eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
989 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 درستکار – معلوم نیست چی پیش بیاد . شما هم که اصلا رعایت نمیکنین. اخمی کردم . تو اون حالت ترس ، توقع داشت فکر بهشت و جهنمش باشم ! من – الان بهشت و جهنم مهمتره یا جونمون ؟ درستکار – هر دو . از حرص صورتم رو به سمت مخالف چرخوندم . دلم می خواست هر چی فحش تو دنیا بلدم بهش بدم تا دلم خنک شه . من داشتم از ترس میمردم و این جناب فکر بهشت و جهنمش بود . کاش خدا بودم و خودم می نداختمش وسط آتیش جهنم و با لذت به سوختنش نگاه می کردم ! صداي زوزه هایی که نزدیک تر شده بود و انگار از پشت قله ي جلو رومون میومد باعث شد با ترس و التماس نگاهش کنم . سریع برگشت به سمت جایی که حس می کردیم صدا از اون سمت میاد . آروم گفتم . من – چیکار کنیم ؟ هنوز نگاهش به همون سمت بود که گفت . درستکار – نمی دونم . با تشر ، بلند گفتم . من – یعنی چی نمی دونم ؟ سریع برگشت به سمتم و با شماتت گفت . درستکار – اینا به اندازه ي کافی شامه ي قوي دارن . نیاز نیست شما با داد زدن راه رو کامل نشونشون بدین . بغضم بیشتر شد . پا کوبیدم رو زمین . من – من می ترسم . باز هم نگاهی به سمت قله انداخت . درستکار – نمی دونم چی پیش میاد . فقط از کنارم دور نشین . و بعد آهسته تر گفت . درستکار – راضی هستین یه صیغه بخونم که اگر نیاز بود دستتون رو بگیرم .......... مبهوت برگشتم و خیره شدم به صورتش که داشت قله رو نگاه میکرد . خوب بود محرم شدنمون . حداقل هر وقت نیاز بود از ترس دستش رو بگیرم هی فکر اون دنیاش رو نمی کرد . و نمی گفت مراعات کنم . اگر موقعیت بهتري بود حتما برای این محرم شدن کلی اذیتش می کردم و یه عالم نقشه می کشیدم که کاري کنم که از محرم شدن پشیمون بشه . ولی ... با " یا ابوالفضل " گفتن زیر لبش نگاهم رو به رد نگاهش دوختم 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 اگر موقعیت بهتري بود حتما برای این محرم شدن کلی اذیتش میکردم ویه عالم نقشه میکشیدم که کاری کنم که از محرم شدن پشیمون بشه. ولی.... با یا ابوالفضل گفتن زیر لبش نگاهم رو به رد نگاهش دوختم. یکی ........ دوتا ......... سه تا .......... و گرگ بودن یا سگ گرگی ؟ شایدم شغال ! نمی دونستم . دهنم از ترس خشک شد . احساس می کردم هوا براي تنفسم زیادي سنگینه . دهن بازم هوا رو می بلعید . بینیم با ولع دم می گرفت . ولی نفس کم آورده بودم . حس می کردم ریه هام به خشکی افتادن . با همون لب هاي از ترس خشکم گفتم . من – بخون . جلوم سنگر گرفت . اون حیوونا آروم آروم به طرفمون راه می گرفتن . از سمت قله به سمت پایین می اومدن و گاهی از روي سنگی به سنگ دیگه می پریدن . در همون وضعی که بودیم گفت . درستکار – مهریه ؟ با ترس خودم رو بهش نزدیک تر کردم و بدون اینکه از اون حیوونا چشم بر دارم گفتم . من– هر چی شد . خاك . آب ... وسط حرفم جمله اي رو به عربی گفت . و بعد از تموم شدن جمله ش ، دست چپش رو به عقب آورد و من رو به خودش چسبوند . کامل بهش نزدیک بودم. انگار دو تا آدمی که یه لباس تن کرده باشن و به اجبار نمی تونن از هم فاصله بگیرن . می دونستم این کارش براي محافظت بیشتر از منه . وگرنه اهل سواستفاده نبود یا بهتر بگم من اون لحظه ازکارش اینجوري برداشت کردم ............ گرگ ها با فاصله از ما ایستاده بودن و از دو طرف محاصره مون کرده بودن . شش تا گرگ . درستکار کمی سرش رو به طرفم چرخوند . با صداي خیلی آرومی گفت . درستکار – ممکنه باهاشون درگیر بشم . وقتی گفتم ، باید برین به سمت هواپیما . سعی کنین تو کابین خلبان قایم شین و درش رو محکم ببندین که با ضربه هم باز نشه . چنگ انداختم به پشت لباسش . من – تو چی ؟ با دست کمی من رو از خودش دور کرد . درستکار – آماده باشین . می خواست چیکار کنه ؟ یعنی باید ولش می کردم می رفتم ؟ نه . نمی تونستم . اگر دو تا کلت داشتیم می شد یه کاري کنم ولی با دست خالی چه جوري باید کمکش می کردم ؟ دلم نمی اومد تنهاش بذارم . می دونستم به همون اندازه که مادر و پدر من نگران من هستن مادر و پدر اونهم نگرانشن . و همینطور خواهرش که می گفت خیلی بهش وابسته ست . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 . اگر دو تا کلت داشتیم می شد یه کاري کنم ولی با دست خالی چه جوري باید کمکش می کردم ؟ دلم نمی اومد تنهاش بذارم . می دونستم به همون اندازه که مادر و پدر من نگران من هستن مادر و پدر اونهم نگرانشن . و همینطور خواهرش که می گفت خیلی بهش وابسته ست . مردد بودم بین رفتن و نرفتن . گرگاي گرسنه گارد گرفته بودن . دهنشون باز بود و دندوناي تیزشون به ادم می فهموند راه فراري نیست براي کسی که گرفتارشون می شه . و درستکار که گارد گرفته بود براي دفاع . فقط با یه کلت . تنها چیزي که قرار بود نجاتمون بده از اون برهوت . اون می خواست خودش رو فداي من کنه تا سالم بمونم . تازه فهمیدم اینکه من رو به خودش چسبوند براي این بود که بتونه آروم بهم بگه چیکار کنم چون بعد از اون خیلی راحت من رو از خودش جدا کرد . و چه کسی حکم داده بود به رفتنم تا من سالم بمونم و اون بمونه تا بشه غذا یا شاید طعمه اي براي فرو نشوندن غریضه ي درندگی یه حیوون وحشی هار ؟ دلم منبع مطمئنی می خواست که براي کمک بهش متوسل بشم . کاش کسی بود که کمکمون کنه و نذاره براش اتفاقی بیفته . بی اختیار صداش تو گوشم زنگ زد .... " بهش اعتماد کن " .... رو کردم به آسمون . " خدایا این همون بنده ت که گفت بهت اعتماد کنم . بهم نشون بده که قابل اعتمادي . خودت نجاتمون بده " هنوز کامل دل از دعا جدا نکرده ، بلند گفت . درستکار – من که شلیک کردم برین . سعی می کنم نذارم بیان طرفتون . ازش کمی فاصله گرفتم . دلم نمی خواست برم . و تصمیم گرفتم بمونم . بمونم تا آخرش . روي زمین رو نگاه کردم تا شاید چیزي پیدا کنم براي دفاع . هیچی نبود جز پتوي درستکار که کنار پام افتاده‌ بود . همون هم غنیمت بود . یه لحظه فکر کردم شاید بشه با انداختن پتو روي یکی از اون گرگا جلوي دیدش رو گرفت و تا چند لحظه از شر حمله ش در امان موند . با همین فکر هم سریع پتو رو برداشتم . و گارد دفاعی گرفتم . گرگا که تا اون موقع فقط گارد گرفته بودن و بعضاً قدمی به دور هم بر می داشتن شروع کردن به حرکت به سمتمون . اولین گرگ که قدم هاش رو تند کرد بقیه هم پشت سرش قدم تند کردن . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌در زندگی غصه از دست دادن هیچ چیز را نخورید این قانون طبیعت است که وقتی چیزی را از شما می گیرد حتما از قبل جایگزینی برای آن دارد روزتون قشنگ😍 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
: اگر آنچه را که ما اهل بیت دستور داده ایم عمل کنی و از آنچه نهی کرده ایم خودداری نمائی ، تو از شیعیان ما هستی وگرنه، خیر. (تفسیر الا مام العسکری علیه السلام :ص 320، ح 191) 🖤 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا