eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
979 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت چهل وششم #کرامات_و_معجزات_شهدا 📲شماره خونه لیلا اینا رو گرفتم شوهرش گوشی برداشت و گفت بله بف
🌹قسمت چهل وهفتم نیمه های شب بود جز یه دشت سبز هیچکس رو نمیدیدم. راه افتادم تا ببینم اینجایی که توشم کجاست. 😍وای خدایا چه درختهای قشنگی چه شکوفه های خوشگلی، إه اون سمت انگار یکی هستن صداشون زدم ببخشید آقا ❤️سرشونو برگردوندن دیدم حاج ابراهیم همت هست و بغل دستشم یه آقای هست که روی ویلچر هست. 🎙صدای اذان تو دشت پیچید... حاج ابراهیم : خواهر اذانه، یهو چشمام بازشد خدایا خواب بودم 😭گریم گرفت خدایا آقا ابراهیم همت همه جا میومد کمکم میکرد. گوشیمو برداشتم به زینب پیام دادم زینب من برای دیدار میام آسایشگاه. +باشه عزیزم روز پنجشنبه که رسید یه روسری زرد و نارنجی سرکردم، سرراهم به پایگاه با زینب یه دسته گل خیلی خوشگل خریدم. 👥ما که رسیدیم پایگاه اتوبوسم رسید، سوار شدیم ‌یه ساعت دیگه رسیدیم آسایشگاه... ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت چهل وهفتم #کرامات_و_معجزات_شهدا نیمه های شب بود جز یه دشت سبز هیچکس رو نمیدیدم. راه افتادم ت
🌹قسمت چهل وهشتم 🚶وارد آسایشگاه شدیم رئیس آسایشگاه اومد استقبالمون. اول یه توضیح در مورد جانبازان داد بعد وارد سالن شدیم. اتاق اول یه آقایی بود به نام مرتضی؛ آقامرتضی موج انفجار گرفته بود به قول معروف موجی بود. 😔یکی از بچه ها حواسش نبود کیفش افتاد زمین و صدای وحشتناکی بلند شد یهو آقامرتضی یاد جبهه افتاد از حرفاش معلوم شد فرمانده اش بود. 🍃حمید حمیدجان به گوشی مهدی جامونده حمید پرستوها بال پرشون شکسته حمید جان خط قیچی شده پرستوها افتادن دست لاشخورا 😭وای خدایا آقامرتضی فکرمیکرد جزیره مجنونه... 🏃یهو یکی از بچه ها بدو رفت پرستار صدا کرد، بهش آرامبخش زدن. اتاق دوم یه آقای بود به اسم عباس، عباس آقا از گردن قطع نخاع شده بود. تو همون اتاق یه آقای بود به اسم رضا قطع نخاع از کمر،تو ۱۷سالگی جانباز شده بود و ازدواج نکرده؛ فرمانده اش بود. 👌یه ذره برامون از جبهه و جنگ گفت. همزمان با اتمام حرفای حاج رضا تایم ما تموم شد ازشون خداحافظی کردیم. 🚗سوار ماشین شدیم، تو ماشین خوابم برد و... ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
امروز جمعه پانزدهم آذر☺️ روزپانزدهم چلہ ے حدیــــث ڪـــساء👌 🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀 🌺به نیت فرج آقا امام زمان(عج) و سلامتے امام زمان(عج)🌺 و هدیه به روح سردار خیبر 🌹شهید حاج محمد ابراهیم همت🌹 و به نیابت از همه ے 🌺شــــهداے مدافـــع حـــرم🌺 🌺و شـهداے دفـــاع مقـــدس🌺 و به نیت حاجات عزیزان زیر مے باشد👌 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻 روز پانزدهم ازهرگروه به نیابت حاجات افراد زیر است👌 گروه اول:گروه سردار خیبر حاج محمد ابراهیم همت ۱.خانم دلتنگ کربلایم حسین جان 🌹🥀🌺🌸🌼🌹🥀🌺🌼🌺🥀🌸 گروه دوم:گروه سردار شهید حاج حسین خرازے ۱.آقاے راد 🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸 گروه سوم:گروه شهید ابراهیم هادی ۱.خانم احمدے 🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹 🔈بزرگواران توجه داشته باشن هرکدوم ازافراد توهرگروهی هستند باید حدیث کسای امروز رو به نیت حاجات هم گروهی خود بخونن هرکسی خوند به پی وی زیر همراه باکد و نام گروه ارسال کنند @deltange_hemmat68 مانند زیر کد ۱۵گروه شهید همت✅ نشون دهنده این هست حدیث کسا در گروه خودم به نیابت خانم یاآقای فلانی در روز پانزدهم تلاوت شد👌👌 همه افراد حتما قرائت کنند و اعلام کنند👌 حاجت رواشید🙏 یازهرا(س)✋ ان شاالله همه ی افراد گروه حاجت رواشند👌 التماس دعا👌 یازهرا(س) http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
⛔️🚷🚫🚳📛 #تمثیل هاے خدایے8⃣0⃣1⃣ 🚫بر خی از علائم در تابلوها ↘️↘️ گاهی در سفر از مکان یا مسیرها
🔥⚡️✨💥☄🔥 هاے خدایے9⃣0⃣1⃣ 📛وسایل خطرناک🔪 وسلامت بخش💉 🔹🔸🔷🔶 ♻️ دقت کردیده اید، وقتی در منزل 🏡 به فرزندان خود می خواهید نکته هایی در مورد وسایل خطرناک بگویید... سر به هواتر می شوند 🙃..... 🔺🔻🔺 وقتی آنها به دنبال وسایل خطرناک می روند🔪 ✔️ شما به هر ترفندی به آنها می فهمانید که این وسیله خطرناک است ❌.... 🔰🔰🔰 🔴 اما فرزندان شما متوجّه چنین خطری نیستند 🤓 تا اینکه آنها آسیب می بینند😫....!!! 🌀💠🌀💠🌀 🤒 یا زمانی هست برای رفع بیماری فرزند خود، به پزشک مراجعه می کنید...👨⚕ ⬅️ اما او از پزشک گریزان می شود❓ ⬅️ در صورتی که او نمی داند به نفع سلامتی اوست...✔️ 🔱🔰🔱🔰 💠 خداوند متعال در سوره ی مبارکِ بقره آیه ی «216» در مورد چنین افرادی می فرماید: [..... وَعَسَی أَنْ تَکْرَهوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُمْ و عَسَی أَنْ تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَأللّهُ یَعْلَمُ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونْ] [..... چه بسا چیزی را دوست نداشته باشید و در آن خیر شما باشد، و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه خیرِ شما در آن نیست ، و خدا می داند و شما نمی دانید]. 🚯⚠️🚭⚠️🚱 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🔥⚡️✨💥☄🔥 #تمثیل هاے خدایے9⃣0⃣1⃣ 📛وسایل خطرناک🔪 وسلامت بخش💉 🔹🔸🔷🔶 ♻️ دقت کردیده اید، وقتی در منز
🌼🔸🌼🔸🌼 هاے خدایے0⃣1⃣1⃣ 🌸🍃 ⤵️⤵️⤵️ 🌴درختی که محصولش بیشتر باشه و پربارتر ...↘️↘️ 🌸🔹شاخه هاش خمیده تره؛ 🌴 ی جورایی انگار داره تواضع می کنه💯✔️ 🌲امادرختی که محصولش کم باشه✨ 🌸🔹قامت شاخه هاش راست تره انگار تواضعش کمتره❎ 🌼💖🌼 حالا شما کدومشی❓ 😉 ✔️پر باری یا کم بار❓🤔 ⭕️🔹⭕️🔸⭕️🔹⭕️🔸 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ👻👻 (قسمت اول) 💠مقدمه: نوشتار حاضر نوعی برداشت از تجسم و بازتاب اعمال آد
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ👻👻 (قسمت ۲) ◾️عمویم دوباره صورتش را به من نزدیک کرد و شهادتین را به من تلقین نمود. 👌 همین که خواستم زبانم را تکان دهم دوباره شیاطین به تلاش افتادند اما این بار از راه تهدید وارد شدند...😡😡😱 💥 لحظه عجیبی بود، از یک طرف آن شخص سفید پوش با کارهای عجیبش و از طرف دیگر اصرار عمویم بر گفتن شهادتین و از سوی دیگر ارواح خبیثه که سعی در ربودن ایمان، در آخرین لحظات زندگیم داشتند.😰😰 💠زبانم سنگین و گویا لب‌هایم بهم دوخته شده بود. واقعاً درمانده شده بودم. دلم می‌خواست از این وضع رنج آور نجات می‌یافتم اما چگونه؟ از کدام راه؟ به وسیله چه کسی؟😱😱 ✨ در این کشاکش ناگهان از دور چند نور درخشان ظاهر شدند، با آمدن آن‌ها مرد سفیدپوش به تعظیم ایستاد و آن چهره‌های ناپاک فرار کردند،😌😌 💫 هرچند در آن لحظه آن نورهای پاک و بی نظیر را نشناختم اما بعدها فهمیدم که آن‌ها ائمه اطهار (علیم السلام) بودند که در آن لحظه حساس به فریاد من رسیدند و از برکت وجود آن‌ها چهره‌ام باز و سبک شده، لب‌هایم را تکان دادم و شهادتین را زمزمه کردم.☺️ 🌼 در این لحظه دست‌های آن سفیدپوش از روی صورتم گذشت و من که در اوج درد و رنج بودم ناگهان تکانی خورده و آرام شدم.😊 ✅انگار تمام دردها و رنج‌ها برای اهالی آن دنیا جا نهاده بودم، زیرا چنان آسایش یافتم که هیچ‌گاه مثل آن روز آزادی و آرامش نداشتم ..😌 ✳️حال زبان و عقلم به کار افتاده بود، همه را می‌دیدم و گفتارشان را می‌شنیدم. 😞 🔆در این لحظه نگاهم به آن مرد سفیدپوش افتاد. پرسیدم: تو کیستی؟ از من چه می‌خواهی؟ همه اطرافیانم را می‌شناسم جز تو.🤔 🔰گفت: تا حال باید مرا شناخته باشی من ملک الموت هستم. از شنیدن نامش ترس و اضطراب وجودم را لرزاند.😥 ⚜ خاضعانه در مقابلش ایستادم و گفتم: درود خدا بر تو فرشته الهی باد، نام تو را بارها شنیده‌ام با این حال در آستانه مرگ هم نتوانستم تو را بشناسم، آیا برای تمام کردن کار از من اجازه می‌خواهی؟ 🤔😱 ♦️فرشته مرگ در حالی که لبخند می‌زد گفت: من برای جدا کردن روح از بدن، محتاج به اجازه هیچ بنده‌ای نیستم و تو هم اگر خوب دقت کنی دار فانی را وداع گفته‌ای، خوب نگاه کن آن جسد توست که در میان جمع بر زمین مانده است.🤫 🔷به پایین نگاه کردم. وحشت و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفته بود. 😨😱 جسدم در میان اقوام و آشنایان بدون هیچ‌گونه حرکتی بر زمین افتاده بود و همسر و فرزندان و بسیاری نزدیکانم، در حالیکه در اطراف جنازه‌ام خیمه زده بودند، ناله و فریادشان به آسمان بلند بود،با خود اندیشیدم: اینان برای چه و برای که این‌گونه شیون می‌کنند؟!😰 🔘 خواستم آن‌ها را به آرامش دعوت کنم، مگر می‌شد... فریاد برآوردم: عزیزان من! آرام باشید، مگر آرامش و راحتیم را نمی‌خواستید؟ پس چرا زانوی غم در بغل گرفته‌اید؟!😰 من اکنون پس از آن درد جان‌فرسا، به آسایش و آرامش خوشحال کننده‌ای رسیده‌ام.🙂 🍂با شمایم آی! آیا صدایم را نمی‌شنوید؟ گریه‌تان برای چیست؟ شکوه و شکایت از چه می‌کنید؟ فضای خانه را پر از دعا و ذکر حق کنید...😌 ✍ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت چهل وهشتم #کرامات_و_معجزات_شهدا 🚶وارد آسایشگاه شدیم رئیس آسایشگاه اومد استقبالمون. اول یه تو
🌹قسمت چهل ونهم 💫چشمام گرم شد انگار وارد یه دشت سرسبز شدم نزدیکم حاج ابراهیم همت و یه آقای که کنارش رو ویلچر بود نشسته. یهو ماشین از روی یه دست انداز پرید و من سرم خورد به شیشه ماشین😐 بعداز چند ثانیه که هوشیار شد‌م به طرف سمیه برگشتم و گفتم : سمیه کاغذو خودکار پیشت هست +آره 📃کاغذ و خودکار از سمیه گرفتم و خوابمو نوشتم دادم به پاسداری که همراهمون بود و گفتم بده به آقارضا همون جانباز سوم که قطع نخاع از کمر بود. 👌تو نامه ازشون خواسته بودم بامن تماس بگیرن. روزها از پس هم میگذشت، روزها به هفته ها و هفته ها به ماه تبدیل شدن. 👤منم درگیر درس حوزه، بسیج و...بودم اما همچنان منتظر زنگ آقارضا بودم. 🍃شش ماه شد و الان دو هفته مونده سال ۹۰جاشو به سال ۹۱ بده. منم مثل هرسال امسال هم میرم جنوب 🤔اما همه فکرم درگیر اون جانباز بود و همچنان منتظر زنگش. ✅فردا باید بریم جنوب داستان زندگیمو شهدا نوشته بودن... ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت چهل ونهم #کرامات_و_معجزات_شهدا 💫چشمام گرم شد انگار وارد یه دشت سرسبز شدم نزدیکم حاج ابراهیم
🌹قسمت پنجاه ❤️😍عاشق و طلائیه بودم 💫ورودی شلمچه کفشامو درآوردم و تا خود یادمان شهدا پیاده با کاروان رفتیم صدای مداحی هم با دلم بازی میکرد و اشکام جاری میشد. 🎙راوی شروع کرد روایتگری بچه ها این شلمچه باید بشناسید چندسال پیش یه کاروان از شهر...اومدن جنوب 👌تو این کاروان یه دختر خانمی بود که اصلا به شهدا معتقد نبود تو همین شلمچه شروع کرد ب مسخره کردن شهدا 😔اما شب که از شلمچه رفت نصف شب گریه و زاری که منو ببرید شلمچه راوی ها میگن اون خانم توسط حاج ابراهیم همت برگشت و الان یه خانم محجبه است و عاشق و دلداده ی شهدا شده -داستان من بود 😐 یکی از دخترای پشت سرمون: وای خوشبحالش المیرا فکرشو کن این دختره واقعا نظرکرده شهداست. 👥بچه ها حتی زینب و لیلا نمیدونستن چقدر من میترسم که پام بلرزه یا اینکه شهدا یه لحظه ولم کنن به حال خودم. 😔اگه حاج ابراهیم همت تنهام بذاره اگه بشم همون ترلان مست و غرق گناه چی؟ زینب: حنانه کجایی؟ پاشو بریم یه دور اطراف بزنیم نیم ساعت دیگه میخایم بریم طلائیه ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
امروز شنبه شانزدهم آذر☺️ روزشانزدهم چلہ ے حدیــــث ڪـــساء👌 🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀 🌺به نیت فرج آقا امام زمان(عج) و سلامتے امام زمان(عج)🌺 و هدیه به روح سردار خیبر 🌹شهید حاج محمد ابراهیم همت🌹 و به نیابت از همه ے 🌺شــــهداے مدافـــع حـــرم🌺 🌺و شـهداے دفـــاع مقـــدس🌺 و به نیت حاجات عزیزان زیر مے باشد👌 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻 روز شانزدهم ازهرگروه به نیابت حاجات افراد زیر است👌 گروه اول:گروه سردار خیبر حاج محمد ابراهیم همت ۱.خانم هلالے 🌹🥀🌺🌸🌼🌹🥀🌺🌼🌺🥀🌸 گروه دوم:گروه سردار شهید حاج حسین خرازے ۱.خانم کنیز حضرت عشق 🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸 گروه سوم:گروه شهید ابراهیم هادی ۱.خانم س حسینی 🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹 🔈بزرگواران توجه داشته باشن هرکدوم ازافراد توهرگروهی هستند باید حدیث کسای امروز رو به نیت حاجات هم گروهی خود بخونن هرکسی خوند به پی وی زیر همراه باکد و نام گروه ارسال کنند @deltange_hemmat68 مانند زیر کد ۱۶گروه شهید همت✅ نشون دهنده این هست حدیث کسا در گروه خودم به نیابت خانم یاآقای فلانی در روز شانزدهم تلاوت شد👌👌 همه افراد حتما قرائت کنند و اعلام کنند👌 حاجت رواشید🙏 یازهرا(س)✋ ان شاالله همه ی افراد گروه حاجت رواشند👌 التماس دعا👌 یازهرا(س) http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌼🔸🌼🔸🌼 #تمثیل هاے خدایے0⃣1⃣1⃣ 🌸🍃 ⤵️⤵️⤵️ 🌴درختی که محصولش بیشتر باشه و پربارتر ...↘️↘️ 🌸🔹شاخه ها
🐛🐛🐛 هاے خدایے1⃣1⃣1⃣ 💯♻️💯♻️💯♻️ کرم 🐛 ابریشم وقتی به دور خودش پیله می بافه... 🍃با یک امید بزرگتر روبروست... ✨که روزی به یک پروانه ی زیبا تبدیل بشه👌✅ ⌛️و زمان مقرر که میرسه اگر کمی صبر نکنه و شتاب کنه برای پرواز...↘️↘️ 💭بال هاش از هم باز نمیشن، خیس میمانه، و سبب میشه نتونه پرواز کنه...〽️ ⏳پس صبر کردن در هر زمینه ای سبب موفقیّت میشه...✅ 💢إنَّ أللّه مَعَ ألْصابِرینْ...🌈 قطعا خداوند با صابران هست💯 ⚡️✨⚡️✨ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🐛🐛🐛 #تمثیل هاے خدایے1⃣1⃣1⃣ 💯♻️💯♻️💯♻️ کرم 🐛 ابریشم وقتی به دور خودش پیله می بافه... 🍃با یک امید
✨🕯💫🕯✨🕯💫 هاے خدایے2⃣1⃣1⃣ مثل سوزن! ⚠️👈شما اول انگشت خود را در استمپ میگذاري و آن را جوهري میکنی،✔️ و بعد پاي یک قرارداد انگشت زده و آن را جوهري میکنی.✅🌺 ⚠️👈یعنی تا این انگشت خود جوهري نشود نمیتواند برگ کاغذي را جوهري کند. 🌷⭕️💖✔️ هندسه ي عالم هم همین است. ما تا خود یک ویژگی و صفتی پیدا نکنیم،👌 ✔️🔹نمیتوانیم دیگران را دعوت کنیم تا آن ویژگی و صفت را پیدا کنند.👏👏👏 این است که قرآن کریم گلایه میکند از کسانی که حرفهایی میزنند و مردم را به خصوصیاتی دعوت میکنند، 🔴⭕️🔴 در حالی که درخودشان از آن ویژگیها خبري نیست.🤔 چرا یک حرفهایی میزنید که خود انجام نمیدهید.❓ 🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹 درست مثل سوزن که براي همه لباس میدوزد، اما خود برهنه است.🌹🌺 یا مثل شمعی که اطرافِ خود را روشن میکند، اما پاي خودش تاریک است.🌼✔️🌼 💠✅💠✅💠✅ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#شهیدهمت به روایت همسرش5 #قسمت_نودم به من فقط گفت،مثل همیشه حلالم کن،ژیلا.خندید رفت🚶‍♂.دنبالش نرفتم
#شهیدهمت به روایت همسرش5 #قسمت_نودویکم یک بار که زنگ زد گفتم چهار تا زنگ هم تو بزن احوالمان را بپرس.هیچ نمی گویی مرده ایم،زنده ایم توی این بمباران؟😒💣اصلاً برات مهم هست این چیزها؟ گفت شماها طوریتان نمی شود.چون قرارست من پیشمرگ تان بشوم.☝️ خدا شاهدست که عین همین جمله را گفت.گفت مگر من چندبار به تو نگفتم که از خدا خواسته ام داغ شما را به دل من نگذارد؟🥀گفتم پس دل من چی،دل ما چی؟بمباران آن قدر زیاد شد که یک روز دیدم پدرم آمده اسلام آباد دنبال من.با ماشین🚙 آمده بود.شب به #ابراهیم زنگ زدم گفتم پدرم آمده مرا ببرد.اجازه هست بروم؟گفت «؟اختیار با خودت ست.هرجور که دوست داری عمل کن. گفتم نمی آیی خانه؟🏠گفت نه. گفتم اگر بدانی چقدر خانه مان قشنگ شده،تمیز شده،بیا ببین و برو.گفت نمی توانم.😞گفتم تو را خدا بیا یک بار دیگر ببینمت.گفت نمی توانم.به همان خدا قسم نمی توانم.به پدرم نگفتم نه.ولی از رفتن هم حرفی نزدم.😢پدرم جوش آورد گفت حق نداری اینجا بمانی!گفتم #ابراهیم تنهاست آخر.گفت تو فقط زن مردم نیستی.دختر من هم هستی.من هم دلواپس تو و بچه هاتم. #ابراهیم هم این جوری خیالش راحت ترست.🍃 گفتم نمی شود که من بیایم جای امن و او…گفت اصلاً هیچ شده پیش خودت بگویی صبح تا شب رادیو دارد چی از اینجا می گوید و چی سر من و مادرت می آید؟☹️صداش لرزید گفت اگر بلایی سر تو بیاید من چه خاکی بر سرم کنم آخر؟گفتم چشم.راهی شدیم رفتیم.😞 راوی:همسرشهید #محمدابراهیم‌همت #ادامه_دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت پنجاه #کرامات_و_معجزات_شهدا ❤️😍عاشق #شلمچه و طلائیه بودم 💫ورودی شلمچه کفشامو درآوردم و تا
🌹قسمت پنجاه ویک 🕊بعداز راهی طلای ناب جبهه های ایران شدیم. طلائیه واقعا طلاست😔 🔰از کاروان جدا شدم رفتم سه راهی شهادت، چندسال پیش من اینجا اشکای یه پسرنوجوون ۱۵-۱۶ رو مسخره کردم 😍حالا تموم زندگیم شده بودن شهدا... 👌تا زمانی که ازشون دوری و ریش و دوست داشتن شهید و اینکه پاتوقت مزار شهدا باشه مسخره میکنی؛ اما زمانی که خودت وارد این وادی بشی میفهمی چه جوریه این آدما نجات گرن... میخوای بدونی چرا جوانی که ۳۰سال نیست تو دنیا نجات میده چون اون آدم نفسشو زیر پاش له کرده. 🌹اون جوان فقط فقط بنده خدا بوده، کاش همه جوونای کشورم دلداده شهدا بشن. اون ۵ روز به سرعت گذشت ازشون خواستم حاج رضا زنگ بزنه. یکی دو روزی هست از جنوب برگشتیم امتحان های میان ترم حوزه شروع شده بود. منو لیلا هم سخت درس میخوندیم تازه از حوزه خارج شده بودیم که گوشیم زنگ خورد 📲 -الو بفرمایید +الو سلام خانم معروفی؟ -بله بفرمایید ببخشید شما؟ +رضا بخشی هستم -إه حاج رضا شمایید خیلی وقته منتظرتونم +نامه شما چندروز پیش دستم رسیده منم تماس گرفتم.... ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت پنجاه ویک #کرامات_و_معجزات_شهدا 🕊بعداز #شلمچه راهی طلای ناب جبهه های ایران #طلائیه شدیم. طل
🌹قسمت پنجاه و دو -خب اما من شش ماهیه منتظر تماستونم حاج رضا: شرمنده اگه قصوری بوده بنده تقصیری نداشتم -😐😐 +چی شد خانم معروفی؟ -هیچی حاج آقا، میشه فردا با یه سری از دوستانم بیایم دیدنتون +بله بفرمایید 🔰فردا با لیلا و همسرش و زینب و داداشش رفتیم دیدن حاج رضا. من یه دسته گل رز قرمز برای حاج رضا گرفتم 🙈🌹 🍃پسرا چه ذوقی میکردن که برده بودیمشون دیدن حاج رضا. 🍃🌹حاج رضا برامون از خودش گفت متولد ۴۷ بود تو ۱۷سالگی از کمر جانباز شده بود. اون روز موقعِ برگشت از حاج رضا خواستم بازم با همدیگه در تماس باشیم باورم نمیشد حاجی قبول کنه😊 از اونروز به بعد ما چندین بار در هفته تماس داشتیم یا من میرفتم دیدن حاجی تا اینکه شش ماه گذشت و.... ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
امروز یکشنبه هفدهم آذر☺️ روزهفدهم چلہ ے حدیــــث ڪـــساء👌 🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀 🌺به نیت فرج آقا امام زمان(عج) و سلامتے امام زمان(عج)🌺 و هدیه به روح سردار خیبر 🌹شهید حاج محمد ابراهیم همت🌹 و به نیابت از همه ے 🌺شــــهداے مدافـــع حـــرم🌺 🌺و شـهداے دفـــاع مقـــدس🌺 و به نیت حاجات عزیزان زیر مے باشد👌 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻 روز هفدهم ازهرگروه به نیابت حاجات افراد زیر است👌 گروه اول:گروه سردار خیبر حاج محمد ابراهیم همت ۱.خانم بهشتے 🌹🥀🌺🌸🌼🌹🥀🌺🌼🌺🥀🌸 گروه دوم:گروه سردار شهید حاج حسین خرازے ۱.خانم عشق همت 🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸 گروه سوم:گروه شهید ابراهیم هادی ۱.خانم لیلا فیضے 🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹 🔈بزرگواران توجه داشته باشن هرکدوم ازافراد توهرگروهی هستند باید حدیث کسای امروز رو به نیت حاجات هم گروهی خود بخونن هرکسی خوند به پی وی زیر همراه باکد و نام گروه ارسال کنند @deltange_hemmat68 مانند زیر کد ۱۷گروه شهید همت✅ نشون دهنده این هست حدیث کسا در گروه خودم به نیابت خانم یاآقای فلانی در روز هفدهم تلاوت شد👌👌 همه افراد حتما قرائت کنند و اعلام کنند👌 حاجت رواشید🙏 یازهرا(س)✋ ان شاالله همه ی افراد گروه حاجت رواشند👌 التماس دعا👌 یازهرا(س) http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
✨🕯💫🕯✨🕯💫 #تمثیل هاے خدایے2⃣1⃣1⃣ مثل سوزن! ⚠️👈شما اول انگشت خود را در استمپ میگذاري و آن را جوهري
🕯💖🕯💖🕯 هاے خدایے3⃣1⃣1⃣ 🕯مثل شمع! شمع را ببین هر چه به آن نزدیک و نزدیکتر باشی نور و روشنایی بیشتري دریافت میکنی.⚡️ ✅🌺✅ 👈قرآن کریم میخواهد ما هم از جنس شمع و هم صفت شمع باشیم.!✔️✨✔️ میگوید: به گونه اي باش که هر کس به تو نزدیکتر بود، بهره و سود بیشتري ببرد✅ 🌷⭕️🌷⭕️🌷 👈و نزدیکترین کسان به ما نخست پدر و مادرند 👴👵 و آنگاه همسر،👧👨 و سپس فرزندان،👫 و در آخر هم، بستگان و خویشان.👥 یعنی اول پدر و مادر خودت را مورد لطف و محبت قرار بده،😍 آنگاه نزدیکانت را، همچون همسر، فرزندان و خویشان.👌 ✨🔶✨🔷✨ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🕯💖🕯💖🕯 #تمثیل هاے خدایے3⃣1⃣1⃣ 🕯مثل شمع! شمع را ببین هر چه به آن نزدیک و نزدیکتر باشی نور و روشن
💓🍼💓🍼💓🍼💓🍼💓 هاے خدایے4⃣1⃣1⃣ 🍼مثل شیر مادر 👼شیر مادر براي بچه تا یک زمانی سودمند است و زمینه ي رشد و استعداد او را فراهم میکند✅ 〽️ ولی از یک زمانی به بعد باید او را از شیر گرفت و گرنه زیانبار است و آثار معکوس دارد. 🙃 👈این را مادرها خوب میفهمند، ✔️ اما بچه ها نه➖ و براي همین هم شیون و فریاد میکنند،😫 ❣ولی مادرها با وجود اینکه کانون مهر و محبت اند، به فریاد و ناله ي آنها اهمیت نمیدهند.↪️ ♥️خداوند هم نسبت به ما همینطور است. 💫🌷نعمتهایی مثل سلامت و آرامش به مامیدهد، که تا یک زمانی براي ما خوب ومایه سعادت است؛✔️ ⚠️ ولی از یک مقطعی به بعد زیانبار و خطرناك است، ‼️ از اینرو آنها را از ما میگیرد. Ⓜ️ولی یادمان باشد؛ میگیرد تا بیشتر بدهد.✅ 🔆همانطور که یک مادرغذا یی به نام شیر را میگیرد تا سفره هاي از غذاهاي متنوع پیش روي فرزند خود بگشاید.🍱🍲🍗 🍼💓🍼💓🍼💓🍼💓🍼 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت پنجاه و دو #کرامات_و_معجزات_شهدا -خب اما من شش ماهیه منتظر تماستونم حاج رضا: شرمنده اگه قصو
🌹قسمت پنجاه وسه 👌تو شش ماه من از گذشتم به حاج رضا گفتم. گاهی تحسینم میکرد، گاهی اخم، گاهی گریه؛ اما کلا همیشه بهم میگفت تو نظر کرده حاج همتی. ☺️امروز پنجشنبه است به عادت همیشگی اول راهی مزار شهدا دوتا دست گل خریدم یکی برای شهدا یکی برای حاج رضا. 🕊اول رفتم قطعه و آخر مزاری که به یاد بود. از مزار خارج شدم از همون راه قصد آسایشگاه دیدن حاجی کردم 🙈 تا آسایشگاه سه ساعتی تو راه و ترافیک بودم مستقیم رفتم اتاقش. -سلام +سلام چرا زحمت کشیدید -زحمتی نیست +مادر شما رو فردا ناهار دعوت کردن. 😍❤️دلم میخواست جیغ بکشم از خوشحالی. 🛍رفتم خرید یه روسری خیلی خوشگل خریدم. تا رسیدم خونه چادر مهمونیم اتو کردم چادر معمولی مهمونیم گذاشتم. 😌وای خدایا از هیجان خوابم نمیبره تا ده صبح همش به ساعت نگاه میکردم تا ده شد با ذوق حاضر شدم. 💐وسط راه یه سبد گل رز قرمز و سفید خریدم. ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت پنجاه وسه #کرامات_و_معجزات_شهدا 👌تو شش ماه من از گذشتم به حاج رضا گفتم. گاهی تحسینم میکرد، گ
🌹قسمت پنجاه وچهار 🚗بالاخره با ترافیک تهران تا برسم خون حاجی اینا یکی، دوساعتی طول کشید. مامان بابای رضا خیلی مهربون بودن انگار خونه ی خودمم راحت بودم، مامان و باباش بعداز یه ساعت رفتن تو حیاط کباب بزنن. 🍇رضا داشت انگور میخورد، یهو بهش گفتم : 🙈بامن ازدواج میکنی؟ انگور پرید گلوش رفتم براش آب آوردم. گونه هاش مثل دخترا قرمز شده بود خخخخ سرش انداخت پایین هیچ حرفی نمیزد. گفتم : چیه من دوست دارم همسرم جانباز باشه خب ازت خوشم اومده 😁 هیچی نگفت تا عصر اصلا بهم نگاه نمیکرد و سرش پایین بود. 💝آره من چندماه بود عاشق رضا بودم. فرداش رضا زنگ زد خونمون، بابام که حرفاش شنید 😥داد و فریاد راه انداخت بهم گفت از خونه برو از ارث محرومم کرد. ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
1_147187916.attheme
75.8K
📲😭 • تـــم ایتاتونو شہدایے ڪنین اگہ دوست داشتین😊🌹 تم من ڪہ اینہ حال و هواے شہـــدا داره ایتا😍❤️💔😭😭 ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید..... قسمت۱۵۴ 🥀🥀🥀🥀 بشین امی
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم ..... قسمت۱۵۵ 🥀🥀🥀🥀 ..... _در حومه منطقه «شرقاط» گروهی از تروریست های داعشی حملاتی علیه نیروهای بسیج مردمی در منطقه «السدیره» برای قطع ارتباط مسیر ارتباطی بغداد - موصل انجام دادند .. اما نیروهای بسیج به خوبی توانستند تحرکات تروریست ها را در این محور متوجه شوند و با واکنش قاطع توانستند حملات آنان را در این محور خنثی و دفع کنند در این درگیری خیلی از تروریست ها کشته و زخمی شدند. ولی ۴ تن از نیروهای بسیج مردمی هم به شهادت رسیدند و من و چند تا از بچه های دیگه هم زخمی شدیم .. به محض رسیدن به بیمارستان هم بردنم اتاق عمل و بعد از چند روز که وضعیتم تصبیت شد اعزام شدم بیمارستان تهران .. یکمم که حالم بهتر شد به تو خبر دادم ... خب حالا نوبت توعه امیر تعریف کن چی شد این مدته ..؟! _ صبر کن چقدر تند میری داداش محمد. به همین سادگی الان خوبی به جز کتفت زخم دیگه هم داری ...؟! _ زخم که نه فقط کمی خراش و کوفتگی .. _ خب اخه مرد مؤمن چرا از اول خبر ندادی به ما ؟! _ نمی خواستم نگرانتون کنم خب .. _ وای محمد من چی بهت بگم اخه .. ؟ _ هیچی نمی خواد بگی ..‌ تعریف کن ببینم چکار کردین توی این مدت ؟! _ حالا میگم بهت اول بگو عزیز و فاطمه خبر دارن الان تهرانی ؟! _ راستش نه نخواستم من توی این وضعیت ببینند و نگران بشن باهاشون تلفنی صحبت کردم چند روز دیگه هم که مرخص می شدم میرم خونه .. _ محمد میدونی خیلی یک دنده ای بزار به عزیز خبر بدم !! _ باشه حالا .. فعلا بگو چی شده چکار کردین .؟! شروع کردم از اتفاقات این مدت برای محمد حرف زدن .‌.. ادامه دارد 💫💫💫💫💫💫 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f •• 🌿🌸
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید..... قسمت۱۵۵ 🥀🥀🥀🥀 .....
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم ..... قسمت۱۵۶ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🥀🥀🥀 شروع کردم از اتفاقات و ماجراهای این مدت برای محمد حرف زدن ... _ خلاصه اقا محمد ما با بچه ها اردوی جهادی بودیم که منو دوباره کشوندی توی این شهر پر از دود و الودگی ... _ واقعا ببخش داداش اصلا خبر نداشتم .. _ نه داداش اصلا مهم نیست فقط بهت بگم که منو از نگرانی دق دادی تا اینجا کشوندی .. حالا اون خبری که میگفتی چی بود .. ؟! _ خب اول اینکه می خواستم افتخار دیدن من اول نصیبت بشه .. _ وای داداش محمد ما رو .. ببین رفتی اومدی راه افتادیاا رضا و مهران کم بودن داداش محمدمونم اضافه شد ... _ خب دیگه ما اینیم اخوی حالا دور از شوخی امیر جان هنوز نظرت راجع به رفتن سوریه جدیه ؟! _ اره دارم لحظه شماری میکنم .. _ خب پس مژدگونی منو بده !! شوکه شدم نفهمیدم چی شد سریع به حالت نیم خیر بلند شدم و گفتم : محمد بگو جان امیر درست شد ؟! _ جان امیر درست شد .. _ ببین محمد سر به سرم بزاری دلخور میشم هااا گفته باشم ..؟! _ اخه برادر من در مورد این مسئله من میام با تو شوخی کنم !! از روی شوق نفهمیدم چی شد از شادی بلند شدم داخل اتاق دور میزدم با صدای بلند خدا رو شکر میکردم که .. درب اتاق باز شد یک پرستار با اخمهای در هم وارد شد و گفت ؛ چه خبرتونه اقا رعایت کتین اینجا بیمارستانه .. بعد در حالی که درب اتاق میبست ..شنیدم که زیر لب میگفت .. _ واقعا که مردم چه بی نزاکت شدن موقعیت اطرافشون درک نمیکنند که درب اتاق بسته شد و دیگه نفهمیدم ... بعد از چند ثانیه لبخند بزرگی زدم و رفتم سمت محمد و محکم بغلش کردم که .. _ ای ای امیر .. امیر دستم ..‌ شرمنده رهاش کردم و گفتم _ واقعا ببخش نمیفهمم از خوشحالی چکار می کنم . !! _ بله اینکه کاملا واضحه برادر من .. _ وای محمد من هنوز باورم نمیشه .. یکدفعه یاد مهران افتادم برگشتم سمت محمد و گفتم راستی مهران چی ؟؟ _ خب برادر من شما با هم بودین دیگه .. اصلا نفهمیدم چی شد یک مرتبه بغض نشست توی گلوم و اشکم جاری شد ... _وای محمد بهترین خبر عمرمو بهم دادی میدونی ؟؟ خیلی اقایی .. تکی به مولا ادامه دارد 💫💫💫💫💫💫💫💫💫 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f •• 🌿🌸
امروز دوشنبه هجدهم آذر☺️ روزهجدهم چلہ ے حدیــــث ڪـــساء👌 🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀 🌺به نیت فرج آقا امام زمان(عج) و سلامتے امام زمان(عج)🌺 و هدیه به روح سردار خیبر 🌹شهید حاج محمد ابراهیم همت🌹 و به نیابت از همه ے 🌺شــــهداے مدافـــع حـــرم🌺 🌺و شـهداے دفـــاع مقـــدس🌺 و به نیت حاجات عزیزان زیر مے باشد👌 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻 روز هجدهم ازهرگروه به نیابت حاجات افراد زیر است👌 گروه اول:گروه سردار خیبر حاج محمد ابراهیم همت ۱.خانم هادے 🌹🥀🌺🌸🌼🌹🥀🌺🌼🌺🥀🌸 گروه دوم:گروه سردار شهید حاج حسین خرازے ۱.خانم قربان زاده 🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸 گروه سوم:گروه شهید ابراهیم هادی ۱.خانم سربازولایت 🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹 🔈بزرگواران توجه داشته باشن هرکدوم ازافراد توهرگروهی هستند باید حدیث کسای امروز رو به نیت حاجات هم گروهی خود بخونن هرکسی خوند به پی وی زیر همراه باکد و نام گروه ارسال کنند @deltange_hemmat68 مانند زیر کد ۱۸گروه شهید همت✅ نشون دهنده این هست حدیث کسا در گروه خودم به نیابت خانم یاآقای فلانی در روز هجدهم تلاوت شد👌👌 همه افراد حتما قرائت کنند و اعلام کنند👌 حاجت رواشید🙏 یازهرا(س)✋ ان شاالله همه ی افراد گروه حاجت رواشند👌 التماس دعا👌 یازهرا(س) http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت پنجاه وچهار #کرامات_و_معجزات_شهدا 🚗بالاخره با ترافیک تهران تا برسم خون حاجی اینا یکی، دوساعت
🌹قسمت پنجاه وپنج 😔از خونه که بیرونم کردن برگشتم خونه خودم. یک هفته بعد رضا و مادر و پدرش اومدن خواستگاریم. 💍با ۱۴سکه و یه سفر جنوب به عقدش دراومدم. خونه مجردیم به اسم خودم بود، خونه فروختم و جهیزیه خریدم البته رضا نمیذاشت اما من کار خودم کردم و خونه فروختم و جهیزیه آماده کردم. 🌹رضا نذاشت من مراقبش بشم بازم پرستارا میومدن مراقبش البته خیلی این موضوع اذیتم میکرد. رضا داشت نماز میخوند ۵ روز زندگی مشترکمون شروع شده بود. 🍛قیمه گذاشته بودم آخه رضا خیلی دوست داشت. -رضا جان رضا جان بیا نهار جناب همسر 😱بیست دقیقه گذشت صدای نیومد خودم پاشدم برم تو اتاق خواب بهش سر بزنم دیدم سر سجده اس نشستم کنارش. -رضا جان نمیخوای تمومش کنی نمازتو آقا؟ هیچ جوابی نداد، ترسیدم دستم گذشتم روی دستش یخ یخ بود. 😭با جیغ و ترس رفتم بالا ماااااامااااان رضا یخ یخه تو رو خدا بیاید مامان: یاحسین حاج حسین بدو 🚐مامان و بابا که اومدن سریع زنگ زدیم آمبولانس اومد ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت پنجاه وپنج #کرامات_و_معجزات_شهدا 😔از خونه که بیرونم کردن برگشتم خونه خودم. یک هفته بعد رضا و
🌹قسمت پنجاه وشش 🚐آمبولانس که اومد سریع به رضا کپسول اکسیژن وصل کردن و گفتن باید سریع منتقل بشن بیمارستان تا رسیدن به بیمارستان نیم ساعتی طول کشید، نیم ساعتی که به من پنجاه هزار ساعت گذشت 😔 انقدر هول شده بودیم که با دمپایی و کفش لنگه به لنگه رفتیم بیمارستان. 👤دکتر گفت بخاطر شوکی بهش وارد شده فعلا باید یکی و دو هفته ای تو بیمارستان باشه. اون دوهفته من یه پام بیمارستان بود یه پام مزار شهدا 😭❤️خدا صدای راز و نیازام شنید و بعد از دوهفته رضا از بیمارستان مرخص شد. خیلی خوشحال بودم فکر میکردم سالیان سال این زندگی ادامه داره؛ اما طول زندگی ما خیلی کوتاه بود... 🌹رضا که از بیمارستان مرخص شد یه چندروزی استراحت کرد یه ذره که حالش خوب شد پیشنهاد داد بریم 🚗منو رضا مامان بابا راهی سرزمین عشق شدیم... ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f