eitaa logo
حِرفِه‌ی هُنَر/ زهرا ملک‌ثابت
476 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
144 ویدیو
91 فایل
کانال عمومی حرفه‌ی هنر راه ارتباطی: @zisabet
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نویسنده: هاجر حسنوند جعبه جادویی، مغزم را عجیب و غریب جادو می کند. راستش آنقدر ها هم دوست بدی نیست .یک دنیا تصویر و صدا که تخیل من را به هزار راه می کشاند.هم پر از سرگرمی و هم آموزش های فراوان دارد.مشکل از آنجایی شروع می شود که من به منطق و فکر نیاز دارم اما جعبه جادویی همیشه این را برایم فراهم نمی کند. یا اصلا می خواهم بنویسم و ذهنم سرشار از ایده است . تصاویر داستانم در ذهنم می آیند و می روند اما به محض نوشتن خالی از هر گونه واژه می شوم و آن جاست که می فهمم دوست دیرینه بشر که بارها بشر از آن فراری شده،خیلی به کار می آید.خیلی بیشتر از حد تصور. پس جعبه جادویی را می بوسم آرام دم گوشش می گوییم :«عزیرم فعلا از میز زندگیم برو تا بعد». کتاب را با شرمندگی ورق می زنم و بوی صفحاتش حالم را خوش می کند و صبورانه می ماند تا من دوباره به سمت آگاهی قدم بردارم. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
کانال حرفه‌داستان به احترام اربعین حسینی تعطیل است 🏴 ادامه فعالیت‌ها و نقد داستان چکمه، اثر هوشنگ مرادی کرمانی پنج شنبه در کانال قرار می‌گیرد. سپاس از همراهی مخاطبان همیشگی کانال و خوش آمد به کسانی که به تازگی به جمع ما پیوسته‌اند 🌹 @herfeyedastan
🦋 تو قوی ترين آدمی هستی که من تو زندگیم دیدم، میبینم که تلاش ميكنی برای خودت و حالت ؛ میبینم که بعضی روزاتو سخت میگذرونی ولی كم نمياری ؛ ميبينم با همه ی اتفاقايی که يهويی ميان وسط زندگی آدم چطور مهربونی ‌میکنی و صبوری ؛ واقعا بهت افتخار ميكنم @herfeyedastan
داستان صوتی چکمه را در کانال حرفه‌داستان تقدیم شما می‌کنیم تا سراغ ادامه نقدهای این داستان بریم 😊
Chakmeh - Ehsan Heydari.mp3
21.1M
🎧 داستان چکمه نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی انتخاب داستان: طاهره علمچی @herfeyedastan
🪩🖋 زهرا مظفری خسروی در مورد نقطه‌ی عطف جایی که چکمه رابه پسر هدیه می‌دهند .و چکمه برای پای راست بود و پسر پای راستش را از دست داده بود وبعد با لبخند به چکمه نگاه کرد،اینجا هم نقطه‌ی عطف داستان بود. مرادی کرمانی درون‌مایه‌های داستان‌هایش را از واقعیات و مسائل روزمره‌ی زندگی برگرفته و آن‌ها را با مهارت نویسندگی‌اش آمیخته است. دوران کودکی، در شکل‌گیری داستان‌ها‌ی وی نقش به‌سزایی داشته است. در داستان‌های وی نه تنها شخصیت، مکان و زمان، بسیـار عینی و ملموس توصیف شده‌اند، بلکه بازتاب مشکلات کودکان نیز از واقعیت‌های بطن جامعه نشأت گرفته است. البته به دلیل تخیّل خلّاق نویسنده، گاه نمودهایی از رمانتیک در داستان‌های وی به چشم می‌خورد. درون‌مایه‌های داستان های مرادی کرمانی شامل معضلات اقتصادی، نابرابری‌های اجتماعی، مشکلات آموزشی و تربیتی و بی‌کاری است. البـته فقـر از مهم‌ترین و پرکاربردتـریـن آن‌هاست. مرادی کرمانی در داستان «چکمه»، توجهی ویژه به دوران کودکی و مشکلات و مسائل آن داشته است. گرچه ساختار این داستان‌ مبـتنی بر واقع گرایی اجتماعی است اما نویسنده گاهی واقـع‌گرایی انتقادی را نیز با آن در آمیخته است. راوی داستان چکمه دانای کل هست. اگر دیالوگ ها به زبان محاوره بیان شده بود داستان قوی تر بود. در داستان رنگ چکمه نخودی انتخاب شده است. اینجاهم اشاره به بی توجهی به خواسته های کودکان دارد .بیشتر کودکان رنگ های تند می‌پسندند. فضا سازی وشخصیت پردازی خیلی ضعیف بود .نمی توان شخصیت اصلی داستان را انتخاب کرد که لیلا بود یا مادر لیلا. آنجا که" مادر لیلا "بی خبر از افتادن چکمه از پای لیلا قصد پیاده شدن را دارد بیشتر به نظر می رسد گره داستان باشد چون خواننده تا آخر داستان نمی داندکه مادر لیلا لنگه چکمه را می بیند یا نه . آنجا گره داستان است . این که آیا چکمه پیدا می شود یا نه ؟ که با پیدا شدن چکمه گره باز می شود . نویسنده در این داستان به این ضرب المثل اشاره دارد که مال حلال به صاحبش برمی گردد . در داستان دیدیم که با وجود اینکه چکمه دست به دست گشت ولی باز به خود لیلا رسید. چون مادرش با زحمت پول خریدن چکمه را جمع کرده بود. @herfeyedastan 🖋🪩🖋🪩🖋🪩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖋🪩 امین امینی داستان چکمه یک داستان ساده و با زبان ساده هم برای کودکان وهم برای بزرگسالان گفته شده ودلیل این حرف این است. که پاراگراف ها در داستان کوتاه و بریده، بریده است و بعضا هم پاراگراف بلنددارد که نسبت به آنها کمتر است.بریدگی پاراگراف ها برای این است که کودکان از نظر تنفس زود خسته می شوند.وبه همین خاطر نویسنده از پاراگراف های کوتاه استفاده کرده، از طرف دیگر این گونه روایت؛ روایتی خوب و قابل قبول است. و باعث می شود. که خواننده بهترپاراگراف ها را در ذهنش جای دهد.داستان باکلمه مادرشروع می شود. مادرمقدسترین فردیک خانواده، این مقدس ترین فردشاغل است.که باعث سوالات بسیاری می شود. ازجمله اینکه پس مردش کجاست؟آیامرده؟ شهردیگری کارمی کند؟مادرلیلا مطلقه است؟ که در داستان هیچ حرفی از آنها به میان نیامده،هرچنداین روزها زن و مرد در حال دوندگی هستند اما در زمانی که این داستان نوشته شده گمان نمی کنم اینگونه بوده، به هرحال از قراین بر می آید که مرده باشد. چون هیچ اشاره ای به آن نمی شود.زیرا مادر می توانست لیلا را برای خرید چکمه به پدرش حواله بدهد.وخیلی از گمانه ها و حدسیات دیگرکه درحین مهم بودنشان، به ما ربطی ندارند. چندپاراگراف بعد جایی که لیلا می گوید برایم عروسک می خری مادر لیلا علارغم واقعیت روزمره در جوابش رک می گوید:نه نمی خرم...در صورتیکه مادرها معمولا به کودکانشان وعده و وعید می دهند.این نشان می دهد.که کاروکارکردن احساسات مادری؛ مادرلیلا را تحت الشعاع قرار داده و برایش شرط می گذارد که درصورت بچه حرف شنویی باشد...!درحالیکه ما می دانیم بازیگوشی و تا حدودی خودرای بودن اقتضای دوران کودکی است.داستان تا جایی که مادر و دختر برای خریدچکمه می روند.به خوبی و روان خیلی دم دستی پیش می رود. شاید زبان روایت توی ذوق خواننده بزند وداستان را کنار بگذارد.اما به یک بار خواندن می ارزد.اولین گره و زمینه‌سازی در داستان زمانی پیش می آید. که لیلا اول می گویدچکمه خوب است. اما کمی توی پایم لق می زند.این اولین زمینه چینی برای گره بزرگترومهم افکنده می شود. و حرف مادرکه جوراب پشمی می پوشی برای خواننده قابل باور می‌شود. برای اما زمانیکه چکمه گم می شود.خواننده بامادرهمراه نمی شود. وشاید هم ازاوبدش بیایید.خب با گمشدن چکمه اولین گره افکنده می شود.خب مراحلی که چکمه طی می کندتا به دست پسرمعلول می رسدما بانیات و همدردی مردم در مورد صاحب چکمه مواجه می شویم که آنهام به خاطر این است. که چکمه متعلق به کودکی می باشد. و همه دعا می کنند.که خداکنداو راپیداکند. بعدبا پسری آشنا می شویم که آنرا به جای توپ با آن بازی می کندودر جوی می اندازد. همان که گفتم. اقتضادی کودکی...دومین زمینه سازی دیدن پسرک فرفره فروش روبروی خانه اشان و دومین گره که از اولی پررنگتراست. اینکه پسرک درست پایی (راست) را ندارد. که چکمه اش موجوداست.اینجا آه از نهاد خواننده بر می آید.به هرحال پسرک چکمه را می گیرد اما...آن را به ضایعاتی می دهد.وبه جایش نمک می گیرد.همان دادو ستد زمانهایی که پول وجودنداشت و معامله ها پایاپا بود. ویکی دیگراینکه نمک برکت سفره است.بالاخره ضایعاتی آن لنگه دیگررا پیدا می کندو به پسرو در نهایت به دختر می رسند.قشنگی داستان جایی است که دختر در جواب مادرش می گوید:مادر طوری به پسر بگو که ناراحت نشود.وما حداقل من غافلگیرشدم...ومهم ترازهمه اینها پیداشدن چکمه با این همه گیرو دار مثل معجزه می ماند... خب پس گره اول خریدچکمه+گمشدن چکمه+بخشیدن لنگه چکمه+پای پسرک که چکمه به آن نمی خورد+ضایعاتی و درنهایت پیدا شدن آنها...ودرنهایت به یک ضرب المثل می رسیم که: بی گناه تا پای دارمی رسد. ولی بالای دارنمی رود. خب رسیدیم به جواب آن سوال ها ببینید ما بعنوان نویسنده مطالعه می کنیم که در همه حال ذهنی آماده داشته باشیم.وازطرفی برآگاهی خود بیافزاییم و همینطور داستان اما باید هرداستانی را که میخوانیم.برای خودمان حلاجی کنیم و پرده از گره ها برداریم و آن فوت و فنی را که نویسنده به برده یاد بگیریم...واین یکی از راه هایی است. که می توانیم قلمی روان و خواناتر داشته باشیم وبهتر بنویسیم اینها بقول معروف همان فوت کوزه گری می باشد پس باید سعی کنیم با جان و دل نوشته ها را بخوانیم و در زمان مطالعه همیشه اگرنه دیدگاهی منتقدانه داشته باشیم... دو سوال دارم. سوال اول: توی این داستان شخصیت اصلی کدام از اینها هستند؟ ۱-مادر ۲-لیلا ۳-صاحب خانه ۴-دخترصاحب خانه ۵-عموی دختر ۶-چکمه ۷-پسرک ۸-عروسک سوال دوم: چرا لیلا اول می گوید چکمه ها خوبند ولی بعد می گویددر پایش لق می زنند؟ @herfdyedastan 🖋🪩🖋🪩🖋🪩
🖋🪩 زهرا غفاری: داستان چکمه اثر آقای هوشنگ مرادی کرمانی را خواندم داستان روان و ساده نگاشته شده است ومناسب مطالعه‌ی کودکان است . جذابیت داستان خواننده را به دنبال خودش می کشاند. داستان خیلی کلی نوشته شده وزیاد وارد جزئیات نشده است. نویسنده در همان پاراگراف اول همه ی اطلاعات را به خواننده می دهد که البته در داستان های امروزی به این شکل نمی باشد. اطلاعات باید آرام آرام در متن داستان تزریق شود.دیالوگ ها باید از حالت معیار خارج وبه محاوره تبدیل شود .این حالت زیبایی داستان را بیشتر می کند. تصویر سازی به آن حد نیست که خواننده در قالب زمان ومکان داستان قرار گیرد. بر اساس اطلاعاتی که من دارم نه اینکه اون شیوه قدیمی باشه ، ولی از عناصر داستان هست که اطلاعات داستان یک دفعه به خواننده داده نشه، اطلاعت در لابلای داستان بیاد یا در دیالوگ ها گفته بشه که خواننده رو تشنه ی خواندن کند وتا آخر داستان بکشاند. داستان خمره ی آقای مرادی کرمانی اینگونه نیست خیلی جذاب تر و خواندنی تر از داستان چکمه هست. البته شاید گروه سنی خواننده فرق می کند که ایشون ، اینگونه نوشته اند. در حقیقت جملات نباید شعاری باشد. باید در مضمون گنجانده شود. شیوه ی نویسندگان مختلف در نگارش فرق می کند منم قبلا شعاری وکلی می نوشتم ولی اخیرا سعی می کنم اصول نگارش رو رعایت کنم. @herfeyedastan 🖋🪩🖋🪩🖋🪩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖋🪩 معصومه جعفری: ژانر: کودک نثر ساده وروان شخصیت پردازی ضعیف فضاسازی ضعیف‌ نویسنده در غالب کلمات وجمله ای کوتاه و کودکانه به نوعی به بیان مشکلات اقتصادی جامعه وقشر ضعیف پرداخته با بیان یک سیر چرخه وار از گم شدن تا پیدا شدن دوباره چکمه به جمله‌ی معروف (مال حلال به صاحبش بر می گردد اشاره می‌کند.یا با هر دست بدهی با همان دست پس می‌گیری.) یک داستان رئالیسم است 🖋🪩 مهناز ولی‌زاده ژانر کودک زاویهً دید سوم شخص فضاسازی و شخصیت‌پردازی متوسط جمله‌‌های کوتاه، طوری که یک سطر از چند کوتاه جمله تشکیل شده است سرنوست چکمه جذاب بود به نظرم چکمه سفری که طی کرد تا به صاحبش برگشت شروع کودکانه بود یاد داستان‌های افتادم که در دوران کودکی می‌خواندم جمله‌های کوتاه دیالوگ‌های ساده که الان برای من جذابیتی ندارد. 🖋🪩 هما ایران‌پور: در کل نثر داستان های نویسنده را به دلیل سادگی دوست دارم بیشتر وقت ها موضوعات ساده و پیش پا افتاده که در موردشان خوب نوشته توجه ام را جلب می کند و البته در بعضی از داستان ها کفه خاطره سنگین تر از داستان است. در داستان چکمه هم این موارد صادق است. ممنون از انتخاب دوستان. پیش برد داستان با حوادث مختلف جالب بود مطمئن که نیستم ولی به طور مثال صحنه لق خوردن چکمه ها که کمی بزرگ بودند چون در گذشته کفش را بزرگتر می خریدند تا بچه ها سال های بیشتری آن ها را بپوشند یا صحنه بازی کردن پسرک شیطان با لنگه چکمه به جای توپ که باعث افتادن آن در جوی آب می شود از خاطرات یا تجربه و مشاهده یا شنیدن خاطره های کودکی دیگران نشات گرفته. البته این نظر من است .خاطراتی که با اضافه شدن تخیل سر و شکل داستان گرفته‌اند. حتی کل ماجرا می تونه اتفاق افتاده باشد و واقعیت داشته باشه بی هیچ تخیلی. @herfeyedastan 🖋🪩🖋🪩🖋🪩
پایان چکمه از نویسنده معاصر، هوشنگ مرادی کرمانی خیلی ممنون از مشارکت اعضای گروه ادبی حرفه‌داستان در نقد چکمه 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎 اینجا حرفه داستان است @herfeyedastan 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎
🌸🌸🌸 سلام و ادب @herfeyedastan
نویسنده: سمانه قاسمی منش "پاک‌کُن " خسته از گرمای روز، زیادی پله های منزل همسایه برای درد زانو هایم نگرانم می کرد ولی به نام گدای محتاج امام حسین (ع) بالا رفتم به محض ورود ،نگاهم به چشمانی در انتهای سالن پذیرایی گره خورد که هرگز انتظارش را نداشتم. از آخرین دیدار تلخ بدون وداع سالها می گذشت. روضه خوان که شروع کرد ،من در هیاهوی افکارم گم شدم. صدای ناله ها واشک ها را که می شنیدم لرزه بر استخوان هایم می افتاد . اضطراب حساب روز قیامت جلوی چشمانم را سد کرده بود.گریه ام نمی گرفت و شفاعت امام حسین را می خواستم . صدای درونی ام می گفت :ای که دستت می رسد کاری بکن پیش از آنکه از تو نیاید هیچ کار بعد از پذیرایی زیر چشمی آن چشمان انتهای سالن را زیر نظر داشتم . ترسیدم زمان را از دست بدهم ودیدار به صحرای قیامت بیافتد! سمت انتهای سالن رفتم پاهایم ناخود آگاه سست شد و گام هایم را آهسته برمی داشتم. مردمک چشمهای انتهای سالن می لرزید دستهایم را باز کردم و در آغوشم بوسیدمش مثل اشک های روان گذشتم از تمام بدی ها وخیانت ها، بخشیدمش به حسین فاطمه(س). گفتم حلالم کن اگر روزی به دنبال طلا های سرقت شده ام اضطراب به قلبت انداخته ام سرش را طوری روی شانه ام گذاشته بود که صورتش را نمی دیدم فقط صدای هق هق گریه هایش را می شنیدم که پشیمان از کرده اش برای خودش می گریست و احساس من حس پرواز با ملائک بود. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 حرفه‌داستان @herfeyedastan 🌱🌱🌱🌱🌱🌱
سه متن کوتاه برای چالش ادبی ارسال شد. سبک و برداشت آزاد و به اختیار نویسنده بود. لطفاً شما داور این آثار باشید😊 ۱. نویسنده: زهرا ملک‌ثابت https://eitaa.com/herfeyedastan/1347 ۲. نویسنده: تکتم سادات زمانیان https://eitaa.com/herfeyedastan/1360 ۳. نویسنده: هاجر حسنوند https://eitaa.com/herfeyedastan/1492 ☆☆☆☆☆☆☆☆☆ شماره متن مورد نظر یا نام نویسنده را ارسال کنید به این نام کاربری @zisabet ☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆ گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حِرفِه‌ی هُنَر/ زهرا ملک‌ثابت
سه متن کوتاه برای چالش ادبی #متن_آزاد ارسال شد. سبک و برداشت آزاد و به اختیار نویسنده بود. لطفاً ش
توقع مانع رشد است! امروز این مطلب را گذاشتم و برای داوری آثار از مخاطبین کانال حرفه‌داستان و نظر خواستم. حتی یک نظر هم نیامد. پس از این موضوع عبور می‌کنیم و سراغ مطالب بعدی می‌رویم. معطل دیگران ماندن هم مانع رشد است! امشب معرفی یک نویسنده‌حرفه‌داستانی داریم با یک داستان برگزیده جشنواره‌ای از این داستان‌نویس 😊 @zisabet
به احترام مخاطب گرامی که نظر فرستادند، نظرشان را بازتاب میدم 😊🙏 اغلب خودم چالش‌های متن ادبی را داوری می‌کردم. اخیراً به نظرم‌ رسید که دیگران هم مشارکت کنند ولی در عمل اجرای موفقی نداشت @zisabet 🌱🌱🌱🌱🌱🌱
نرگس جودکی دانش آموخته کارشناسی حقوق مولف رمان عشق بی پایان از انتشارات رهام اندیشه مولف مجموعه داستان کوتاه می کشمت بی شرف برگزیده مشارکتی نشر نامه مهر وشایسته تقدیر کتاب سال استان البرز چاپ داستان در 4 کتاب مشترک با نویسندگان دیگر. چاپ داستان کوتاه در کتابی مشترک از انتشاراتی در لندن همکاری با مجله بین المللی چوک، موفقیت، توتم، دریاکنار، انشا نویسندگی، سپنج، ایرانیان اروپا خبرنگار نشریه کاغذی دریا کنار بوشهر ومازندران عضو صندوق هنر در رسته خبرنگاری ویراستار 8 جلد کتاب کودک و بزرگسال برگزیده جشنواره ملی ملک ملکوت برگزیده جشنواره ملی البرز من برگزیده جشنواره ملی توتم برگزیده جشنواره یوسف برگزیده جشنواره نامه گشوده برگزیده مرحله نهایی جشنواره های ذکر خیر، بهارنارنج، شید مهر، آفتابگردان، مانا کسب مقام اول داستان انقلابی استان البرز برگزیده جشنواره عاشورایی حدیت حُزن برگزیده دو نقد مکتوب برگزیده مسابقه های ادبی گروه انجمن ادبی البرز، یاس سفید، عصرجدید و آکا دمی واژه برگزیده جشنواره البرز من 1402 برگزیده دلنوشته نامه ای به سردار استان مرکزی و البرز برگزیده چند مرحله داستان و داستانک در پایگاه نقد خانه کتاب و ادبیات ایران برگزیده دوره مقدماتی و پیشرفته دوره داستان کودک و نوجوان قاصدک و گذراندن کارگاه سه روزه در شهر مقدس قم1402 برگزیده 5 مرحله فراخوان داستانک نویسی مجله موفقیت دارای مدرک مقدماتی و پیشرفته مربی پیش از دبستان و سابقه کار با کودکان ازمونگر تست هوش وکسلر، پیش از دبستان کسب مقام بانوی فرهیخته شهر جدید مهستان ویراستار 7 جلد کتاب 🌹🌹🌹🌹🌹 گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan 🌹🌹🌹🌹🌹
کیک اسفنجی ویراش.docx
16.2K
داستان کیک اسفنجی نویسنده: نرگس جودکی گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan
تابلو چراغ قرمز.pdf
88.3K
داستان کیک اسفنجی pdf نویسنده: نرگس جودکی گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan
امیدوارم داستان‌ها و نقدهای کانال حرفه‌داستان خوشایند شما و مورد توجه قرار گرفته باشه 🥰 ما سعی‌مان تولید آثار هنری و باکیفیت هست✅️ کانال حرفه‌داستان تا سه روز تعطیل است تا بتوانیم با برنامه‌ها و فعالیت‌های جدید برگردیم، ان‌شاالله 😊🌹 اگر به اولین پیام بروید بیشتر با تاریخچه فعالیت حرفه‌داستان آشنا می‌شوید. ممنون از همراهی شما 💫 @herfeyedastan