eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
993 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌼🌸🕊🕊🕊🌸🌼🌹🌹 گریه ڪن امام حسین عليه السلام بود. از اونایے ڪہ گریه ڪردنش با بقیه فرق مےکرد. وقتے از مجلس روضه امام حسین مےآمد بیرون چشمانش سرخ شده بود، از بس گریه مےڪرد. ڪارهاش طورے تنظیم می شد ڪہ به روضه امام حسین عليه السلام برسہ ، هر جا روضه بود مےدیدیش.. روزے چندبار مےخوند، همیشه هم مےگفت: «من توی بغل تو مےشم.» آخرش هم حرف اون شد. تو بغل من شد اونم با گلـوی بریده روی سنگ قبرش با خط درشت نوشتند: « هذا محب الحسین عليه السلام ». ✍ راوی: حاج حسین ڪاجی ۱۷ ۵ 🌸🌸🕊🕊🕊🌸🌸 @hemmat_channel 🌸🌸🕊🕊🕊🌸🌸
👆 خاکریز خاطرات ۱۲ 🌸ثمره‌ی مداومت بر خواندن زیارت عاشورا #زیارت_عاشورا #توسل #امام_حسین #شهیدمنوچهری http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
👆 خاکریز خاطرات ۱۲ 🌸ثمره‌ی مداومت بر خواندن زیارت عاشورا #زیارت_عاشورا #توسل #امام_حسین #شهیدمنوچهری http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
. 📝متن خاکریز خاطرات ۱۲ ✍ ثمره ی مداومت بر خواندن زیارت عاشورا خیلی زیارت عاشورا می خواند. اعتقاد داشت اگه با معرفت زیارت عاشورا بخوانی ، مثل امام حسین علیه السلام شهید میشی. هر روز صبح با زمزمه‌ی دلنشینِ زیارت عاشورا خواندنِ محمد از خواب بیدار می شدیم... بالاخره زیارت عاشورا خواندنش ثمر داد.معلوم بود همه‌شون رو هم با معرفت خونده ، چون وقتی که شهید شد ، مثل امام حسین علیه السلام سَر نداشت... 📌خاطره‌ای از شهید محمد منوچهری 📚منبع: کتاب یک جرعه آفتاب ، صفحه 42 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۶۵ 🌸 چلّه‌ی زیارت عاشورا شهید را به آرزویش رساند #چله_نشینی #زیارت_عاشورا #شهادت #آرزو #دعا #ناامیدنشدن http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۶۵ 🌸 چلّه‌ی زیارت عاشورا شهید را به آرزویش رساند #چله_نشینی #زیارت_عاشورا #شهادت #آرزو #دعا #ناامیدنشدن http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۶۵ ✍ چلّه‌ی زیارت عاشورا شهید را به آرزویش رساند یکی از بچه‌هایِ باصفایِ گردانِ ما هر روز بعد از نمازِ صبح زیارت عاشورا می‌خواند. نیت‌اش هم این بود که خدا دعاش رو مستجاب کنه و شهید بشه. می گفت: نذرکردم چهل روز زیارت عاشورا بخونم تا شهید بشم، اگه توی چهل روزِ اول شهید نشدم ، دوباره می‌خونم ؛ اونقدر چلّه می‌گیرم تا شهید بشم ... روز چهلم دعاش مستجاب شد و کار فیصله پیدا کرد. شهید شد و کار به چلّه‌ی دوم هم نرسید... 📚منبع: کتاب سرزمین مقدس ، صفحه 120 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌹قسمت چهل وششم 📲شماره خونه لیلا اینا رو گرفتم شوهرش گوشی برداشت و گفت بله بفرمایید. -سلام آقامهدی خوب هستید؟ لیلاجان هست؟ +بله یه لحظه گوشی دستتون لیلا: الو سلام حنانه جان خوبی؟ -سلام لیلا گلی من مدارکمو گرفتم +إه خب میام دنبالت بریم ثبت نام 😒-لیلا! الان ساعت ۱۰-۱۱است تا برسی میشه ۲-۳ دیگه تایم نیست. +ای بترکی که بچه مایه داری اون کله شهر میشینی -خخخخ فردا بیا بریم +خوبه گفتیا وگرنه یادم نبود😁😒 🔰فرداش منو لیلا رفتیم حوزه ثبت نام بعدشم رفتیم پایگاه ثبت نام دیدار از کلاسای حوزه شروع شده بود، درس حوزه خیلی سخت بود. روزا از پس هم میگذشت ما دوروز دیگه باید بریم آسایشگاه دیدار جانبازان. ⚠️شک دارم برم یانه. گوشیمو برداشتم شماره زینب گرفتم. -سلام زینب خوبی؟ +مرسی تو خوبی حنانه جان؟ -مرسی زینب میگم میشه من نیام دیدار +چرااااا -حس میکنم لایق نیستم +الله اکبر یعنی چی؟ نخیر نمیشه نیایی خداحافظ 📵نذاشت حرف بزنم روسری و چادر معمولیم سر کردم جانمازم پهن کردم دو رکعت نماز خوندم بعدش 🌹روبرو عکس حاج ابراهیم همت گفتم : حاجی این حس لایق نبودن ازم دور کن انگار نمیخواستم آروم بشم چادر معمولیم با چادرمشکی عوض کردم از خونه زدم بیرون تا ایستگاه مترو پیاده رفتم اونجا سوار مترو شدم تا بهشت زهرا. 💫مستقیم رفتم قطعه پیش شهیدگمنامی که همیشه میرفتم پیشش فقط گریه میکردم تا غروب مزار بودم. 💞نمازمو خوندم به سمت خونه حرکت کردم بدون خوردن شام رفتم بخوابم. ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌹قسمت شصت وسه برگشتم بین الحرمین تو حس و حال خودم بودم دوست داشتم حاجی باز بیاد اما نیومد 😔 🍃❤️روبروم گنبد اباعبدالله الحسین (ع) بود و پشت سرم گنبد علمدارش ابوالفضل العباس (ع) 😭اشکام خود به خود جاری شد رو به ضریح امام حسین (ع) گفتم میدونم حس و حال من مثل بقیه زائرینت نیست 😔 میدونم شاید این حرفم گناه باشه اما من بیشتر از شما، شهدای جنوب ایران را دوست دارم، اما ازتون میخام کمکم کنید همیشه تو راهشون بمونم. 🌟سرمو بلند کردم که بخونم چشمم افتاد به جانبازی که یه دستش قطع شده بود. یاد یاد در دلم زنده شد، رضا 😭 حاج ابراهیم همت زمانی که نگاه خیره من را روی خودش دید با خانمش بهم نزدیک شدن و یه ظرف غذای نذری بهم دادن. 😋وای تو عمرم غذا به این خوشمزه ای نخورده بودم. وقتی برگشتم با تحول عظیم خانواده روبرو شدم 🍃نماز میخوندن، محجبه شدن خواهرم و مامانم دیگه پارتی رفتن ممنوع شده بود. 🔰همش سه ماه تا پایان سال ۹۲مونده سالی که برای من به شدت زهر و تلخ بود -شهادت رضا -ورشکستگی بابا و.... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۹۶ ✍ ماجرای نامه‌ی امام حسین(ع) به شهید قبل از اذانِ صبح با حالتِ عجیبی از خواب پرید و گفت: حاجی! خواب دیدم قاصدِ امام حسین(ع) اومد و بهم گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند:به زودی به دیدارت خواهم آمد.یه نامه هم از طرف آقا به من داد که توش نوشته بود:چرا این روزها کمتر زیارتِ عاشورا می‌خوانی؟ همینجور که داشت حرف میزد، گریه می‌کرد وصورتش شده بود خیسِ اشک. دیگه توی حالِ خودش نبود. چند شب بعد شهید شد. امام حسین(ع) به عهدِ خود وفا کرد... 📌خاطره‌ای از زندگی شهید محمد باقر مؤمنی‌راد 📚منبع: کتاب یک جرعه آفتاب ، صفحه 44 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🚩 🌸 ✔ 💠 📖 که همراه با گروه سوم عازم شد، می گوید: ... ماجرای سفر هم خیلی عجیب بود. پانصد نفر نیرو را سوار یک هواپیمای جمبوجتِ «کارگو» [ ویژه حمل بار ] کردند! از فرط تراکم مسافر، درِ هواپیما را به زور توانستند ببندند. توی آن دالان هواپیما، این پانصد نفر داشتند از سر و کول هم بالا می رفتند. ما با یک گوشه ای نشسته بودیم. چفیۀ سفیدی به گردن داشت و یک دست پوشیده بود. پاچۀ شلوار را گِتر کرده بود و به جای پوتین هم از این کتانی های چینی سفید به پا داشت. از من پرسید: بگو بدانم چه احساسی داری؟ با توجه به اینکه این سفر در حکم ورود به وادی جدید در زندگی ماست، آیا آمادگی داری؟ گفتم : بالاخره سرنوشت است دیگر. هرچه پیش آید، خوش آید. بعد دست کرد توی جیب پیراهنش،کتاب دعای کوچکی را درآورد و در آن شلوغی و ازدحام بچه ها نشست و خواند. اصلاً انگار توی خلسه رفته باشد، دعا می خواند و کار به کار کسی نداشت. 🔸️ 👉 📚 منبع : کتاب 📸 حضور سردار در کنار وجود نازنین سردار - پادگان دوکوهه. http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f