🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
#حریم_عشــق_تا_شهادت
#رمان
#از_روزی_که_رفتی
#پارتپنجاهودوم
از جایش بلند شد، سرش گیج رفت. روی تخت نشست... صدای زنگ درخانه درآمد، از جا بلند شد و چادرش را بر سر کشید. صاحبخانه پشت در بود!
-سلام خانم علوی!
_سلامآقای کلانی!
کلانی: تسلیت عرض میکنم خدمتتون!
_ممنونم! مشکلی پیش اومده؟ هنوز تا سر ماه مونده!
_به خاطر کرایه خونه نیست؛ حقیقتش میخواستم بدونم شما کی بلند میشید! حالا که همسرتون فوت کردن، دیگه باید خونه رو تخلیه کنید!
آیه ابرو درهم کشید:
_منظورتون چیه؟ ما قرارداد داریم!
_همسرم دوست نداره حاال که همسرتون فوت کردن اینجا باشید، اگه
امکانش هست در اسرع وقت خونه رو خالی کنید!
آیه محکم و جدی گفت:
_با اینکه حق این کار رو نداری و حق با منه اما من نماز میخونم، جای شکدار نماز نمیخونم! خونه پیدا کردم باهاتون تماس میگیرم؛ پول پیش منو آماده کنید لطفا، خدانگهدار!
در را بست... پشت در نشست.
"رفتی و مرا خانه به دوش کردی؟ گناهم
چیست که تو رفته ای؟"
به پدر که زنگ زد، صدایش میلرزید. شب پدر رسید... آیه بیقراری میکرد برای خاطراتی که باید آنقدر زود دل بکند. به جای جای خانه نگاه میکرد...این آخرین خانهی آیه و مَردش بود ،چگونه دل بکند از این خاطرات ؟
سه روز گذشته بود. خانه برای یک زن تنها با کودکی در شکم، پیدا نمیشد، حتی با وجود حاجعلی که پدر بود. زندگی یک زن تنها هنوز هم عجیب است... هنوز هم سوال دارد؛ اگر کسی هم اجاره میداد آیه وحاجعلی یا خانه را نمیپسندیدند یا صاحبخانه را!
رها که زنگ در خانه را زد، آیه چشمانش سرخ بود. رها و صدرا وارد خانه شدند. بعد از تعارفات معمول رها پرسید: از کی میای سرکار؟ جات خالیه!
_میخواستم بیام، اما اتفاقی افتاده که یه کم درگیرم کرده!
صدرا: چی شده؟ کمکی از دست ما برمیاد؟
حاج علی آهی کشید:
_صاحبخونه جوابش کرده، دنبال خونه ایم!
رها دستش را روی دهانش گذاشت:
_خدای من... هنوز که 6 ماه از قراردادتون مونده!
چای بهارنارنج را به لب برد:
_میگه شوهرت مُرده زنمراضی نیست،منم گفتم بلند میشم
#خداحافظ_ویروس_گناه🖐🏼
هروقتفکرتانسمتگناهرفت💭
دورکعتنمازبرایفرجمولامون🌿
بخونیدوبهجزاینکهازثوابی💕
برخوردارمیشویدشایدبخاطر🔗
همیننمازمولابهشماکمککرد👀🌱
کهفکرتانازاونگناهدوربشهツ
••♡↯
[🌿]❥︎🌸 @herimashgh
[WWW.FOTROS.IR]ma98013101.mp3
12.95M
#مولودے
🎼سرود
🎉ولادت حضرت امام زمان (عج)🎉
📝تو میای و توی عالم ...
🎤بانواےگࢪم:
#حاج_محمود_ڪࢪیمے
••♡↯
[🌿]❥︎🌸 @herimashgh
امشب را دریاب.mp3
6.35M
#تلنگری
ویژه #نیمه_شعبان
🌠 شب نیمهی شعبان، یک شب قدر
قدرتمند و باعظمت است که ؛
خداوند آن را فرصت ویژه ای برای رشد انسان قرار داده است !
- چگونه میتوان بهترین بهره را از آن برد؟
#استاد_شجاعی 🎤
••♡↯
[🌿]❥︎🌸 @herimashgh
💠 شــب نیـمـه شــعـبـان💠
🌱رسول اکرم(ص) در برتری این شب
پرخیرو برکت می فرمایند:
خداوند در شب نیمه شعبان به اندازه ی ریگ های زمین و موی گوسفندان بندگانش را می آمرزد؛
این کلام پر گهر نشانگر عظمت و شکوه شبی است که حتی ریزترین گناهان نیز به واسطه ی این شب مورد مغفرت قرار می گیرد.
🍃 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃
#نیمه_شعبان
#میلاد_امام_زمان
#ماه_شعبان
••♡↯
[🌿]❥︎🌸 @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌱••
دیدنت..
ارزش آواره شدن هم دارد:)
#نیمه_شعبان 💛
#میلاد_امام_زمان
#ماه_شعبان
••♡↯
[🌿]❥︎🌸 @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلاد با سعادت
منجۍ عالم بشریت
حضرت ولےعصر(عج)
برتمام جهانیان مبارڪ🍃🌺
#ماه_شعبان #نیمه_شعبان #میلاد_امام_زمان (عج)
••♡↯
[🌿]❥︎🌸 @herimashgh
حࢪیم؏شـ♥️ـقتاشھادٺ
🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 #حریم_عشــق_تا_شهادت #رمان #از_روزی_که_رفتی #پارتپنجاهودوم از جایش بلند ش
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
#حریم_عشــق_تا_شهادت
#رمان
#از_روزی_که_رفتی
#پارتپنجاهوسوم
_قانونًا نمیتونه این کارو بکنه! میخواید ازش شکایت کنید؟ من میتونم کاراشو انجام بدم!
آیه لیوان را روی میز گذاشت:
_مهم نیست! وقتی زنش راضی نیست، یعنی شک داره! نمیخوام باعث آشفته شدن زندگی کسی بشم بقول مهدی"هیچی مهمتر از حفظ یه خانواده نیست"
صدرا: حالا جایی رو پیدا کردید؟
حاج علی: نه! پیدا کردن یه خونه برای زنی با شرایط آیه سخته!
صدرا فکر کرد و بعد از چند دقیقه نگاهی به رها انداخت. حرفش را مزمزه
کرد:
_راستش حاج آقا خونه ی ما دو واحدیه! یه واحد برای برادرم بود که الان خالیه
و واحد بغلیش هم برای منه که تا سال دیگه خالیه!
فردا بیاید خونه رو ببینید اگه مورد پسندتون بود تا وقتی خونه ی بهتر پیدا میکنید اونجا باشید
حاجعلی:نه خالا باز میگیردیم،اونجا مال شماست،شاید رها خانوم بخوان زودتر مستقل بشن!
رها سرش را پایین انداخته بود. "رویا بانوی آن خانه است! من که حقی
در این زندگی ندارم حاجی!"
صدرا نگاهی به رها انداخت:
_رها هم اینجوری راحتتره، بودن آیه خانم هم برای رهاخوبه، هم آیه خانم با این وضع تنها نیستن لطفا قبول کنید! من با مادرم هم صحبت میکنم.
حاج علی نگاهی به آیه انداخت و آیه نگاه به رها. چشمان رها مطمئنش
کرد که بودنش خواسته ی او هم هست!