⚘﷽⚘
شهدایی که معلم بودند
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#خلوت_دونفره ۱ بیمارْ دِلَم قبول ! گفتنِ حاجت ، که عیب نیست ... دستی بگیر و راهیِ راهَت بکُن مرا ..
#خلوت_دونفره ۲
چون شاپرکی که
کودکی،داراییش را بر باد داده، "زمین خورده ام"
هیچ ندارم...
میخوانمت ؛
با دلی که اشتباه، از پا درآورده اش!
" رَبّ اُناجيك بِقَلْب قَد اَوْبَقَهُ جُرمُهُ "
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#خلوت_دونفره ۲ چون شاپرکی که کودکی،داراییش را بر باد داده، "زمین خورده ام" هیچ ندارم... میخوانمت ؛
#خلوت_دونفره ۳
✍صدا میزنم خدا را
جوابم را که میدهد...
خوب میدانم؛
باز هم ، تو میانجی گری کرده ای آقا ... 💚
| وَاسْتَجِبْ بِهِ دَعْوَتَنا | *
.
*دعای افتتاح
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
2_5199803217482875947.mp3
3.86M
#حرفهای_من_و_خدا ۸
#دلنوشته سحر هشتم
✍ دلبر که تو باشی؛
جرات بیراهه رفتن، چقدر آسان است.
✨آنقدر مهربان و دلواپس،
به انتظار برگشتنم می نشینی،
که گویی جز من، بنده دیگری نداری...
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
📛شاید گناه کردی اما...
✅تو هنوز زنده ای 🏃
♻️تو داری نفس میکشی🗣
⚠️تو هنوز اختیار داری...
🚧برگرد تا دیر نشده⚰
💡همین الان...
💚با اولین گام💪 👣
🆔 🖤👉 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
👈🖤
#خدایا🌱
میدانی ؟! گناه کردنِ ما
نه اینکه #تو را بخواهیم نافرمانی کنیم ،
نه اینکه #بنده سرکشی باشیم ،
نه اینکه تو #خدای_خوبی نباشی ،
نه اینکه ما ندانیم #اشتباه می کنیم ،
نه اینکه .....
نه ، نه ...
#ما فقط زورمان به خودمان نمیرسد...
این خودم را از خودم بگیر ... !♡
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان📙 ✨ #شهید_محمد_ابراهیم_همت به روایت همسر قسمت 6⃣1⃣ یک بار که ابراهیم غروب
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان📙
✨ #شهید_محمد_ابراهیم_همت
به روایت همسر
قسمت 7⃣1⃣
همیشه فکر می کرد برای بسیجی ها کم می گذارد حتی برای خدا.
منتها دیگران این طور نمی گفتند. بخصوص خانواده های عباس ورامینی که با ما زندگی می کردند و بعدها خودش شهید شد💔. خانمش تعریف ها از ابراهیم می کرد که من تا به حال از کسی نشنیده بودم.
به خودش که گفتم، ناراحت شد.
گفتم :" ولی آخه یک نفر دو نفر نیستند که. هرکی از راه می رسد می گوید. "
گریه اش گرفت و گفت :
"تو نمی دانی، نیستی ببینی چطور یک پسر پانزده شانزده ساله قبر می کند، می رود توش می نشیند، استغاثه می کند، توبه می کند، گریه می کند.😢
اگر اینها برای فرمانده شان نامه می نویسند، یا منتظرش هستند بیاید ببیند شان، یا اسمش از دهان شان نمی افتد، فقط به خاطر معرفت خودشان ست. من خیلی کوچک تراز این حرفهام.باور کن. "😞باور نمی کردم. چون خودم هم چیزها از ابراهیم دیده بودم و نمی خواستم به این سادگی از دستش بدهم. اما تنهایی مگر می گذاشت و عقرب ها.
اولین عقرب را من در رختخواب مهدی کشتم. 😱چند شب از ترس این که بچه را بزند اصلا خواب نرفتم. تمام رختخواب ها را می انداختم روی تخت، می رفتم می نشستم روش، خیره می شدم به عقرب ها🦂 که راحت، خیلی راحت می آمدند روی در و دیوار و همه جا برای خودشان راه می رفتند. هر جا پا می گذاشتم عقرب بود. آن روزها من نزدیک بیست و پنج تا عقرب کشتم.🙁
فقط این نبود. هفت هشت روز بعد یکی آمد در خانه را زد. ابراهیم نبود. می دانستم، او همیشه دو سه بعد از نصفه شب می آمد.
چادرم را سر کردم، گفتم : " کیه؟ "
جواب نداد.
باز هم گفتم. هیچی به هیچی. که دیدم سایه مردی افتاده توی هال خانه. آنجا در زیاد داشت، از این درهای بلند آلومینیومی و تمام شیشه ای.
سایه به ابراهیم نمی خورد. کلاه بخصوصی سرش بود. یک چیزی مثل چپق دستش بود. هر چی گفتم کیه، جواب نداد. نفسم بند آمده بود😞، سرم گیج رفت افتادم زمین. از هوش رفتم. ده بیست دقیقه ای طول کشید بیدار شدم. که باز دیدم سایه هنوز هست.
رفتم کلید رو از توی قفل در آوردم، آمدم نشستم به نماز خواندن، دعا کردن.
نماز را درست نمی خواندم، وسطش متوجه می شدم، سوره حمد را نخوانده ام. از هر جا که بودم شروع می کردم به خواندن ساعت سوره حمد.✨
قلبم داشت از جایش کنده می شد، که ابراهیم آمد، ساعت نه شب.
گفت :" چرا امشب رنگ به روت نیست؟ چی شده باز؟ از دست من ناراحتی؟ "
گفتم :" دزد، دزد آمده بود. "
خیلی سعی کردم قرص باشم، نلرزم، گریه نکنم، نشد.
خندید و گفت :" ترس نداشته که، نگهبان بوده، حتماً. "🙊
گفتم :" نگهبان مگر چپق میکشه؟ "
گفت :" خب، شاید چیز دیگر بوده، تو فکر کردی که چپق میکشه."
گفتم :" آن کسی که من دیدم نگهبان نبود. "
اصرار داشت که بوده.😕
#ادامه_دارد....
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• ••• #شهید_همت دو تا جمله ی زیبا👌 از #شهید_همّت 🔹️ یاد خدا☝️ را فراموش نکنید
🌸🌈🌱
•|... ﷽... |• عملیات خیبر بود. داشتیم میرفتیم دوکوهه. در بین راه، خبر رسید که امام پیام📩 دادهاند که جزیره مجنون باید حفظ شود.✌️
این پیام یکباره #حاجهمّت را از این رو به آن رو کرد. من از عشق و علاقه او به امام خبر داشتم☺️ ولی تا آن روز چنین ندیده بودمش. هی تند تند راه میرفت، فکر میکرد و زیر لب میگفت: «امام پیام دادهاند، باید یک کاری بکنیم!☝️»
بالأخره تصمیمش را گرفت و گفت: «باید خودمان را به دوکوهه برسانیم و چند گردان به منطقه اعزام کنیم.»🏃
او بعد از این پیام خورد و خوراک را بر خود حرام کرد و تا لحظه شهادت از حرکت و تلاش و جنب و جوش باز نایستاد.😇🌹
#چشم_مجنون
#شهید_ابراهیم_همت
#معتقد_بر_ولایتفقیه❤️
🌸🌈🌱
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌸🍃﷽🌸🍃 #تمثیل هاے خدایے1⃣7⃣1⃣ ✍ بر باد رفته گاهی پیش میاد؛ یکی سر جلسه #امتحان تقلب میکنه، معلم هم ا
🌸🍃﷽🌸🍃
#تمثیل های خدایے2⃣7⃣1⃣
✍باید شبیه گیاه پیچک باشیم
👌گیاهان پیچک به ستونی تکیه میدن و بلند میشن.
🗣 ما هم اگر میخواهیم با روبهرو شدن به #مشکلات، پخشِ زمین نشیم و احساس عجز و ناتوانی نکنیم،😩
💯باید به یک چیزی تکیه بدیم.
👇👇👇
✅ تکیه گاه #مومن، خداست.
👈خدا، آدمهای #مومن رو به حال خودشون رها نمیکنه.❌
💯 بلکه دست اونا رو میگیره.😍😌
🕋 وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما
✨و خداوند یار آنها خواهد بود
☝️برای اینکه خدا دستمون رو بگیره و بلندمون کنه، فقط کافیه #مومن باشیم و بر خدا #توکل کنیم👇
🕋 وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
✨ پس مؤمنان تنها به خدا توكّل كنند.
📚سوره آل عمران، آیه 122
#تمثیلات
•♡ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
هر روز
با نور افشانی خورشید☀️
واژه ها
به تسبیح و ثنای تو🕊
بر می خیزند
روز ت بخیر دولتِ بیدارِ من😍
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#روزتون_معطر_به_یاد_شهید🌹
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌸🍃﷽🌸🍃 #تمثیل های خدایے2⃣7⃣1⃣ ✍باید شبیه گیاه پیچک باشیم 👌گیاهان پیچک به ستونی تکیه میدن و بلند میشن
❌🚫❌🚫❌
📚 #تمثیل های خدایے3⃣7⃣1⃣
مثل قطره قطره گلاب!💧🌸
💧گلاب قطره قطره به دست میآید، آن هم با چه زحمتی!♨️
🌷گلچینها اول صبح که میشود به باغ میروند و با چیدن گلها چه خارها که تحمل میکنند، 🌵
و بعد هم آنها را به دیگ پر از آب
ریخته و میجوشانند. 🍵
آبها بخار شده، و بخارها قطره قطره میشوند، و قطره ها در ظرفهاي بزرگ جمع میشوند،🍾
و تازه یک دیگ گلاب به دست میآید.
اما همین دیگ گلاب که محصول ساعتها تلاش و کوشش است.
با یک چشم بر هم زدن میتوان
لگد کرد و همه را زیر دست و پا ریخت.😲
حالا اگر شما جاي گلابگیر باشی چه حالی پیدا میکنی؟😩
Ⓜ️عزیز من! جان من! آبرو مثل گلاب است
❗️و به قول قدیمیها مثقال مثقال جمع میشود یعنی یک شبه به دست نمیآید،❌
💐بلکه آنقدرباید در زندگی خود گل بکاري تا چند قطره آبرو به دست آوري. ✅
😏اما ببین بعضیها چه دلی دارند،⏬
همین آبرو را یک شبه، یکباره، و با یک حرف همه را میریزند.🚫📛❌
قبول کن که سخت است.❌
به همین خاطر است که خدا روي آبروي مردم سخت حساس است.💯
🔆تا جایی که امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود:
[« مَن تَتَبّعَ عَورات الناسِ کَشَفَ الُله عَنه]
🚫یعنی هر کس در زندگی مردم سَرَك بکشد و عیب و ایراد آنها را دنبال کند، خداوند عیب و ایراد او را فاش و بر ملا میسازد.🚫
⚠️و در حقیقت با این کار خداوند میخواهد به آدمی بفهماند که 🔰
⚠️ آبروي مردم ریختن خیلی تلخ است و تا نچشی نمیفهمی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
به حاجی گفتم:«خانواده ی من تیپ خاص خودشون رو دارند.چندان مذهبی نیستند و از سپاهی ها هم خوششون نمی آد.احتمالا پدر و مادرم مخالفت می کنند،صحبت با این ها با خود شما و دیگه این که من می خوام بدون مهریه ازدواج کنم.شما وقتی می رید پدرم رو راضی کنید،مهر تعیین نکنید.»ایشان گفتند:«من وقت این کارها رو ندارم.»گفتم:«خب،شما که وقت این کارها رو ندارید ازدواج نکنید.شما رو به خیر و ما رو به سلامت!» و بلند شدم.حاجی گفت:«درسته که من وقت ندارم،ولی #به_خدا_توکل_دارم.»بعد مکث کرد،گفت«فقط به شما بگم خطبه ی عقد ما جاری شده.من حج که بودم هر بار خانه ی خدا رو طواف کردم،شما رو هم کنار خودم می دیدم.اون موقع فکر می کردم این نفس منه که اینجا هم نمی ذاره به عبادتم برسم،ولی بعد که برگشتم منطقه و دیدم شما اینجا هستید ایمان پیدا کردم که اون،قسمت من بوده که در طواف کنارم می اومده.»ایشان با لحن خاصی گفتند«اگه من اسیر شم یا مجروح،شما خیلی آزار می بینید،باز هم حاضرید با من ازدواج کنید؟»گفتم«من آرم سپاه رو خونی می بینم.من به پای #شهادت شما نشسته م.» #نيمه_پنهان_ماه ۲
همت به روایت همسر شهید
#انتشارات_روایت_فتح
شادی روح #شهدا #صلوات + وعجل فرجهم
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f