eitaa logo
حِرفِه‌ی هُنَر
433 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
196 ویدیو
99 فایل
واسه چی خیال میکنی اینجا مجازیه و نمیشه پیدات کرد؟ مواظب حرفهات توی پیوی باش! امنیت کانال : رقیه فرمایشی
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان "غولِ دندان زرد" ✍️ زهرا ملک‌ثابت @herfeyedastan یک غول از پشت کوه به اینجا آمده. چون از اینجا خوشش می‌آید، می‌خواهد همینجا بماند. غول فقط یک چشم دارد. چشم غول روی صورتش نیست، بالای سرش است. گوش‌های غول مثل گوش‌های موش است. ناخن‌های تیز و بلندی هم دارد. او شب‌ها مسواک نمی‌زد، پس همیشه دندان‌هایش زرد است. به نظرم چون غول خیلی گنده است و اینجا برایش تنگ است، عصبانی شده. ولی نمی‌دانم چرا برنمی‌گردد به همان جایی که بوده؟ مامان می‌گوید: "حتی حالا که غول خیلی عصبانی است، دلیل نمی‌شود که شما بچه‌ها مسواک نزنید" مسواک زدن بدون آب سخت است. غول بیشتر آب‌های ما را خورده و فقط کمی آب باقی‌ مانده. دوستم می‌گوید : "خوراک غول، بچه‌هاست" خانه دوستم خراب شده. او و خانواده‌اش در خانه ما زندگی می‌کنند. از گوش‌های غول آتش بیرون آمده و روی سقف خانه آنها ریخته است. سقف روی پای پدر دوستم اُفتاده و پایش شکسته است. پدر دوستم می‌گوید: "اگر پایم سالم بود، شاخ‌های غول را می‌شکستم" پدرم یک شلوار گرمکن خاکستری دارد. کنار شلوارش سه خط دارد. هرموقع که می‌خواهد به جنگ غول برود شلوار سه‌خطی‌اش را می‌پوشد. صبح امروز چندبار با ما خداحافظی کرد و با همان شلوار از خانه بیرون رفت. مادرم دستهایش را رو به آسمان گرفت. او آیه‌هایی از قرآن خواند تا خدا به پدرم کمک کند. من و دوستم شمشیرهای چوبی از چوب کمدهای شکسته خانه ‌آن‌ها ساخته‌ایم. غول باید بداند که از او نمی‌ترسیم. مادر دوستم به ما می‌گوید: "مبارزان بزرگ" او روی سر ما دستمال‌های راه‌راهی می‌بندد که نشانه مبارزان بزرگ است. پدر دوستم ما را تشویق می‌کند و می‌گوید: "احمد، فوءاد، شما می‌دانید نقش‌های روی دستمال نشانه چیست؟" من می‌گویم: "به نظرم این‌ها شبیه برگ زیتون است" احمد می‌گوید: "من می‌گویم مثل تور ماهیگیری است" پدر احمد می‌گوید: "آفرین بچه‌ها، این‌ها یعنی اینکه ما پیروز می‌شویم و غول را شکست می‌دهیم. او باید از اینجا برود." هوا که تاریک می‌شود غول هم از خواب بیدار می‌شود. او با صدای خیلی بلند، داد و فریاد می‌کند تا ما را بترساند. من و احمد شمشیرهایمان را تیزتر می‌کنیم و محکم‌تر مسواک می‌زنیم. به نظر ما صدای غول خیلی بد است. اما خودش فکر می‌کند که صدایش خوب است. ما از غول نمی‌ترسیم. پایان ✍️ زهرا ملک‌ثابت کپی بدون ذکر نام نویسنده و لینک کانال حرفه‌داستان حرام است ❌️ @herfeyedastan 🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🔻نَماداستان هنرمند و نویسنده: زهرا ملک‌ثابت 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
نام داستانک: اسیرِ آزاد نویسنده: زهرا ملک‌ثابت چهره مرد مثل گراز خشمگین شده‌بود. درِ اتاق را قفل کرد. زنش را بدجور کتک زده‌بود. مادرش گفت: "آفرین، حقش بود!" سرباز اسرائیلی مثل خوک مست شده‌بود. درِ زندان را "شتلق" بست. زن اسیر فلسطینی را بدجور شکنجه کرده‌بود. مادرش گفت: "آفرین، حقش بود!" زن‌ها باافتخار آزاد شدند. شکنجه‌گرها به زندان اُفتادند. با دستِ خودشان، مادرهایشان را خفه کرده‌بودند. پایان 🔻🔻🔻🔻🔻 فوروارد فقط بالینک کانال حرفه هنر لطفا کپی نکنید https://eitaa.com/herfeyehonar