eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
984 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
📙 *به سوی خرمشهر* 📙 - به تعویق انداختن یک هفته ایِ عملیات به علت لزوم شناسایی بیشتر مواضع و استحکامات دشمن در منطقه - تجدید سازمانِ رزم توسط ، و 😊 ۲۴ اردیبهشت ۶۱ ( ۳۶ سال پیش همچنین روزی ) ، جلسۀ توجیهی فرماندهان در قرارگاه توسط جهت بازسازی گردان ها 👥 صحبت های ؛ مسئول واحد پرسنلی تیپ با واقعاً شنیدنی است : 😊 - : نیروها عذر و بهانه می آورند حاج آقا ... یکی می گوید فصل امتحانات است باید بروم... یکی می گوید مادرم مریض است... یکی می گوید مأموریتم دیگر تمام شده... یکی می گوید برادرم شهید شده... - : اگر شما موضوع را جا بیاندازید و نیاز به جبهه را بیان کنید، هیچ مشکلی پیش نمی آید... من خودم صحبت کردم با نیروهای گردان و چند نفری که می خواستند بروند ، اعلام آمادگی کردند که بمانند... حتی خودم شنیدم که به هم دیگه می گفتند : « انشاءالله می مانیم و پدر بعثی ها را در می آوریم بعد می رویم خانه...» پس اگر شما حساسیت موضوع را جا بیاندازید ، احساس مسئولیت می کنند و می مانند. 😊 پس بیخود نیست که به میگن *فرماندۀ دلها* 😊 📙 با اندکی تصرف از کتاب ارزشمند ،صفحات ۶۷۰ و ۶۷ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🚩 🌸 ✔ 💠 📖 که همراه با گروه سوم عازم شد، می گوید: ... ماجرای سفر هم خیلی عجیب بود. پانصد نفر نیرو را سوار یک هواپیمای جمبوجتِ «کارگو» [ ویژه حمل بار ] کردند! از فرط تراکم مسافر، درِ هواپیما را به زور توانستند ببندند. توی آن دالان هواپیما، این پانصد نفر داشتند از سر و کول هم بالا می رفتند. ما با یک گوشه ای نشسته بودیم. چفیۀ سفیدی به گردن داشت و یک دست پوشیده بود. پاچۀ شلوار را گِتر کرده بود و به جای پوتین هم از این کتانی های چینی سفید به پا داشت. از من پرسید: بگو بدانم چه احساسی داری؟ با توجه به اینکه این سفر در حکم ورود به وادی جدید در زندگی ماست، آیا آمادگی داری؟ گفتم : بالاخره سرنوشت است دیگر. هرچه پیش آید، خوش آید. بعد دست کرد توی جیب پیراهنش،کتاب دعای کوچکی را درآورد و در آن شلوغی و ازدحام بچه ها نشست و خواند. اصلاً انگار توی خلسه رفته باشد، دعا می خواند و کار به کار کسی نداشت. 🔸️ 👉 📚 منبع : کتاب 📸 حضور سردار در کنار وجود نازنین سردار - پادگان دوکوهه. http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f