eitaa logo
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار
204 دنبال‌کننده
854 عکس
130 ویدیو
5 فایل
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار 🌱 📲 پیشنهادات و انتقادات👇 مدیر کانال: @ati95157
مشاهده در ایتا
دانلود
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار
🔴 از کام شیرین تا قوت بازو ✍️ مهناز کوشکی| نگاهی به کتاب «خیرالنساء»- خبرگزاری کتاب ایران   🔸جنگ حکایت عجیبی است. دشمنی که آمده بود انقلاب را زمین بزند با انقلاب دیگری روبرو شد. انقلابی از جنس زنانه. رزمنده‌ها هزاران مادر داشتند که در گوشه‌گوشه روستاها مشغول پخت نان بودند. از آن نان‌هایی که وقتی میخوری تمام دردهایت را خوب می‌کند. اگر خوب نمی‌کرد، جای سوال بود که اثر آن همه دعا و صلوات که مادرها به نان‌ها می‌خواندند و فوت می‌کردند، کجا رفته است؟   🔹یکی از این هزاران مادر، اسمش خیرالنسا است. هنوز انقلاب نشده بود اما حرف امام توی خانه‌‌اش بود. حاج عباس، همسرش، هر بار می‌رفت تهران، بازاری‌ها و کاسب‌های تهران از آقای خمینی برایش می‌گفتند. تا پایش می‌رسید به صدخرو، می‌نشست و با آب و تاب تعریف می‌کرد. یک بار که برگشت، خیرالنسا دید نوار کاستی را هی این‌ور و آن‌ور می‌کند. 🔸آخرش توی پستویی قایمش کرد. آخر هفته که سر وکله بچه‌هایش پیدا شد، نوار کاست را آورد. آخر شب بود. در خانه را بست و محمد پسرش نوار را گذاشت توی ضبط. صدایش را کم‌کم کرد. آقای خمینی حرف می‌زد. وقتی خانواده فهمیدند که این همه سال چه‌ها که بر سرشان نیامده، توی دلشان مرگ بر شاه گفتند. توی خانه خیرالنسا و حاج عباس انقلابی به پا شد؛ ولی هنوز مردم صدخرو آن قدر دل و جرأت پیدا نکرده بودند که بگویند مرگ بر شاه.   🔹کم‌کم مردم روستا دل پیدا کردند و تظاهرات شکل گرفت. اما حاج عباس از همه بیشتر آتشی بود. به آنهایی که شاهی بودند و هنوز شعله‌های شاه‌دوستیشان خاموش نشده بود، می‌گفت: «شما سرتون رو با پوستین پوشوندین؟ شما نمیدونین این شاه چی کار کرده با مردم؟ ما الان زیر دست کی هستیم؟ کی به ما حکومت میکنه؟ شاه؟ نه خیر. آمریکا حکومت میکنه. چرا توی کشور مسلمون ما مشروبخونه از کتابفروشی بیشتره؟» حاج عباس این حرف‌ها را می‌زد و از درون خون خونش را می‌خورد.   🔸چندی نگذشت که امام آمد. همانطور که حرفش به خانه خیرالنسا آمده بود، خودش هم به ایران آمد. مردم هنوز شیرینی نقل و نبات پیروزی انقلاب زیر زبانشان آب نشده بود که باید تلخی جنگ را می چشیدند. دوباره مردم بسیج شدند. یکبار با فرمان اتحاد، با شاه و آمریکا جنگیده بودند؛ حالا هم دوباره همان فرمان را به دست گرفتند و بسم الله گفتند. صبح زود صدای ماشین جهاد از توی کوچه‌های صدخرو بلند شد.   🔹-کربلا، کربلا، ما داریم می‌آییم! طبق معمول دو تا وانت از سبزوار آمده بودند تا کمک‌های مردمی را جمع کنند. خیرالنسا از توی خانه یک دست رختخواب برداشت و گذاشت پشت ماشین جبهه. بقیه اهالی روستا هم کمک کردند. جهادی‌ها با حاج عباس رفاقت داشتند و گفته بودند برای جبهه نان می‌خواهند. حاج عباس هم به خیرالنسا گفت، ولی خیرالنسا باور نکرد. گفت: «مگه من دست تنها چقدر میتونم خمیر کنم؟!»   🔸روز بعد جهاد یک خاور پر از آرد را راهی صدخرو کرد. خیرالنسا هم توکل بر خدا کرد. همسایه‌ها را جمع کرد و دست به کار شدند. بعضی‌ها تعجب می‌کردند و می‌گفتند: «مگه نون خونه، جبهه رو جواب میده؟!» باید بگویم بله، جواب می‌دهد. همانطور که کیسه‌کیسه کلوچه روانه جبهه‌ها می‌شد و ضعف دل رزمنده‌ها را می‌گرفت این نان‌ها هم قوتی می‌شد به بازوانشان. زمان عملیات، آردها را توی خانه خیرالنسا خالی می‌کردند. 🔹 زنان روستا هم می‌آمدند. زنان در نوبت پختن نان بودند تا کاری برای جبهه بکنند. روزی سه کیسه آرد را خمیر می‌کردند. قبل از اینکه آرد را خالی کنند، خیرالنسا می‌دانست کدام همسایه یک کیسه آرد را برایش می‌پزد. به ماشین آدرس می‌داد که یک کیسه به خانة فلانی ببرد. زن‌ها نان می‌پختند و به جان صدام دعا می‌کردند: «الهی رشتة عمر صدام قطع بشه. الهی خدا ریشه‌ش رو دربیاره. آخر این مرتیکه از کجا پیداش شد؟»   🔸جنگ تلخی داشت. از کشته شدن بگیر تا به اسارت رفتن. اما تلخی جنگ را همین مادرها کم کردند. مادرانی که با خنده و نقل و شیرینی فرزندانشان را بدرقه می‌کردند تا در جنگ حق علیه باطل بایستند. مادرانی که لاله‌های پرپرشان را دیدند، دست از گریه کشیدند و دیگ مربا را بار گذاشتند. چون فرزندان دیگرشان در جبهه بودند و باید کامشان را شیرین نگه می‌داشتند. 🔹این یادداشت تنها قسمتی از خاطرات نان سال‌های جنگ روستای صدخرو بود. در حالی که مربا، کلوچه، آش و لباس‌هاي بافتنی هم از این روستا با فرماندهی خیرالنسا به جبهه فرستاده می‌شد. وقتی ادامه خاطرات را در کتاب خاطرات «خیرالنسا» بخوانید، متوجه علت صحبت‌های اخیر رهبر معظم انقلاب می‌شوید که گفت: «زنده نگه داشتن یاد آن بانویی که در ده «صدخرو» یا هر جای دیگر در خانه‌اش ده تا تنور می‌زند که برای رزمندگان نان بپزد، جهاد است.» 🔹بیشتر: ibna.ir/fa/note/341070 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh
🎞پخش مستند غدیریه از شبکه‌ی آموزش 🔹 «غدیریه»، روایت ستاد مردمی غدیریون سبزوار است که به کارگردانی «ایمان ایزی» و با همت حسینیه هنر سبزوار تولید شده. 📺پخش از شبکه‌ی آموزش 🗓 امروز ۱۵ تیر ⏰️ساعت ۱۷:۰۰‌ 🚩 به کانال بپیوندید: ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
همه تکیه بر علی علیه السلام داریم عید سعید غدیر خم عید ولایت مبارک باد 🌱 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh
عشقم جانم| حاشیه نگاری از برپایی میز کتاب در شب عید غدیر سبزوار، ۱۵ تیر ١۴٠٢ ✍️ مطهره خرم هوا رو به تاریکی بود. هنوز داشتم کتاب‌ها را می‌چیدم که خانم‌ها دور میز جمع شدند و کتاب‌ها را نگاه می‌کردند. خانمی «خانه‌ای برای همه» را برداشته بود و می‌گفت: «تعریف این کتاب رو از دوستم شنیدم، مشتاق شدم بخونم و ببینم چه طوره.» مامان‌ها بیشتر حواسشان به کتاب‌های کودک بود؛ «مامان من این بالام»، «به جای موشک کاغذی»، «منم ربات می‌سازم»، «آزاده کارگاه می‌شود»، «یک دونه نون صد دونه نون» و «خیرالنساء و گندمک». خوشحال بودم از اینکه می‌دیدم مادرها بیشتر از قبل حواسشان به غذای روح بچه‌هایشان است و از آن خوشحال‌تر وقتی می‌خواستند کتاب را بخرند از موضوع و محتوای کتاب می‌پرسیدند و بعد از ورق زدن کتاب تصمیم به خریدن می‌گرفتند. یکی از بچه‌هایی که خودش آمده بود و کتاب‌ها را نگاه می کرد توجهم را جلب کرد. اسمش محمد صدرا بود. لباس سفیدی داشت که رویش نوشته بود: «عشق جانم، امام زمانم». گفتم: چه لباس قشنگی داری! تشکر کرد و رفت. هر بار که می‌رفت باز برمی‌گشت و کتابها را نگاه می‌کرد. انگار دلش نمی‌آمد از کتاب‌ها دل بکند. وقتی داشت می‌رفت ازش پرسیدم: «راستی شما کدوم کتابها رو خریدی؟» گفت: «مامان من این بالام و منم ربات می‌سازم» 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh
🔰 برپایی میز کتاب در حاشیه در میدان آیت‌الله سعیدی تهران توسط فعالین مسجد موسی بن جعفر (ع) و پایگاه حضرت رقیه (س)| چهارشنبه ۱۴ تیرماه ۱۴۰۲ 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh
💢خاطرات مردم محله علی‌قلی‌آقای اصفهان از دوران کشف‌حجاب رضاخانی ✍️پونه فضائلی|معرفی کتاب «ننگ‌سالی»-روزنامه جام‌جم: وقتی در اسفند۱۳۰۶برای اولین بار خانواده رضاخان میرپنج که حالا او را رضاشاه پهلوی می‌نامیدند بدون حجاب کامل به زیارت حضرت معصومه(س) رفتند،کسی فکرش را هم نمی‌کرد این ماجرا چه سر درازی پیدا خواهد کرد به‌تدریج ابتدا اجبار پوشیدن لباس متحدالشکل برای مردان تصویب شد و متعاقب آن،ممنوعیت پوشیدن لباس‌های بلند مردانه مانند عبا،قبا،لباده،سرداری و... سفر رضاشاه به مملکت همسایه که حالا به ترکیه شهرت داشت،تیر خلاصی بود که بر بدنه فرهنگ پوشش ایرانیان به‌ویژه زنان فرود آمد. اجبار در ترک حجاب و استفاده از لباس‌های فرنگی قانون شد و لاجرم مخالف‌کننده با قانون مجازات می‌شد.۲۱تیرماه ۱۳۱۴ اعتراض مردم مشهد به فرامینی که مخالف دیانت و تاریخ ایران و ایرانی بود،در مسجد گوهرشاد به خاک و خون کشیده شد تا دیگر کسی جرات مخالفت با فرمان شاه را نداشته باشد.زنان با حجاب در همه‌جا تحت تعقیب و آزار قرار گرفتند و برخی جان خود را بر سر ایمان و عقیده‌شان از دست دادند. «ننگ‌سالی» خاطرات مردم محله علی‌قلی‌آقای اصفهان از آن دوران است که فائزه دره‌گزنی آنها را جمع‌آوری و تدوین کرده است.این اثر که در زمره تاریخ شفاهی به‌شمار می‌آید،حاصل یک پژوهش جمعی و شامل سه بخش است با نام‌های پرده‌نشین،شاه‌نشین و خاک‌نشین.بخش اول به موضوع کشف حجاب،بخش دوم به منع برپا کردن مراسم عزاداری و دیگر مناسبات مذهبی و بخش سوم به قحطی و بیماری طی آن سال‌ها پرداخته است 🔻بیشتر: jamejamdaily.ir/Newspaper/item/188873@Raheyarpub
💢هفت سال مقاومت مردمی در مقابل کشف‌حجاب رضاخانی 🛑چگونه به اسم ترقی و تمدن، دیکتاتوری رضاخانی حاکم شد؟ ✍️محمدصادق شهبازی| مروری بر کتاب «به خون کشیده شد خیابان»-خبرگزاری کتاب ایران: «به خون کشیده شد خیابان: خاطرات مقاومت مردم خراسان در برابر کشف حجاب رضاخانی» یکی از عناوین تازه منتشرشده انتشارات راه یار که خاطرات بازماندگان قیام گوهرشاد را روایت می‌کند. همه‌چیز در اسم کتاب پیداست. کتاب روایت می‌کند از چگونگی پیش‌بردن کشف‌حجاب اجباری در ابتدای قرن پیش. کتاب با روایت‌های دست‌اول راویان یا فرزندان و نزدیکان آنها از رنجی که بر مردم ایران پیش می‌رود، راویانی که عمدتاً پدران و مادران شهدا هستند... غیر از علاقه‌مندان به تاریخ معاصر، خواندن این کتاب برای فعالان فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ضروری و حتی مردم عادی درس‌‌آموز است. این کتاب به فهم رویای غربگراها برای آینده ایران و ایران منهای جمهوری اسلامی کمک می‌کند که چگونه به اسم ترقی، دیکتاتوری در کشور حاکم شد. آن هم در شرایطی که در کشور ما با تبلیغات و اغتشاش، تلاش برای بازسازی آن پروژه در قالبی مدرن‌تر وجود دارد؛ بازخوانی دوباره روندهای جریان غرب‌گرا ضروری است. خواننده می‌بیند چگونه بی‌حجاب و بی‌عفت کردن نسلی از ایرانیان نه با خواست خودشان که با زور و اجبار صورت گرفته است. ایرانی‌ها برای مقابله با آن، چه رنج‌هایی متقبل شده‌اند و چگونه زیربار آن نرفتند... 🔻بیشتر: ibna.ir/fa/note/341824@Raheyarpub
🔖۲۱ تیرماه، در مسجد گوهرشاد چه گذشت؟ تیرماه سال ۱۳۱۴، مردم مشهد در اعتراض به سیاست‌های ضد اسلامی رضاشاه در مسجد گوهرشاد تجمع کردند. صبح روز بیست و یکم نیروهای نظامیِ حکومت پهلوی با حمله به مسجد، مردم را به رگبار بستند. سیدمحمدعلی شوشتری، نماینده‌ی مخصوص رضاشاه در آستان قدس که خود شاهد این واقعه بوده در خاطراتش می‌نویسد: شوفر سردار ساعد می‌گوید: آنچه کشته بود را ما حمل کردیم و بردیم زیر باغ خونی؛ بالغ بر یک هزار و ششصد و هفتاد نفر بودند. مسئولین شهرداری نیز می‌گویند: کامیون و اتومبیل‌هایی که جنازه‌ها را حمل می‌کرد، شمرده یاداشت کردیم، تعداد ۵۶ کامیون بود که در اغلب این کامیون‌ها صدای ناله‌های زخمی‌ها هم شنیده می‌شد که التماس می‌نمودند: برای رضای خدا، ما زنده‌ایم! منبع: خاطرات سیاسی سیدمحمدعلی شوشتری (خفیه‌نویس رضاشاه)، ص ۸۰ تا ۸۵ 🖊️عماد داوری دولت‌آبادی 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 نفرین شاه| یک خاطره از صد خاطرهٔ کتاب در برنامه سیم و زر 🎗️به قلم مهناز کوشکی و تحقیق آقایان، مهدی عشقی رضوانی، قربان ترخان، اسماعیل شرفی و رضا پاکسیما 🎵گوینده: فاطمه اسحاق تبار ♦️سفارش با تخفیف 15درصد و ارسال رایگان (بالای 150هزار تومان): raheyarpub.ir 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh
🔴 «به خون کشیده شد خیابان» رونمایی می‌شود 💢 با حضور: 🔷 سحر دانشور؛ پژوهشگر حوزه زنان 🔷 مهناز کوشکی؛ نویسنده کتاب 💢زمان؛ شنبه ۲۴ تیرماه | ساعت ۱۷:۳۰ 💢 سبزوار، خیابان بیهق، خیابان بسیج (حمام حکیم)، بسیج ۱۹، سالن امام خمینی (ره) 💠 کتاب «به خون کشیده شد خیابان»؛ خاطرات مقاومت مردم خراسان در برابر کشف حجاب رضاخانی است. ⭕️ حضور برای عموم آزاد است 🚩 به کانال بپیوندید: ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
رونمایی کتاب به خون کشیده شد خیابان در حال برگزاری... 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh