eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
988 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
کجا گم میشه اخه 😂 ‌ ╭┈──────「😂💛」 ‌ ╰─┈➤ @heyatjame_dokhtranhajgasem
به این زولبیا و بامیه ها دل نبندین😍 سالی یه ماه رمضون میان و میرن 😁 عشق واقعی تی تاپ و نوشابه است 😂 ‌ ╭┈──────「😂💛」 ‌ ╰─┈➤ @heyatjame_dokhtranhajgasem
واقعیت اینه که هرچی برنامه‌ریزی کنی و سعی کنی بیشتر از لحظه لحظه زندگیت استفاده کنی بیشتر میخوابی🤦‍♂😐🤨 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹💐 آموزش درست کردن این دسته گل زیبا با کاغذ کشی و ببینید😍 عالیه⁦👌 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| پرستار بخش بود. همان پرستاری که خبر چشم به راهی داده بود اولی که وارد شدیم، خبر چشم به راهی مادر شاهرخ را. - بیایید. تو رو خدا! همراهش می‌دوم تا بالا. تا پشت در اتاقی که با خنده از آن بیرون آمده بودم و حالا فریادهای شاهرخ را از پشت در می‌شنیدم. وقتی می‌‌رسم که دیر شده‌ و داشتند تمام تلاششان را می‌کردند برای احیا. شاهرخ دیوانه را در آغوش می‌گیرم. زورش زیادتر از حد معمول است. من بلد نیستم نگهش دارم، آدم لحظات سخت نیستم، مانده بودم چه‌کنم که دلم توسل کرد به مهدی! همۀ دوستانش گفته بودند که کنار او، آرامش معنا پیدا می‌کند و حالا این‌جاست که نیازمند مدد او بودیم؛ من و شاهرخ. به دلم که یاد او می‌آید بر زبانم ذکر اذان جاری می‌شود. کنار گوش شاهرخ زمزمۀ بزرگی خدا را شروع می‌کنم و شتابی که باید به سمتش داشته باشیم تا شتاب مرگ ما را به خاک نینداخته! اذان می‌گفتم و شاهرخ زار می‌زد، اذان می‌گفتم و او روی زمین زانو می‌زد، اذان می‌گفتم و... اشهد ان محمد رسول الله بودم که آرام گرفت و سرگذاشت روی شانه‌ام به گریه. مثل رودخانه‌ای آرام اشک می‌ریزد و از خروش می‌افتد. گذاشتند دقایقی کنار بدن مادرش روضه می‌خواند، زمزمه می‌کند و اشک می‌ریزد. نیازی به حضور من نیست. همۀ ما از کودکی روضه زیاد شنیده‌ایم. شاید ادا دربیاوریم و چهار تا حرف بی‌جا هم بگوییم که چقدر روضه و عزاداری؟ اما باطنا از خدا ممنونیم که با این زمزمه‌ها بزرگمان کرد و روزی آرامش دلمان را در همین زمزمه‌ها گذاشت. در اوج غصه‌ها هم غصۀ اباعبدالله‌الحسین آرام‌بخش‌تر از هر آرام‌بخشی دل را صلابت و رأفت و عظمت و اقتدار می‌بخشد. شاهرخ روضۀ مادرمان فاطمه را هم زمزمه می‌کند. من خیلی نمی‌توانم روضه‌های فاطمیه را شرکت کنم. به غیرتم بر می‌خورد وقتی می‌شنوم یکی که نه، چهل نامرد وسط کوچه جلوی چشمان امیرالمومنین همسرش، دختر پیامبر، مادر من را زده‌اند. از همان کودکی هم که همراه مادرم می‌رفتم روضه تا به این‌جا می‌رسید می‌زدم بیرون. بارها نقشه کشیده بودم که بروم و انتقام سیلی را بگیرم. شاید به دوستان دانشگاهی جرأت نداشتم بگویم اما این‌جا به قلم و کاغذ که می‌توانم بگویم: مادر داشتن یک حس خوب است. منظورم مادران دنیایی نیست. منظورم فاطمه‌زهراست. مادری او فراتر از حس‌های عام است. یک حجم عظیم توان روحی را در انسان با مادری فاطمه می‌توانی در خودت پیدا کنی. منظورم این است که وقتی خدا او را کارگزار خودش برای بشریت گذاشته است، پس صاحب همۀ دارایی‌های خداست. حالا کنار تمام این دارایی‌ها حکم خاصی که خدا به او داده را هم اضافه کن؛ مادری. خود مادر بودن یک دارایی است که تنها از میان چهارده معصوم، او دارد و همه را مدیون جان پرمحبتش می‌کند. خدا فاطمه را گذاشته برای دل نازک انسان که هر وقت از بودن در دنیا، از سختی‌های دنیا دل‌تنگ شد، نام فاطمه را بیاورد و آرام شود.  این را پیامبر یادمان داده که هر وقت دل‌تنگ بهشت می‌شد عطر فاطمه آرامش می‌کرد. همین است که من نمی‌توانم در روضه‌های فاطمیه دوام بیاورم؛ مادرم که اصل حیات من است و رگ غیرت و بهانۀ زندگیم را حرمت شکسته‌اند! ⏳ادامه دارد... ⏳ پاتوقی ویژه تمام دختران ایران زمین @heyatjame_dokhtranhajgasem
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| متن‌هایی که نوشتم همه را از مهدی یاد گرفته بودم. از دوستانش شنیدم و ساعت‌ها با معنایش زندگی کردم و دروغ نیست که بگویم گریستم! من گنج داشتم و مثل بدبخت‌ها در این دنیا زندگی کرده بودم. سرمایه‌داری بودم که قید سرمایه‌ام را زده بودم و در پی اندک متاع دنیا خودم را به خاک نشانده بودم! کنار جنازۀ مادر شاهرخ نمی‌مانم. کارهای بیمارستان را که می‌کنم، شاهرخ را می‌برم خانه‌مان. مادر برای شاهرخ گل‌گاوزبان و بهار نارنج دم می‌کند. می‌خورانمش تا بخوابد. کمی دراز می‌کشد اما دوباره می‌نشیند. چشمان پر خونش را می‌چرخاند دور اتاق و می‌رود سراغ برگه‌های من. می‌گذارد مقابلم، خودکار را می‌دهد دستم و با صدای گرفته‌اش می‌گوید: - از مهدی ننوشتی امروز. بنویس تا آروم بشم. تکیه می‌دهد به دیوار و سرش را آرام آرام می‌کوبد به همان دیوار و چشم می‌بندد. برای آنکه آرامش کنم نه، برای دل خودم نه؛ چون صبح نوشته‌ام ناقص مانده بود و باید از مهدی می‌نوشتم، پس نوشتم. • • • اما بعد؛ «ما هیچوقت ندیدیم مهدی ناامید باشد. چون با خدا بود. خدا هم یک لحظه تنهایش نمی‌گذاشت.» روی قلۀ کوه می‌نشینیم و یادمان می‌آید که دوست مهدی این جمله را هم گفته بود. از اتوبوس که پیاده شدیم نرفتیم خانه. سحر بود و راه افتادیم سمت کوهمان. آمدیم قله. شاهرخ چند دور دور خودش می‌چرخد و می‌گوید: - بلدی اذان بگویی؟ بلد بودم و از این کارها نکرده بودم. اما شاهرخ دلش می‌خواهد. بلند نمی‌شوم. مقابلم می‌نشیند و می‌گوید: - دوست دارم صدای اذان گفتن مهدی را بشنوم! دیگر اصلا بلند نمی‌شوم. مهدی با خدا رفیق بود. رفیق شفیق. صدای اذانش هم اگر دل نشین بود چون هر کلامی روح دارد. صدای مهدی روح داشت؛ روح خدا. یک روح‌هایی هستند که صفای خاصی دارند، خیلی بی‌غل‌وغش هستند. دست‌فرمان زندگی‌شان دست خالق است. خالق هم، مخترع است و هرچه راهنمایی کرده برای چرخش چرخ بدن و روح است، انجام می‌دهند، سالم هستند، سالم. هرجا هم که باشند، پیک سلامتی می‌شوند. نیت و فکر، عمل و حرفشان یک سیر دارد. عمرشان طولانی یا کوتاه، مهم نیست. ثمر دارند، ثمر. هیچ‌وقت نبوده که اذان بوده باشد و مهدی ایستاده نباشد و صدایش را فضای اطراف در خود نکشد. اگر بوده، زمان، در اختیارش بوده است. و اذان در زمان خودش سلام بلند بالای خداست برای بندگانی که از دوری او خسته‌اند. صدای سلام و دعوت خدا، لبخند را بر لب‌های مشتاق می‌نشاند و پاها خودشان به شوق دیدار در صف می‌ایستند و دستان به نشانۀ آشنایی با تنها الهۀ، عالم بالا می‌رود و الله اکبر. تکیه بر رب‌العالمینی که قدرتمندتر از او، مهربان‌تر از او، دلخواه‌تر از او و دست‌گیرتر از او وجود نداشته و ندارد... من این‌ها را بلد نبودم، کسی انگار درونم زمزمه کرد و نوشتم. دفترم را می‌گذارم کناری، قلمم را هم و صدای گریۀ من و او بلند می‌شود. خودم هم متحیرم؛ از ناتوانی که این همه عمر داشته‌ام در دوری از رب‌العالمینی که مهربان‌تر از مادر است و من نخواستم که این مهربان را داشته باشم و او در تمام سال‌های تکبر پنهان من، من را در آغوش نعمت و محبت خودش پرورانده و هیچ نگفته، نه به خودم و نه به غیر خودم. آبروداریش بی‌همتاست!... ⏳ادامه دارد... ⏳ پاتوقی ویژه تمام دختران ایران زمین @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام... 🌱 سلام بر تو ای مولایی که صفای آمدنت، زمستان دلها را بهار خواهد کرد و طراوت مهربانیت روزگار را نو. 🌱سلام برتو و بر بهار آمدنت 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
دعای+روز+دوازدهم+رمضان.mp3
1.47M
🤲   بسم الله الرحمن الرحیم. اللهمّ زَیّنّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والکَفافِ واحْمِلنی فیهِ علی العَدْلِ والإنْصافِ وامِنّی فیهِ من کلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِکَ یا عِصْمَةَ الخائِفین. خدایا، مرا در این ماه به پوشش و پاک دامنی زینت ده و به لباس قناعت و اکتفا به اندازه حاجت بپوشان و بر عدالت و انصاف وادارم نما و مرا در این ماه از هرچه می‌ترسم ایمنی ده، به نگهداری ات ای نگهدارنده هراسندگان. 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا