eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.4هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
975 ویدیو
21 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚌🚌🚌🚌 ☺️بزن بریم !! ❤️دوستای عزیزمون در مسیر باغ شهر ایران نیاسر ... 👌براشون ی روز خوب و دلچسب رو آرزومندیم ______________ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین👇 @heyatjame_dokhtranhajgasem
🔰مهسا باقری فرزند همکار تامین اجتماعی آران و بیدگل در رویداد فرهنگی هنری سرزمین افسانه ها تقدیر شد 🔹سرپرست اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی آران و بیدگل از تقدیر از دانش آموزان آران و بیدگلی شرکت‌کننده در رویداد فرهنگی هنری سرزمین افسانه‌ها خبر داد. 🔸روح‌اله قربانی گفت: دانش آموزان آران و بیدگلی «مهسا باقری» و «ابوالفضل خاکی» در رویداد فرهنگی هنری مسابقه ملی نقاشی با موضوع فرهنگ ایران و چین تقدیر شدند. ___________________ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین👇 @heyatjame_dokhtranhajgasem
☺️😉 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
یه وقتایی باید بذاری هر کی هر جوری دوست داره در موردت فکر کنه.. خوب و بدش اصلا برات مهم نباشه. ولی تو هدفت یادت نره. اون تو زمان گیر میکنه و تو رشد میکنی. بعضی وقتا خوبه بذاری بعضیا مشغول اضافه کاری باشن تا تو بری بالا ❤️ 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem ❤️🧡💛💚💙💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کلاس اول راهنمایی بودیم درس عربی وانگلیسی به کتابامون اضافه شده بود معلم از دوستم پرسید وات ایزیت؟(اشاره ب دیوار) دوستم جواب داد ایت ایز جدار که دیدیم کلاس رفت رو هوا🤣🤣🤣 😆 😁😉 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
ღـیدانـھ⚘🍂 میگفت‌من‌یہ‌چیزوفہمیدم خداشہآدتوهمیشہ‌بہ‌ آدمایی‌داده‌که‌توکار سختڪو‌ش‌بودن ... !💔🌿 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| سلما پرید وسط نوشته‌هایم، مثل پروانه که می‌پرد دور و برت و چشمت را دنبال خودش می‌کشد؛ در نتیجه ذهنت هم بال بال می‌زند و به هم می‌ریزد. - ببین شهید مغفوری هم می‌خواسته اول بپسنده! چشم ریز می‌کنم توی صورتش، معنای حرفش را نمی‌فهمم و ساده می‌گویم: - چی رو بپسنده؟ - صورت خانمش رو! شما مردها همین‌طورید؛ اول زیبایی زن براتون مطرحه! چشمانم گشاد می‌شود از این حرف. منصفانه بود؟ نبود! نظرش راجع به من هم همین است؟ نیست! زندگی بر پایۀ زیبایی زن با دوام است؟ نیست! الآن وقت جواب دادن، آن هم تند و تلخ هست؟ نیست؟ نگاهم را از صورت سلما می‌چرخانم سمت صورت عبدالمهدی. به تمام صورت دارد لبخند می‌زند؛ نیست! لبخند می‌زنم و می‌نویسم: عبدالمهدی رفت خانۀ دوستش آقای تهامی، بانو هم آمد خانه دوستش خانم تهامی. نشستند در یک اتاق که پرده‌ای وسطش کشیده بودند. عبدالمهدی آقای تهامی را نگه داشت و کنارش نشاند این سوی پرده. بانو هم لرزان نشست کنار همسر تهامی آن سوی پرده! حیا پرده‌ای است که همراهش روشنایی دل و دیده می‌آورد. عبدالمهدی جوان باحیای این سو، با نوجوان پرحیای آن سو، با هم به گفت‌وگو نشستند. شاید می‌خواستند با هم زندگی بسازند، آن‌هم برای یک عمر، برای یک نسل؛ پس باید افکار و عقاید هم را می‌سنجیدند. زندگی یعنی حضور دو انسان کنار هم برای سال‌ها، روزها، دقیقه‌ها، ثانیه‌های طولانی، به اضافۀ خواسته‌ها، خواهش‌ها، کارها، بارها، شادی‌ها، تلخی‌ها، خستگی‌ها، راحتی‌ها، محبت‌ها، تنش‌ها، و هزار «های» دیگر! این دو + این روزها + این‌ها، ها را عبدالمهدی با بانو گفت‌وگو کرد. از خودش گفت؟ نه. اول از نگاه خدا به جهان گفت، طبق کلام خدا هم گفت، انسان در قران را گفت، از انسانِ با ایمان گفت، از وظیفه گفت، از زندگی جهادی گفت، بعد رسید به خودش که از دنیا و مالش فقط عزم و اراده دارد که پی مال حلال برود و یک دل که محبت را می‌فهمد. ⏳ادامه دارد... ⏳ 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| بانو هم کمی گفت و نگفت و گذاشت برای جلسه دوم. دوباره خانه تهامی، پردة وسط و صحبت چهار نفره! عبدالمهدی راضی، بانو راضی، می‌ماند خانواده‌ها که... سلما چیزی نمی‌گوید اما من خودم سر از روی نوشته‌ام برمی‌دارم و می‌گویم: - می‌دونی قشنگی زن توی چشم مرد، مرد توی چشم زن خیلی مهمه. من توی دانشگاه دختر زیاد می‌بینم، اصلاً نصف کلاسمون دخترا هستند که خب خودشون نیم مثقالند؛ اما دو مثقال پودر و رنگ مالیدند. شاید نیم مثقال فکر می‌کنند این‌جوری قشنگ‌ترند. اما من با اطمینان بهت می‌گم این‌جوری فقط دم دستی حساب می‌شن. عیار زیبایی به پودر و رنگ نیست. جلوه می‌ده. فقط همین. زن اگر دلخواه مردش باشه، دقت کن سلما، دل + خواه، زیبا جلوه می‌کنه. مرد هم همین‌طور. اگر دل+ خواه، نباشه ملکة زیبایی باشه هردوشون از هم دوری می‌کنن. بعد هم خانم منصف من، خودت بگو؛ من شما رو این‌طوری انتخاب کردم؟ بغض می‌کند به آنی. نگاه می‌کنم به صورت عبدالمهدی و می‌پرسم: - بد حرف زدم؟ حرف بدی زدم؟ شانه بالا می‌اندازم و ادامه نمی‌دهم. به جایش گل را از روی مزار برمی‌دارم و می‌گیرم سمت سلما و می‌گویم: - اولین و آخرین بارت باشه گل تقدیمی من رو به کس دیگه تقدیم می‌کنی. ابروانش بالا می‌پرد: - فرهاد! - جریمه می‌شی؛ تا دو هفته فرصت داری برام یه شال‌گردن ببافی، شنیدم هنرمندی! چشمانش می‌خندد: - فهمیدی؟ - چیو؟ - دارم برات می‌بافم. حالا که دوست داری تا فردا تمومش می‌کنم. - حق نداری. - چرا؟ - همین‌جوری الکی، پاشو، پاشو. این گروه ده نفره که از پله داره میاد پایین نگاهش به عبدالمهدیه! پاشو الآن شلوغ می‌شه گمت می‌کنم. ⏳ادامه دارد... 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤚 دست مرا بگیر که در ابتدای راه وامانده است نفس ضعیف و ذلیل من آقا خودت برای دعا بخوان دل خوش نکن بہ چند نفر از قبیله من الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرانجام روزی به حکمت همه اتفاقات زندگیتان پی خواهید برد. پس فعلا به سردرگمی ها بخندید ازمیان اشکها لبخند بزنید 😁 و همواره به خودتان یادآوری کنید پشت هر حادثه ای دلیلی نهفته است... روزتون بخیر 😍 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem ❤️🧡💛💚💙💜
روزتون قشنگ :)) اینجا نه اتریشه ، نه سوئد و نه حتی سوئیس اینجا ایرانه روستای بُلبر اورامانات ، کردستان زیبا 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
«گروه هنری ریحانه بهشت از پایگاه بسیج کوثرالنبی النبی تقدیم میکند»💠 🎭🎬آموزش سطح ۲ تئاتر🎭🎬 آموزش مباحث تئوری با تمرینات عملی✅ مدرس: سرکار خانم فاطمه سمنگان ویژه خواهرانی که سطح ۱ را گذرانده‌اند✅ مکان:مهد شکوفه های ظهور✅ زمان:از یکشنبه ۲۴اردیبهشت ماه✅ برای ثبت نام به شماره و آیدی زیر مراجعه کنید 9903996392 @Rbehesht99 ___💚🎭🎭🎭💚______
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| فصل باران۲ سلما تعریف می‌کند و من می‌نویسم: - الآن مثل دهه شصت نیست. نمی‌دانم درست است حرف‌هایم یا نه؟ اما از دیروز دارم فکر می‌کنم که اگر فرهاد مثل عبدالمهدی خواستگاری می‌کرد من قبول می‌کردم یا نه؟ بعد فکر کردم اصلاً اگر من مثل بانو بودم، فرهاد باز هم مرا می‌خواست یا نه؟ بعد دیدم که نمی‌دانم چه جوابی بدهم. به خودم گفتم که صبر کن چند روزی از عبدالمهدی و مرامش با بانو و خانواده بنویسد، بعد تصمیم بگیر در چگونگی‌ها! سلما در سکوت خم می‌شود روی کیفش و فلاکس کوچکی را در می‌آورد. دو تا استکان، خرما و دم‌نوش خوش‌رنگ بادرنجبویه! (گیاه معطری که هم خام می‌خورند و هم دم می‌کنند و نوش جان می‌کنند. مورد علاقۀ امیرالمومنین بوده و اثرات خاصی دارد.) می‌گویم: - دختر خوب، سوروسات راه انداختی، رسوا می‌شیم که! می‌گوید: - دیشب به آقا عبدالمهدی متوسل شدم که یک ساعت بزم روزانۀ ما کنار مزارش، جز ما کسی رو پذیرش نکنه! می‌خندم: - و جواب؟ شانه بالا می‌اندازد و می‌گوید: - توی مرامش نیست که جواب رد بده. چیزی نخواستم که! ابرو بالا می‌اندازم و عطر خوش بادرنجبویه را بو می‌کشم. سلما ظرف کوچک خرما را مقابلم می‌گیرد و می‌گوید: - وسطش گردو گذاشتم، پودر نارگیلم ریختم. بعدش پشیمون شدم؛ گفتم شاید دوست نداشته باشی! و نگاه می‌اندازد توی صورت من! دنبال رد و اثبات است. من از این ریز محبت‌ها، سرشار احساس می‌شوم؛ ظاهرش ریز است اما فلفل است و تمام حس روحی را درگیر می‌کند. یادم باشد در زمان مناسبش به سلما بگویم همین توجه‌های کوچک، ریشه‌های قطور و عمیق می‌شود برای عمری که قرار است من و او کنار هم سپری کنیم. همین که هسته را در می‌آورد، همین که گردو را می‌شکند، همین که می‌گذارد میان خرما، همین که خرما را می‌چیند در ظرفی و تزئینش می‌کند با پودر نارگیل... اگر پای محبت وسط نباشد؛ این همین‌ها اتفاق نمی‌افتد. دیگر بدیهیات را که اثبات نمی‌کنند. ⏳ادامه دارد... ⏳ 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| سلما ادامه می‌دهد: - من هم بگویم که از طرف مرد هم همین، همین‌هاست. همین که می‌بیند این زمان گذاشتن خانم خانه را، همین که نگاه محبتش از ظرف تعارفی می‌کشد تا صورت خانمش، همین که لبخند از چشم و دهان و دست شروع می‌شود تا حرکت زبان و کلمه می‌شود. همین که اول این فصل، حرف مرا می‌نویسد؛ ما زن‌ها همین توجه مرد را می‌خواهیم، حتی اگر حرفمان را قبول ندارند، گوش که دارند، گوش بدهند... و وسط صحبتش می‌نویسم: - خانمم، آمده‌ام که... می‌گوید: - آمده‌ایم که از عبدالمهدی بنویسیم اما نشسته‌ایم وصف خود می‌گوئیم. و بسم الله را می‌نویسم تا دیگر از من و او ننویسم. از مایی بنویسم که به خاطر فداکاری او برای خدا، «ما» در امنیت است و می‌نویسد. ا□■□ا اما بعد؛ عبدالمهدی مأموریت بود. با موتور رفته بود به یکی از روستاهای زرند برای سرکشی و روز پرکاری را هم گذرانده بود. بانو اطلاع داده بود که مادرم می‌خواهد دامادش را ببیند. گفته باشم که خانوادۀ بانو، هم وضعیت مالی خوبی داشتند و هم در زرند کرمان سرشناس بودند. بانو در ناز و نعمت بزرگ شده بود و در خانه سختی نمی‌کشید. اما خانوادۀ گرم عبدالمهدی از لحاظ مالی خیلی معمولی بودند. مادر بانو حساس بود روی خواستگارهای دختر نازدانه‌اش. داماد آمد اما با چه هیبتی؛ لباسش خاکی بود و موهایش پشت موتور ژولیده. سعی کرده بود با انگشتانش آن‌ها را مرتب کند اما فقط سعی بود و بس. بانو در دلش واویلا شد که با این حال، مادر قبول نمی‌کند. اما حواسش نبود که عبدالمهدی حال‌وقالش، دل‌ها را آرام می‌کند. مادر خودش اهل دین بود و وقتی عبدالمهدی را دین‌دار و مردم‌دار و خدامحور دیده بود، شده بود شیفتة دامادش. مادر به پدر گفت: - خواستگار دختر نازدانه‌ات مسئول روابط عمومی سپاه زرند است و زیرک است و مؤمن است و البته مالش اندک است. ⏳ادامه دارد... ⏳ 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤ اے بهاری ترین آینه هستی یوسف کنعانی من، سلام آقاجانم... بیا و اذان عشق بخوان تا جهان سراسر مسلمان شود بیا و «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ....»را فریاد کن... چشم انتظار مانده‌ام ؛ من سر خوشم از لذت این چشم بہ راهی و چشم انتظار می‌مانم ... 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem