❣ #سلام_امام_زمانم ❣
هنوز دلم چشم به راهست
مے پرسم آقام ڪجاست
منے ڪہ دل شڪستم
هنوز به پات نشستم
نذار رها شہ دستم
آقاے من ڪجایے
🤲 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
آیا عمر بن سعد از کسانی بود که با نوشتن نامه، امام حسین(ع) را به کوفه دعوت کردہ بودند؟
پاسخ اجمالی
آنچه از قرائن و گزارشهای تاریخی برداشت میشود آن است که عمر بن سعد از گروه دعوتکنندگان امام حسین(ع) به کوفه نبود:
امام حسین(ع) در روز عاشورا برخی افراد؛ مانند شبث بن ربعی، حجّار بن ابجر، قیس بن اشعث و یزید بن حارث که برای امام(ع) نامه نوشته، ولی اکنون در سپاه عمر بن سعد بودند را مخاطب قرار داد و فرمود: مگر شما نبودید که نامه نوشتید؟![1]
اما در این میان نامی از خود عمر بن سعد نبرد.
در دیگر گزارشهای تاریخی که به نام برخی از نویسندگان نامههای دعوت اشاره شده است، نامی از عمر بن سعد مشاهده نمیشود.[2]
با این وجود، اما با توجه به اینکه در نظام قبیلهای عرب، در بسیاری از موارد، رؤسای قبائل و عشایر، همهکاره و سخنگوی تمام آنان بودند و تعهد آنان، به منزله تعهد کل قبیله و انکار آنان، به منزله انکار تمام افراد قبیله ارزیابی میشد، و اگر رئیس قبیله و یا عشیرهای نامهای برای کسی مینوشت - و مورد اعتراض فردی از آن قبیله قرار نمیگرفت - این بدان معنا بود که تمام آنها راضی به این نامه و این تصمیم میباشند. از همینرو بعد از سخن امام(ع)، عمر بن سعد زبان به اعتراض نگشود که این من نبودم که نامه نگاشتم، بلکه دیگران بودند!
در صورت برخورد با گزارش جدیدی در این زمینه، پرسش را ویرایش خواهیم کرد.
[1]. ابو مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعة الطف، محقق، مصحح، یوسفی غروی، محمد هادی، ص 208، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، 1417ق.
[2]. «تعداد نامههای کوفیان به امام حسین(ع)»، 121804.
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
اونجا که سهراب سپهری میگه
آرزویم این است، آنقدر سیر بخندی که ندانی غم چیست.
همونجارو برات آرزو می کنم...
#دلبر_دوستداشتنی
𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: |♥️♥️https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
( ♥️°📕)
📚#عشق_و_دیگر_هیچ
✍🏻#نرجس_شکوریان_فرد
📖#قسمت_صد_و_شصت_و_نهم
مادر اسپند را دور سرم ميچرخاند.
سلما هم كيف را ميدهد دستم.
مادر ميگويد:
قاسم جان، من هيچ اما اين دختر رو چشم به راه نگذاري! زود به زود زنگ
بزن.
دستش را ميبوسم و به سلما ميگويم
شما به جاي اينكه براي من دلت تنگ بشه، درساتو ميخوني.
ميخندد و ميگويد:
شما هم خودتُ تحويل ميگيري، هر جايي رفتي، ريز و دقيق مينويسي!
با قاسم (شاهرخ هم اسمش را گذاشته قاسم) راهي شدهايم سمت روستاهاي اطراف
كرمان. نذر حاجقاسم كردهايم تا برويم و براي مردم از آمريكا بگوييم و راه حاج
قاسم. قسم خوردهام كه ماهوارهها را از بالاي بامها جمع كنم و به جايش پرچم
ايران بزنم. قصة دفاع از حريم ايران را بايد بنويسم...
هزينة عروسيمان شده است كتابهايي كه ميبريم تا ميان مردم پخش كنيم؛
داستان دوستان حاجقاسم است و خودش!
سلما هم جهيزيه را مختصرتر گرفت و بقيهاش شد نذر حاجقاسم.
روز تشييع خيليها آمدند كه بايد زودتر ميآمدند پاي امر خدا و ميايستادند كنار
انقلاب تا دشمن طمع نكند به ميهنمان! من بالاي همان كوه نشسته بودم با
شاهرخ و سروش. كوهي كه مشرف است به مزار شهدا؛ كوه صاحبالزمان. اين چند
روز نه خواب داشتيم و نه خوراك. يكباره حس آرامشي از ما گرفته شده بود كه
هميشه داشتيم و عادت كرده بوديم به بودنش، همين هم باعث شده بود كه قدر و
قيمتش را ندانيم؛ عادتها انسان را دچار غفلت ميكند.
با رفتنش و اين داغي كه تمام كشور را به خيابان كشانده و مشهد و قم و تهران و کرمان را به تپش انداخته.
⏳ادامه دارد...⏳
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
( ♥️°📕)
📚#عشق_و_دیگر_هیچ
✍🏻#نرجس_شکوریان_فرد
📖#قسمت_صد_و_هفتادم
کرمان را به تپش انداخته، نه به خاطر اين است كه امنيتمان رفته؛ امنيت امت
اسلام به امام جامعه است كه سايهاش مستدام است با بودن سليمانيها، اما قصة
علمدار كربلاست و دل قرص حسين و اهل خيام...
سروش وسط سكوتم زمزمه ميكند:
بايد يكي رو بخواد تا براش همه كاري بكنه، شايدم چون يكي رو ميخواد اين
طور همه رو هم شيفتهاش ميكنه! مگه نه فرهاد... خدا چهقدر حاجي را مي
خواسته كه دور حرم مولا و گرد حرم ارباب، پيش امام رضا و بي بي، سوريه و
حرم امامخميني طوافش داده و روي دست چندين ميليون آدم داره مي
چرخوندش. چه كاره بوده كه اشك رهبر دنياي اسلام رو جاري ميكنه... هان
فرهاد؟ خدا خيلي ميخواسته حاج قاسم رو... من چهقدر بي ارزشم... به منم
ميگن مرد؟ هان فرهاد؟
نگاه از سيل جمعيتي كه تمام كرمان را سياهپوش كرده است برنميدارم و آرام مي
گويم:
قدر و قيمت هر كي دست خودشه! يكي مثل من اندازة يه ماشين ميارزه،
يكي قيمتش قدر يه موتوره، يكي خونه، يكي زر و زيور دنيا... همينقدرم توي
چشم مردم ميفته عكسش! حاجي قدر و قيمتش با هيچي حساب نميشد،
چون بيحساب براي خدا بندگي كرد؛ همة زندگيش رو گذاشت مقابل خداوند و
هرچي كه او گفت، انجام داد. اينه كه همة ما هم براش داريم جون ميديم!
چند روزي كه اين بلا برايمان آمد همهاش فكر ميكردم كه چطور دشمن جرأت
كرد چنين غلطي كند؛ خودم ميگويم كه هر وقت مقابل قلدر شيطان صفتي كوتاه
بيايي او وحشيتر ميشود.
مسئولين ردههاي مختلف كه دلشان با مذاكره بود و لبخند به آمريكا ميزدند، و
مردمي كه به اين انديشه رأي دادند... حالا ديدند كه هر چهقدر مقابل ظلم سكوت
و مدارا كني محكمتر ميزند. شايد بايد تمام اجناس آمريكايي را سالها پيش مي
ريختيم داخل خليجفارس، بايد آنتنهاي ماهواره را ميزديم توي صورت خودشان،
بايد تلگرام را هك ميكرديم تا ...
اينها را كه ميگويم سروش لبخند تلخي ميزند و ميگويد:
يكي آمد در خانة ما و گفت بايد حوض وسط خانه رو خراب كنيد. بلايي
سرش آوردم ناپيدا! اونوقت دانشمند ما رو ترور كردند، توي فضاي مجازي
گفتند چرا ميگيد مرگ بر آمريكا!
هستهايمون رو جمع كردند، گفتند چرا ميگيد مرگ بر آمريكا!
تحريم كردند، گفتند چرا ميگيد مرگ...
جنگيدند باهامون، پولامون رو بلوكه كردند، دزديدند، دائم توي ماهواره
تحقيرمون كردند، به رهبرمون فحش دادند، سردارمون رو كشتند،
⏳ادامه دارد...⏳
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem