eitaa logo
هیئت‌جامع‌دختران‌حاج‌قاسم
1.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
22 فایل
﷽ هیئت‌جامع‌دختران‌حاج‌قاسم مشاوره مسابقه نقش نگار و جشنواره طهورا : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
( ♥️°📕) 📚 ✍🏻 📖 کرمان را به تپش انداخته، نه به خاطر اين است كه امنيتمان رفته؛ امنيت امت اسلام به امام جامعه است كه سايهاش مستدام است با بودن سليمانيها، اما قصة علمدار كربلاست و دل قرص حسين و اهل خيام... سروش وسط سكوتم زمزمه ميكند: بايد يكي رو بخواد تا براش همه كاري بكنه، شايدم چون يكي رو ميخواد اين طور همه رو هم شيفتهاش ميكنه! مگه نه فرهاد... خدا چهقدر حاجي را مي خواسته كه دور حرم مولا و گرد حرم ارباب، پيش امام رضا و بي بي، سوريه و حرم امامخميني طوافش داده و روي دست چندين ميليون آدم داره مي چرخوندش. چه كاره بوده كه اشك رهبر دنياي اسلام رو جاري ميكنه... هان فرهاد؟ خدا خيلي ميخواسته حاج قاسم رو... من چهقدر بي ارزشم... به منم ميگن مرد؟ هان فرهاد؟ نگاه از سيل جمعيتي كه تمام كرمان را سياهپوش كرده است برنميدارم و آرام مي گويم: قدر و قيمت هر كي دست خودشه! يكي مثل من اندازة يه ماشين ميارزه، يكي قيمتش قدر يه موتوره، يكي خونه، يكي زر و زيور دنيا... همينقدرم توي چشم مردم ميفته عكسش! حاجي قدر و قيمتش با هيچي حساب نميشد، چون بيحساب براي خدا بندگي كرد؛ همة زندگيش رو گذاشت مقابل خداوند و هرچي كه او گفت، انجام داد. اينه كه همة ما هم براش داريم جون ميديم! چند روزي كه اين بلا برايمان آمد همهاش فكر ميكردم كه چطور دشمن جرأت كرد چنين غلطي كند؛ خودم ميگويم كه هر وقت مقابل قلدر شيطان صفتي كوتاه بيايي او وحشيتر ميشود. مسئولين ردههاي مختلف كه دلشان با مذاكره بود و لبخند به آمريكا ميزدند، و مردمي كه به اين انديشه رأي دادند... حالا ديدند كه هر چهقدر مقابل ظلم سكوت و مدارا كني محكمتر ميزند. شايد بايد تمام اجناس آمريكايي را سالها پيش مي ريختيم داخل خليجفارس، بايد آنتنهاي ماهواره را ميزديم توي صورت خودشان، بايد تلگرام را هك ميكرديم تا ... اينها را كه ميگويم سروش لبخند تلخي ميزند و ميگويد: يكي آمد در خانة ما و گفت بايد حوض وسط خانه رو خراب كنيد. بلايي سرش آوردم ناپيدا! اونوقت دانشمند ما رو ترور كردند، توي فضاي مجازي گفتند چرا ميگيد مرگ بر آمريكا! هستهايمون رو جمع كردند، گفتند چرا ميگيد مرگ بر آمريكا! تحريم كردند، گفتند چرا ميگيد مرگ... جنگيدند باهامون، پولامون رو بلوكه كردند، دزديدند، دائم توي ماهواره تحقيرمون كردند، به رهبرمون فحش دادند، سردارمون رو كشتند، ⏳ادامه دارد...⏳ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 بعضی دیگه رو ولی نمی فهمیدم . نیاز بود بپرسم . از بابا ، از مامان یا رضوان . و گاهی جوابم " نمی دونم " بود . اون وقت بود که رضوان ناچار می شد به مادرش زنگ بزنه و خانوم محجوب ، بنده خدا با معلم تفسیرش تماس می گرفت و شرح آیه و تفسیرش رو برام می پرسید . اصلا این تفسیرها رو گاهی با جون و دل قبول می کردم و گاهی نمی تونستم باهاش کنار بیام و به خدا غر میزدم که " واي . خوب این چیزا سخته . چه جوري باهاش کنار بیام؟ " ولی هرچی که بود براي من تازه پا خوب بود . منی که تازه میخواستم خدا رو بشناسم . با صداي تقه اي به در اتاق ، قرآن رو بستم و کناري گذاشتم . من – بله ؟ در باز شد و کله ي رضوان با اون لبخند روي لب هاش و چشماي سبزش ، پیدا شد . رضوان – اجازه هست خواهر شوهر ؟ لبخندي زدم . من – بیا تو . کامل وارد شد و در رو پشت سرش بست . من – کی اومدي ؟ اومد کنارم روي تخت نشست . رضوان – بپرس کی اومدین ؟ من – مهرداد هم اومده ؟ پشت چشمی نازك کرد . رضوان – من که بدون شوهرم جایی نمی رم ! مشتی به شونه ش زدم . من – همچین می گه شوهرم انگار برادر من نبوده . رضوان – الان شوهر منه من– برو بابا . خیره شد به چشمام . رضوان – باز گریه کردي ؟ سري تکون دادم . من – آره . داشتم قرآن می خوندم . نگاهی به قرآن کنار تختم انداخت . رضوان – فقط به خاطر قرآن ؟ شونه اي بالا انداختم . من – چه فرقی می کنه ؟ 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem