eitaa logo
حــوت
223 دنبال‌کننده
29 عکس
0 ویدیو
2 فایل
چه مے‌شود ڪرد با تُنگـ شکسته‌اـے که دلشـ ماهے بخواهد...!
مشاهده در ایتا
دانلود
این از همون عکساس که هرچقدر ازش بگی و بنویسی، باز کم‌لطفی کردی در حقش. خودش بی‌صدا، آروم، بدون حرکت داره همه‌چیز رو فریاد می‌زنه. فقط باید توی چشماش زل بزنی تا صداش برسه به گوشت. بعضی چیزا دیدنی! نه شنیدنی، نه خوندنی!
هم می‌بینی، هم می‌شنوی! اینم نشونه‌ش. درست چند دقیقه بعد از اینکه بی‌صدا باهات حرف می‌زنم،‌ این پیغام رو می‌فرستی برام.
هدایت شده از مجله مجازی محفل
✨برشی از روایت «دل‌آرام» ✨روایت خواهری که بر سر دوراهی قرار گرفته است. @mahfelmag
اگه فرصت داشتید و خوندید، نظرتتون رو باهام به اشتراک بذارید. با گوش جان می‌شنوم😊
قرار ما سر صفحه ۱۱۲ از محفل یازدهم. «شمع‌هایت را من روشن می‌کنم!»
آمد بهارجان‌ها…
اللّٰهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ نَبِيِّ رَحْمَتِكَ، وَكَلِمَةِ نُورِكَ، وَأَنْ تَمْلَأَ قَلْبِي نُورَ الْيَقِينِ، وَصَدْرِي نُورَ الْإِيمانِ، وَفِكْرِي نُورَ النِّيَّاتِ، وَعَزْمِي نُورَ الْعِلْمِ، وَقُوَّتِي نُورَ الْعَمَلِ، وَ لِسانِي نُورَ الصِّدْقِ، وَدِينِي نُورَ الْبَصائِرِ مِنْ عِنْدِكَ، وَبَصَرِي نُورَ الضِّياءِ، وَسَمْعِي نُورَ الْحِكْمَةِ، وَمَوَدَّتِي نُورَ الْمُوالاةِ لِمُحَمَّدٍ وَآلِهِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ حَتَّىٰ أَلْقَاكَ وَقَدْ وَفَيْتُ بِعَهْدِكَ وَمِيثاقِكَ فَتُغَشِّيَني رَحْمَتَكَ يَا وَلِيُّ يَا حَمِيدُ
به‌نظرم نوشتن یکی از سخت‌ترین کارهای دنیاست. حتی اگر نویسنده‌ باشی، مثلا. با خودم قرار گذاشتم امسال رو سخت بگذرونم؛ با زیاد خوندن و زیادتر نوشتن. همین شد که با پیشنهاد جناب جواهری و بعد دعوت ویژه زهرا عطارزاده عزیز چالش رو شرکت کردم. بنا رو گذاشتم روی کتاب و امروز چهاردهمین کتاب ۰۳ تموم شد. به امید خدا نظرات مختصرم نسبت به کتاب‌ها رو هم می‌نویسم و همین‌جا می‌ذارم. ۱)قاف ۲)کورسرخی ۳)دست‌هایش خونی، چشم‌هایش گریان ۴)بندها ۵)برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق ۶)گیرنده شناخته نشد ۷)هر صبح می‌میریم ۸)یک روز قشنگ بارانی ۹)مرگ ایوان ایلیچ ۱۰)شهربانو ۱۱)فصل نان ۱۲)آ‌دم‌های چهارباغ ۱۳)ابر صورتی ۱۴)سه کاهن ۱۵)ویرانه‌های من ۱۶)ضیافت به صرف گلوله ۱۷)چیزهای تیز ۱۸)نقشه‌هایی برای گم شدن ۱۹)بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم ۲۰)کوچک و سخت ۲۱)سقوط 『➁ ɥsıℲ』| @hh00tt
. طبق قانون‌نانوشته‌ای از چند هفته پیش، افتاده‌ایم دنبال کارهای نکرده‌مان، کارهای عقب‌افتاده. یکجور انجامش می‌دهیم که انگار همه‌چیز عادی‌ست. نیست.‌ چیزی تغییر کرده، آن‌هم ذره‌ذره که حواسمان جمعش نشود. انگار که گاز یا یخچال توی آشپزخانه نباشد و برود توی اتاق خواب. همین‌قدر عجیب. و این نبودن و تغییر مکان آن‌قدر آرام و لحظه‌ای انجام شود که چشم نبیند و عقل متوجه‌ش نشود. طوری که تازه بعد از چندوقت که راهت می‌افتد به آشپزخانه، متوجه ‌شوی چیزی که همیشه آنجا بوده، نیست. که باید باشد. که نبودنش باعث رنجش‌ات می‌شود. شوک این تغییر یکهو بهمان وارد شد. ظهر دوشنبه‌ای بود شاید. یا یکشنبه. یادم نیست. مکانیسم دفاعی ذهن برای به ثابت رساندن حال روحی، delete کردن اطلاعات و مهم‌تر از آن جزییات است. گاهی حتی بحث «نفی» را وسط می‌کشد. که انگار اصلا اتفاقی نیفتاده. یا اگر هم افتاده، آن‌قدری که باید خطیر نبوده. این هم شگردی‌ست برای رسیدن به یک ذهن پاک. جست‌و‌جوی راهِ فرار از یادآوری دقیقِ اتفاق‌های به‌ظاهر ناجور. دیگر دقیق نمی‌توانم بگویم تلویزیون روی شبکه مستند بود یا نمایش؟ قبل از ناهار بود یا بعدش؟ پیراهن سرخابی‌ام تنم بود یا سدری؟ از آن روز کذایی فقط یک چیز مهم یادم مانده؛ شوک. یک موقعیت تهدیدکننده حیات! که باید زود به دادش رسید. که هر لحظه‌ دیر جنبیدن مساوی‌ست با بزرگ‌تر شدنش. همین شد که قانون نانوشته‌ای بینمان وضع شد و بدون آنکه بحثی علنی بابتش کرده باشیم، همه برای اجرایی کردنش به توافق رسیدیم. به اینکه بابا برعکس همیشه اول هفته برود سفر کاری و آخر هفته بماند خانه. که بی‌چون و چرا، هر صبح پنج‌شنبه یا عصر چهارشنبه‌ای توی ماشین، کنارهم بشینیم و بی‌آنکه بدانیم کجا، بدون هر دغدغه‌ای، فقط بزنیم به جاده. و دو روز تمام، سرگردان بین شهرها بچرخیم. حالا از آن شوک، و دردِ جانکاهی که داشت، فقط ردِ قرمزی مانده توی ذهن‌مان که مقیدمان می‌کند به زندگی کردن در حال و تلف نکردن اکنون. بهترین دریافتی را که می‌شد راجع به زندگی داشته باشیم، از بین همان لحظاتِ دشوارِ جدال با مرگِ روز دوشنبه، یا شاید هم یکشنبه به‌دست آوردیم. وقتی که در یک قدمی مرگ ایستاده بودم. ▪️هر چیزی ترک دارد، و از همان‌جاست که نور به درون می‌تابد. [لئونارد کوهن] 『➁ ɥsıℲ』| @hh00tt
حــوت
چیزهای تیز | گیلین فلین «چیزهای‌ تیز» را به پیشنهاد مرتضی برزگر خواندم. برزگر کلا پیشنهادهای جالبی دارد. همیشه کتاب‌هایی را معرفی می‌کند که حتی شده در حد چند خط، بشود در مورد تحلیل رفتار شخصیت‌هایش صحبت کرد. «چیزهای تیز» هم از آن‌ها بود. در این کتاب شاهد رفتارهای اشتباه مادری هستیم که حتی دو نسل بعد از خود را هم تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. به‌نوعی احساس کمبود عاطفی و دست به جنایت زدن برای پر کردن آن، شده است خصلتی موروثی و دست به دست بین مادر و دخترها می‌چرخد. قسمت بد ماجرا این است که این رفتارها تنها دامن‌ یک خانواده را نگرفته‌، قضیه از یک‌ جایی به بعد جدی‌تر می‌شود و شهر کوچک را هم به چالش می‌کشد. «چیزهای تیز» کتاب جالب و پرکششی بود. ماجراسازی و شخصیت‌پردازی فوق‌العاده خوب از ویژگی‌های مثبتش به‌حساب می‌آمد. کتاب مثل همه داستان‌های جنایی با قتل دختری جوان شروع می‌شود و توی باقی صفحات قرار است علت قتل و چرایی‌اش معلوم شود. نویسنده توانسته بود تعلیق به اندازه را تا چند صفحه پایانی بکشاند و حتی جاهایی ذهن خواننده را به اشتباه به سمتی که نباید ببرد و دست آخر با برملا شدن ماجرا، غافلگیرش کند. تعلیق زیاد و البته کشدار توی هر داستانی جز این ژانر، خواننده یا کلا مخاطب را دلزده می‌کند ولی خاصیت داستان‌های ماجراجویی و جنایی به همین ویژگی و توی خماری نگه داشتن مخاطب است. ▪️«چیزهای تیز» قطعا انتخاب مناسبی برای افرادی که روحیه حساس دارند، نخواهد بود! ▫️سریالی هم با همین موضوع و همکاری خود گیلین فلین ساخته شده! امتیاز: ۸ از ۱۰ ترجمه: سمیه کرمی انتشارات: میلکان 『➁ ɥsıℲ』| @hh00tt