف آنها کشف حقیقت و شناخت واقعیاتی است که در قلمرو موضوع آنها در یک افقی فراتر از افق طبیعت محدود و نگرش ماتریالیستی و روابط ظالمانه استعماری است.
🔸 با شکل گیری هر سطحی از شبکه ای از علوم و برقراری تناسبات توحیدی میان آنها، به همان میزان، زمینه برای هدایت و مدیریت روابط انسانی، معادلات اجتماعی و هم گرایی جهانی بر پایه توحید، حقیقت و عدالت فراهم می شود. این همان طریق حکیمانه و تجربه شده در #تمدن_سازی است.
#تحول_علوم
#امامت_فلسفه_در_تحول_علوم
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121