( ♥️ ° 📕 )
📚| #عشق_ودیگرهیچ
✍| #نرجس_شکوریان_فرد
📖| #قسمت_بیست_پنجم
حالا این وسط اگر چک سفید امضا بدهند، زیرمیزی و رشوه بدهند، تابعیت کشورهای اروپایی بدهند.
پُست و مقام بدهند، چون با فکر ملّیاش نمیخواند، پس نمیخواهد.
پیر و جوان هم ندارد. دارا و فقیر هم که اصلا ندارد.
شاید پولدارها و آقازادهها بدتر باشند تا فقرا!
و من دارم برای شما حقیقت زندهای را در میان کاغذها، مخفیانه به تصویر میکشم که حقش این است در زبانها باشد و آشکار!
اما حقیقت همیشه برای علنی شدن مظلوم است و غولهای رسانهای تصمیم میگیرند که چه زشتی را زیبا و چه خوبی را بد نشان دهند؛ و البته عوام مردم هم وابستۀ رسانۀ خائن هستند و گوش به فرمان او.
•
•
•
قاضی پوشهای جدید ایجاد کرد و ایمیل را ذخیره کرد.
دو بار نوشته را خواند و ماند در فکر؛ سرانجام این حکمی که بریده به خیر میشود یا نه؟
﴿روز دوم﴾
وسط بلواری که منتهی به قبرستان است، دقیقا نزدیک زیرگذر بنزین موتور شاهرخ تمام شد.
یکهو تپتپ کرد و ایستاد. هر دوی ما که سواره بودیم به لحظهای پیاده و درمانده شدیم. شاهرخ غُر میزند:
- به مولا اگر بنویسی که حواسپرتی من آوارت کرده!
مطمئن نگاهش میکنم.
- شک نکن!
با تردید نگاهم میکند و سری به تأسف تکان میدهد.
- تا من باشم روی دیوار یه آدم یادگاری بنویسم.
آدم تعریفش در ذهن شاهرخ متفاوت است با تعریف خیلیها. این چند روز که با هم دنبال قهرمانمان رفتهایم، شاهرخ تعریفهایش همانقدر عوض شده است که دامنۀ ذهن من!
روزها که من سر درس هستم، او بیمارستان است و شبهای تنهایی را هم که کنار هم بودهایم.
بلد نیستیم غذا درست کنیم اما تازه بلد شدهایم با هم حرف بزنیم.
وقتی خواستم برای شب سوم، خانه نخوابم و بیایم پیش شاهرخ، مادر اول کمی نگاهم کرد و وقتی دید لباس راحتی برداشتهام، سوال کرد و در آخر دعایم!
مادر همینطوری خوب است. آخر کارش دعا باشد.
خیلی هم به کار ما جوانها کار نداشته باشد. عقلمان کمی سنگین است شاید حرفی بزنیم که نباید.
⏳ادامه دارد... ⏳
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇
@heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_بیست_پنجم
#ازدواجصوری
برادرا دیگ و اجاق گاز و.... بار وانت کردن بردن تحویل بدن
منم با چندتا از دخترا رفتیم تمام حسینه رو جارو برقی کشیدیم مرتب کردیم
شلنگ کشیدیم حیاط حسینه شستیم
که برای دهه سوم تمیز باشه
مرتب کردن وتحویل دادن وسایل چندساعتی طول کشید
بعدش دوباره برگشتیم خونه
رسیدم خونه شماره ساجده گرفتم
- الو سلام ساجده عروس خانم
ساجده:إه پریا اذیتم نکن دیگه
-تسلیم
ساجده اونروز خواب بودم
خب بگو ببینم چی میخوای
ساجده:یه نقاشی سیاه قلم از حضرت آقا
عباشون هم مشخص باشه
فقط هزینه دستمزد بهم بگو
-برو بابا مگه من از تو دستمزد میگرم
هدیه عروسیت
ساجده: نه پریا محمدآقا گفته این کار براش فرق داره
پس قیمتش بگو
-باشه لجباز
برم بوم بگیرم چندتا کار به جز نقاشی شما دارم
یا علی
ساجده :یاعلی
مانتو و روسری سیاه پوشیدم عاشقانه چادر سر کردم به سمت مغازه وسایل نقاشی حرکت کردم
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem