eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
990 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖|  اسم سروش هم حالم را به هم می‌ریزد. چرا باید او باشد و سروش هم باشد؟ چرا با سروش به هم زده‌ بودیم؟ دو جوان در یک کوچه، هم‌بازی دوران کودکی و نوجوانی، اختلاف کوچک یا شاید هم خیلی مهم، حالا دوتایمان را کرده‌ بود آتش و پنبه. دیگر هیچ‌کدام حاضر نبودیم کوتاه بیاییم. سروش هم که سر جنگ برداشت تا جایی که کار را به دادگاه کشاند. خیلی تلاش کرده ‌بودم که جنگ و دعوا به اهل خانه نکشد. که مادر و سلما متوجه نشوند؛ تلاش بی‌حاصل. یک لحظه دلم خواست انتقام این خفتی را که دیده‌ بودم از کسی بگیرم؛ و به سروش نزدیک‌تر از سلما، کسی نبود. اگر می‌توانستم سلما را... چشمانم را می‌بندم تا این فکر مزخرف کِش نیاید. تا ذهنم را کنترل کنم و زیر لب زمزمه می‌کنم: - آدم باش فرهاد! آدم باش. همین که الآن فهمیده و داره غصه می‌خوره براش کافیه. همین که تو خونه با سروش رودررو می‌شه و درگیره... از این حرف‌ها به نفس تنگی می‌افتم. سر بالا می‌گیرم تا هواها را از سرم بیرون کنم و می‌گویم: - من فرهاد کوه‌کن نیستم سلما خانم. خودت، بار خودت رو به دوش بکش. من خیلی مرد باشم، این حکم رو اجرا کنم تا زندان نیفتم و یک عمر بی‌آبرویی برایم مُهر نشه! موبایل را روشن می‌کنم و بدون آن‌که به سیل پیام‌ها نگاه کنم تماس می‌‌گیرم با مادر. جواب که می‌دهد می‌پرسم: - هنوز اون‌جاست؟ مادر مکثی می‌کند و می‌گوید: - فرهاد این دختر تقصیری نداره. تمام تلاشم را می‌کنم تا صدایم بلند نشود. - مامان، گوشی رو بدید بهش! - مدیون خودت می‌شی اگه اذیتش کنی. حرفی نمی‌زنم و فقط صبر می‌کنم تا صدای لرزان دختری را بشنوم که قرار است دو هفتۀ دیگر عقدش کنم: - فرهاد! - تو برای چی صدات می‌لرزه؟ مگه نگفتم هیچ‌وقت وسط قصۀ من و سروش نباید بیای! ⏳ادامه دارد... ⏳ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇 @heyatjame_dokhtranhajgasem
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| صدای هق‌هق گریه‌اش اعصابم را یکباره پاره می‌کند: - گریه کنی... چه بگویم؟ گریه کند چه‌کارش می‌توانم بکنم؟ سکوت من او را به حرف می‌آورد: - خدا مرگم بده که به‌خاطر من با آبروت بازی کرده... من نمی‌دونستم. اما اینو مطمئنم که با یه مرد طرفم. برای جوون‌مردیت زندگیمو میدم و صبر می‌کنم. تا تو نگی دیگه پا تو خونه‌ای که سروش باشه نمی‌ذارم. این خواستۀ من هم هست. بود هم قبال. اما الان دیگر نمی‌شود این کار را کرد. حالا که دو خانواده تمام قرارها را گذاشته‌اند و حرف‌ها در فامیل پیچیده، بازی با آبروی یک دختر نه در مرام من است و نه در قاموس خدا! فقط می‌شود لعن فرستاد به نامردی و ماند تا شاید اتفاق خاصی رقم بخورد. همین که با کلماتش غرورم را حفظ می‌کند کمی خیالم آرام می‌شود و می‌گویم: - همین الان پا میشی میری خونه. با هیچ‌کس هم دهن به دهن نمیشی. مخصوصاً با سروش. سرت رو می‌ندازی پایین، درست رو می‌خونی. بگو چشم. تمام طول صحبتم هق‌هق می‌کند. اصلا صدایم را شنید؟ - چشم. چشم. من به تو اعتماد دارم. فقط دیگه بیا خونه. مادرجون دلواپسه. خودت رو اذیت نکن... ببخش! - الان گریه برای چیه؟ من کار دارم معلوم نیست کی بیام. شماهام نشینید پای تلفن و هی زنگ بزنید. تلفن را که قطع می‌کنم نمی‌دانم که چه حالی دارد. اما میدانم که دلم می‌خواهد کسی بیاید و حال من را خوب کند. الان فقط دارم به خودم فکر می‌کنم. خودم و خودش! قید بالاتر رفتن را می‌زنم و همان‌جا ولو می‌شوم و چشم می‌اندازم روی قبرستانی که قبرهایش از این ارتفاع طول و عرضی ندارند. وقتی آدم‌ها می‌شوند مورچه، سنگ‌قبرها هم می‌شوند یک نقطه! قسمتی از قبرستان مدام محل رفت و آمد است. دو ساعتی که این بالا هستم چشم به همان نقطه می‌دوزم؛ حتی اگر برای دفن هم می‌آمدند یک‌باره تمام میشد. اما این رفت وآمد سر این قبر تمام نشدنی است انگار. از صدای اذان ظهر که خیلی ضعیف به گوشم می‌رسد می‌فهمم که زیر آفتاب پاییزی می‌شود ماند اما کنار آدم‌های رنگ و وارنگ شهری حتی نمی‌شود نفس کشید. خودم را دلداری نمی‌دهم: - می‌زنم. قید همتون رو می‌زنم. حتی مادر و سلما. یه تکه نون برمی‌دارم و یه بطری آب. میام تو همین کوه یه جاییش رو سوراخ می‌کنم زندگی می‌کنم. حالم از همتون بهم می‌خوره. چهار تا آدم پیدا نمیشه که دلم رو خوش کنن. نمی‌مونم بینتون که بخوام هربار به التماس بیفتم! ⏳ادامه دارد... ⏳ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇 @heyatjame_dokhtranhajgasem
🇮🇷 آمدم تا تو هم بیایی 📆 ۲۲ بهمن ماه ۱۴۰۱ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇 @heyatjame_dokhtranhajgasem
🇮🇷 آمدم تا تو هم بیایی 📆 ۲۲ بهمن ماه ۱۴۰۱ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇 @heyatjame_dokhtranhajgasem
33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📷 گزارش تصویری 🔰دکلمه خوانی دختران هیاتی مون " ریحانه سادات حسینی " و "محیا فدایی " ______________________ بزن دست قشنگه رو 👏 ___________________ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبحت‌بخیرمولای‌من🤚 خیال روزگار آمدنت دلم را آب می‌کند. روزی که چشمه چشمه کوثر به کام تشنگان بریزی... و مشام عالم را پر کنی از عطر درهم آمیخته‌ی یاس و نرگس آن روز دنیا بهشتی می‌شود که دلگرم است به آفتاب روی تو ا‌‌‌‌‌‌‌༻‌🌸༺‌‌‌🌸༻‌🌸༺‌‌‌ ༻‌🌸༺‌‌‌ سلام رفقای گلم ☺️🤚 صبحتون بخیر🌞 روزتون پراز شادی و نشاط 🌺 امیدوارم حالتوووون خوووووب باشه 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 🌱پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇 @heyatjame_dokhtranhajgasem