پوستر مردمی
تا وارد کفش فروشی شدم، پسر جوان از مغازه بیرون آمد. با صاحب مغازه اشتباهش گرفتم و گفتم: «ببخشید از این پوسترها برای مغازهتون نمیخواید؟»
پسر جوان خندید و گفت: «مغازه ندارم ولی میتونم جلوی موتورم بزنم.»
پوستر را از دستم گرفت و رفت سراغ موتورش.
💌 شما هم راوی این لحظهها باشید و روایتهایتان را در پیامرسانهای ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید.
🆔 @ati95157
#روایت_شهید_خدمت
#سید_شهیدان_خدمت
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
معلمِ حسابی
تا صبح دل نگران بودم. نیمههای شب چند بار از خواب بیدار شدم و تلفن همراهم را نگاه کردم. امید داشتم خبر خوبی برسد. صبح قبل رفتن به مدرسه خبر شهادتش را اعلام کردند. اصلا باورم نمیشد.
سر صف صبحگاهی قرار بود من این خبر تلخی را به دانش آموزانم بدهم. دلم طاقت نیاورد. آخر چرا من؟ بچهها را راهی کلاس درس کردم و از مدرسه بیرون زدم. زدم زیر گریه و یک دل سیر اشک ریختم. موقع برگشت تصمیم گرفتم کاری کنم. عکس شهید جمهور را چاپ کردم و با یک بسته میکادو و پارچه سیاه به مدرسه برگشتم. با خودم فکر کردم شاید کار من امروز همین بود.
💌 شما هم راوی این لحظهها باشید و روایتهایتان را در پیامرسانهای ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید.
🆔 @ati95157
#روایت_شهید_خدمت
#سید_شهیدان_خدمت
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
کاندیدای شهید من
آقاجواد از صندوق عقب ماشینش چند بسته عکس میآورد. «اینا رو پخش کنیم. فقط باید قبل اسمش یک «شهید» بنویسین.» تا میگوید «شهید» همه یکّه میخوریم. هنوز فکر میکنیم رییس جمهور داریم. بستهها را باز میکنیم. «سید محرومان»، «دولت کار و کرامت»... آقاجواد سر تکان میدهد: «برای انتخابات سالِ بعد، کنار گذاشته بودم.»
💌 شما هم راوی این لحظهها باشید و روایتهایتان را در پیامرسانهای ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید.
🆔 @ati95157
#روایت_شهید_خدمت
#سید_شهیدان_خدمت
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
دعوتید به:
🏴 "روضه مقاومت برای شهدای خدمت"
💠 ما زنان و مادران و دختران سبزواری، #یدواحده میشویم و در رثای شهدای خدمت به سوگ مینشینیم.
🔸زمان: چهارشنبه، ۲ خرداد، ساعت ۱۶
🔸مکان: خیابان قائم، حسینیه عطارها
💠 در نشر این اطلاعیه سهیم باشید.
⚜مجموعههای فرهنگی خواهران سبزوار
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
فصل آخر کتاب هم تکمیل شد.
جمهوریتی که رییسش شهید شد.
✏️مریم برزویی، نویسندهی کتاب مادران میدان جمهوری
◽️دیروز یک دانه گلبرگ گرفتم توی مشتم و رفتم حسینیه. چند دقیقهای به شاسی روی دیوار خیره شدم. به تک تک گلبرگهایی که روز رونمایی چسباندیم کنار هم تا بگوییم ما دانه دانه جمهور شدیم و میدان را رقم زدیم. خبر نداشتیم رییس جمهورش فصل آخر را با شهادت تمام میکند.
💌 شما هم راوی این لحظهها باشید و روایتهایتان را در پیامرسانهای ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید.
🆔 @ati95157
#روایت_شهید_خدمت
#سید_شهیدان_خدمت
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
اولین میز
هرچه منتظر ماندیم خبری از میزها نشد. یک دستم دیس حلوا بود و دست دیگرم توی دست دخترم. یک دفعه چشمم افتاد به میزی که چند قدم آن طرف تر جلوی مغازه کفش فروشی بود. تا ماجرا را به مغازه دار گفتیم، تند تند کفش ها را از روی میز خالی کرد و با کاسب ها آوردیم سر خیابان. شد اولین میز ایستگاه صلواتی.
💌 شما هم راوی این لحظهها باشید و روایتهایتان را در پیامرسانهای ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید.
🆔 @ati95157
#روایت_شهید_خدمت
#سید_شهیدان_خدمت
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
زنگِ هنر
زنگ آخر هنر داشتیم. یکی از زنگهای مورد علاقۀ بچهها و البته خودم. بعضی، دفتر نقاشی و مدادرنگیهایشان را درآوردند. بر خلاف همیشه که برایشان نقاشی میکشیدم یا خطی مینوشتم یا چیزی میساختم؛ از حال دگرگونم نشسته بودم و فقط نگاهشان میکردم.
با خودم کلنجار میرفتم که بعد از صحبتهای زنگ پیشم راجعبه اخبار حادثهی دیروز، حالا واکنش آنها به عنوان یک دانشآموز ۱۱ سالهی ایرانی چیست و چه باید باشد و احتمالا چرا نیست؟! چه توقعی باید از آنها داشته باشم و چه توقعی نباید داشته باشم؟ چرا یک چیزی این وسط جور در نمیآید؟
توی همین فکر و خیالها بودم که امیرعباس، پسر شاد و شوخ کلاس، دفترش را آورد. چیزی که نوشته بود را برایم خواند. راستش اول خیلی توجه نکردم؛ ولی بعد دیدم باید دفترش را بگیرم و خودم دوباره و سه باره و چندباره بخوانمش.
_ [من دیگر بعده رفتن او دیگر آدم سابق نمیشم. دیگه آدم سابق نمیشم. میدونمکه خیلی سوز داشت لحظهی دیدن پیکر این بزرگوار. پس سقوت بالگرد در هوای مهآلود تبریز، همهی آدمها با غم و اندوه، اشکشان جاری شد.
حالا کجا باید پیکر ایشان را به خاک بسپارند؟
امیر عباس مسکنی]
💌 شما هم راوی این لحظهها باشید و روایتهایتان را در پیامرسانهای ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید.
🆔 @ati95157
#روایت_شهید_خدمت
#سید_شهیدان_خدمت
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
همنشین کوخ نشینها
🏠منطقه هفتتیر سبزوار
💌 شما هم راوی این لحظهها باشید و روایتهایتان را در پیامرسانهای ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید.
🆔 @ati95157
#روایت_شهید_خدمت
#سید_شهیدان_خدمت
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
خستگیناپذیر
هشت ماه از بارداریام میگذشت ولی دلم نمیآمد برای شعار سال، جهش تولید با مشارکت مردم، کاری نکنم. سیویک اردیبهشت بود. دستگاه گلابگیری را راه انداختم که خبری مبهوتم کرد:
- رئیس جمهور به شهادت رسید.
تند تند خبرها را میخواندم. ثپش قلبم بیشتر میشد. خبر راست بود. دیگر حس هیچ کاری نداشتم. همین طور بی حال نشسته بودم و به رئیس جمهور فکر می کردم؛ به این که تا دورترین روستاهای محروم ایران می رفت و از پا نمی نشست. دیدم او وظیفه اش را انجام داد ما هم باید وظیفهمان را انجام دهیم. جان تازه ای به دست و پاهایم برگشت. دستگاه گلاب گیری را دوباره راه انداختم. عطر گل های محمدی حیاط خانه را پر کرد. به نیت شادی روح «شهدای خدمت»، قرآن دست گرفتم و شروع کردم به تلاوت.
💌 شما هم راوی این لحظهها باشید و روایتهایتان را در پیامرسانهای ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید.
🆔 @ati95157
#روایت_شهید_خدمت
#سید_شهیدان_خدمت
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
📸#گزارش_تصویری | ایستگاه صلواتی مردمی
🏠مکان: خیابان ۲۲ بهمن سبزوار
💌 شما هم راوی این لحظهها باشید و روایتهایتان را در پیامرسانهای ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید.
🆔 @ati95157
#روایت_شهید_خدمت
#سید_شهیدان_خدمت
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
تولد شهادت
مهمانها یکی یکی از راه میرسیدند. هر سال تولد امام رضا همینطور بود. مامان توی خانه، سور و سات به پا میکرد. امسال اما دل و دماغش را نداشتیم. مامان میگفت:
- اصلا دلم نمیاد مولودی بگیریم، از یه طرفم دلم نمیخواد مراسم رو لغو کنیم.
- مامانجون، به جای مولودی، برای رئیسجمهور و همراهاشون مراسم عزاداری بگیریم.
آن شب به یاد خادمالرضا عزاداری کردیم.
💌 شما هم راوی این لحظهها باشید و روایتهایتان را در پیامرسانهای ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید.
🆔 @ati95157
#روایت_شهید_خدمت
#سید_شهیدان_خدمت
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
عیدی
مهمانهایم آمدند. هنوز ننشسته، گفتند: "بزنید شبکه خبر. میگن بالگرد آقای رئیسیشون سقوط کرده." شبکه خبر حرفشان را تایید کرد. دور هم دعای توسل خواندیم. رو کردم به مهمانها و گفتم: "خیالتون راحت. شب ولادت امام رضاس(ع). آقا بهمون عیدی میده. همهشون سلامتن." اما صبح ورق برگشت. آقا امام رضا(ع) به رئیسجمهور عیدی داد.
💌 شما هم راوی این لحظهها باشید و روایتهایتان را در پیامرسانهای ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید.
🆔 @ati95157
#روایت_شهید_خدمت
#سید_شهیدان_خدمت
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
پدر
خبر گم شدنشان را شب شنیدم. رئیسجمهور پدر ما بود. تا صبح چشم روی هم نگذاشتم و نذر و نیاز کردم ولی صبح برای بار سوم انگار یتیم شدم. اولین بار، روزی که برادران و همسرم شهید شدند. دومین بار، روزی که حاجقاسم شهید شدند. سومین بار، امروز که رئیسجمهور مردمیمان را از دست دادیم.
💌 شما هم راوی این لحظهها باشید و روایتهایتان را در پیامرسانهای ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید.
🆔 @ati95157
#روایت_شهید_خدمت
#سید_شهیدان_خدمت
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
دوباره یتیم شدیم!
با صدای زنگ گوشیام از خواب پریدم. خواهرم بود. با صدای لرزان گفت: "آقای رئیسیشون شهید شدن." گوشی را قطع کردم. حس کردم دوباره یتیم شدیم درست مثل زمان شهادت حاجقاسم. چادرم را سر کردم و زدم بیرون.
💌 شما هم راوی این لحظهها باشید و روایتهایتان را در پیامرسانهای ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید.
🆔 @ati95157
#روایت_شهید_خدمت
#سید_شهیدان_خدمت
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
#گزارش_تصویری | هیات خانگی مجموعۀ تربیتی "پسران آفتاب"
🗓 سه شنبه ۱ خرداد
💌 شما هم راوی این لحظهها باشید و روایتهایتان را در پیامرسانهای ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید.
🆔 @ati95157
#روایت_شهید_خدمت
#سید_شهیدان_خدمت
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
#یادآوری
روضه مقاومت برای شهدای خدمت
امروز ساعت ۱۶
حسینیه عطارها
❤️ دوسِت دارم
با پسر شش سالهام رفتیم آستان شهدا.
- مامان! مامان!
چادرم را میکشید:
- اون دختربچهها دارن چیکار میکنن؟
- حرف دلشونو برای رئیسجمهور مینویسن.
دستم را کشید سمت بنر. ماژیک را برداشت و «یه قلب کوچولو» کشید. توی مهدکودک هم تازگی بعضی حروف را یاد گرفته بود.
- مامان، صداکشی کن تا بنویسم!
آرام نوشت: «دوسِت دارم».
1 خرداد 1403، سبزوار، آستان مقدس شهدا
💌 شما هم راوی این لحظهها باشید و روایتهایتان را در پیامرسانهای ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید.
🆔 @ati95157
#روایت_شهید_خدمت
#سید_شهیدان_خدمت
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
🎨راه نیکِ تو
حرف دل بچهها روی برگه نقاشی
💌 شما هم راوی این لحظهها باشید و روایتهایتان را در پیامرسانهای ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید.
🆔 @ati95157
#روایت_شهید_خدمت
#سید_شهیدان_خدمت
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar