فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در چنین روزی، چنین خبری و چنین تیتری!
خدایا چقدر الحمدالله؟!
State of Palestine
زیاد تکرارش کنید. خیلی زیاد.
این، اسمی است که پشتش خیلی چیزها را تغییر داده و به معنی واقعی، متحول میکند!
خیلی چیزها را...
شکر.
شکر.
هیچا~ داستانهای مبارزه.
اصل خبر این بود:
اسرائیل سفرای خود را از نروژ، ایرلند و اسپانیا فراخواند
فیلم لحظه شناسایی دولت مستقل فلسطين توسط «سایمون هریس» نخست وزیر ایرلند جنوبی
#فلسطین
#شهید_جمهور
✅کانال تحلیل و تحولات مهم
#مَرصوص
🆔@marsous_bm
https://leageketab.ir/khatme-quran
گویا ختم قرآن گرفته شده برای این عزیزان.
اگه تمایل به شرکت کردن داشتید، بفرمایید.
27.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اول یک صلوات هدیه نثار روح تمام شهدا از صدر اسلام تا همین امروز و این لحظه و این ساعت محبت کنید، و بعد ببینید.
«رو سپید»
|هیچا|
اول یک صلوات هدیه نثار روح تمام شهدا از صدر اسلام تا همین امروز و این لحظه و این ساعت محبت کنید، و ب
#نگاشته ۵۲
#هیچآ ۲۸
مشهد و خیل جمعیتش باعث شد دل یکدله کنم و این کلیپ را بگذارم. البته، میدانم هزار نفر دیگر قبل از من برایتان فرستادهاند و با کلی ایموجی گریه، حال و هوایتان را اشکی کردهاند.
من ولی هدفم اشکآلود کردن قصه نیست. هدفم جلب دقت برای امثال خودم است. دقت به آدمهایی که ما حتی نمیشناسیمشان و در این نماهنگ هم اشارهای بهشان نشد، ولی کم نگذاشتند و دست و پایشان آنقدر بوسیدنی است که شاید اگر روزی بفهمیم از خجالت آب شویم!
از رفتگر کوچه که شبها و نیمهشبها پی رزق حلال، جارویش را روی آسفالت میکشد و با نانِ شبِ پاک در آوردن برای زن و بچهاش، چرخهی حیات انسانیت را محکمتر میکند و کوچهی ما را از - ببخشید - کثافت نجات میدهد، تاااا حاجقاسمها و شهدای خدمت و غیره و ذلک.
هدف خدا اصلا شاید همین باشد.
اینکه مثل معلمها - که وقتی یک امتحان میگیرند، بارمهای درسهای مهمتر را درش مشخص میکنند - او هم روی چیزهایی که برایش مهمترند تاکید کند؛ و بعد هم با مثالهای متعدد و در طول تاریخ، با آدمها بهمان نشانشان بدهد تا شیرفهم شویم چه میگوید و چه میخواهد ازمان.
ماها عمدتا، آدمهای شاخصمان شهدا - در جایگاه قهرمانان ملی و اسلامی - هستند، پس بیایید همین طیف از مثالهای خدا را را به عنوان نمونه نگاه کنیم:
دست روی شهدای انقلاب بگذاری، تعهد را برایت پررنگ کرده، دست روی شهدای جنگ بگذاری، ایثار و وفا را به رخت میکشد؛ بیا جلو و برس به شهدای مدافع حرم و مثلا شجاعت و شهدای امنیت و باز مثلا غیرت و شهدای سلامت و از خودگذشتگی و حالا هم که دوباره برگشتیم به شهدای خدمت و دغدغهمندی...
معتقدم خدمت - تو بگو حتی اندازهی یک کف دست - اگر صادقانه و از روی دغدغه باشد و بیمنت و بیپس و پیش بالا و پایین و شرط و اما و اگر و قرارداد و پول و پَله و رانت و رشوه، شایستهی تقدیر است.
همانطور که تمام شهدا، به سبب آنچه که بودند و آن قسمتی از عالم که با بودنشان برای هر چه بهتر ساختنش تلاش کردند، قابل تقدیر و تحسیناند. چرا که رسالتی که انجامش دادند، در اصل شاید خدمتی بوده صادقانه به نوع بشر و رشد و تعالی و حرکت به سوی کمالِ انسانِ حقیقی!
نمیگویم آنها بیست و پنج از بیست خدا بودند و چیزی نمانده بود به درجاتی از عصمت دست پیدا کنند؛ چون لاف است و تقدس بیخودی دادن و آسمانی کردن ماجرا. چیزی که هیچ نتیجهای جز دور کردن نوجوانهایی مثل من از دین و خدا و پیغمبر این آدمها ندارد. (این حرفم تجربهی خودم است، تجربهای که روزی اگر عمری بود، حتما دلم میخواهد بیانش کنم.)
اتفاقا، همین مطلب قصه را زیبا میکند که او آدمی بوده مثل من، ولی حرکتی کرده که من نکردم و حالا جایی ایستاده که من گمانش را هم نمیکردم! نه اینکه آنقدر بال و پر بگیرد و بالا برود، که از دید من، محو شود و از زندگیام، حذف...
ایبسا، هدف خدا از این بازی و این نمایشهایی که در عالم به راه انداخته تا دنیا تکانی بخورد و به دنبال حقیقتِ واقعیِ حقِ حقیقی بگردد، چیز دیگری باشد.
شاید اینکه به ما حالی کند که باباجان، مردم آخرالزمان! بفهمید از ابتدای خلقت دنبال چه چیزهایی میگشتم! از دستچینکردنها و به رخ کشیدنها و حق و ناحقها و ظلم و ستمها و برد و شکستها و از همه مهمتر - آدمهای شاخص هر جبهه - خودتان بفهمید مقصودم چه بود و چه میخواستم بگویم!
ما فهمیدیم؟
میفهمیم؟
جمع میبندم تا همه فکر کنیم؛ و الا، که باشم که به حضورِ عزیزِ دیگران، توهینی بکنم یا صفتی نسبت بدهم.
ایبسا جمع، حواس فردی را نسبت به اینطور مسائل جمعتر کند و کاری کند که فرد به تنهایی قادر به انجام آن نباشد!...
ختم کلام اینکه:
بیایید بعد از دیدن این کلیپ، با هر شخص و هر تصویر، به نقطهی مدنظر «او» در این آدم خاص فکر کنیم؛ و ببینیم ما کجای زندگیمان چنین کسی بودهایم یا چنین کسی را دیدهایم؟ اصلا چنین شخصیتی را در طول حیاتمان شناختهایم یا برای ما تازه است؟! این آدم پیرو کدام سیره بود؟ حرف حسابش چه بود که ملتی مریدش بودند و مراد خودش خدا شد؟
کاش عقلم برسد و روزی روزگاری یک جایی از این عالم، بتوانم جواب فقط یکی از این همه سئوال را پیدا کنم...
شما که فهمیدید، به حال بیچارگانِ بیجوابِ کوچکی چون من هم دعا کنید!
پ.ن: من عاشق تتابع اضافاتیهای معنایی هستم! معلوم هست؟!...(:
پ.ن۲: حقیقت واقعی حق حقیقی، حق در معنای ذات واقعی معنای حق است. حقیقت عالم هستی؛ چیزی که واقعا حق است و اصیل است و تماما خیر و راستی. نه آن معنایی که در نظر نفر به نفر آدمها، با هم فرق میکند! (چون خودم در مورد اینکه معنی میدهد یا نه خیلی فکر کردم، گفتم فکر نکنید بی اینکه بفهمم فقط چرت و پرت نوشتم! میدانستم و چنین چرت و پرتی نوشتم! صرفا محض اطلاع...)
هیچا~ داستانهای مبارزه.
|هیچا|
اول یک صلوات هدیه نثار روح تمام شهدا از صدر اسلام تا همین امروز و این لحظه و این ساعت محبت کنید، و ب
حتما اگر کلیپ را ندیدید، لطف کنید و ببینید.
کار قشنگی شده.
Homayoun Shajarian - Diyare Asheghihayam (128).mp3
6.49M
#نگاشته ۵۳
#هیچآ ۲۹
صبح که در کمال استرس در ماشین نشسته بودم و داشتم عربی میخواندم، رادیو همایون میگذاشت؛ همین موسیقیای که الان اینجا میبینید.
یاد تمام خاطراتم با این آهنگ افتادم و غرق شدم؛ اینقدر که مدتی مکث کردم و جزوه را روی پایم گذاشتم و گوش سپردم بهش...
دیار عاشقیهایم، تمام سهم دنیایم!
تو را من زندگی کردم، به تعداد نفسهایم...
انگار فرم و محتوا با هم دست به دست هم دادهبودند که مدتی ذهنم از اضطراب کنده شود و به آینده نگاه کند و در کمال آرامش، یاد شمال و جادههای سرسبز چالوس و فیروزکوه بیفتد. یک بوی شمال کم بود آن وسط و... دِ برو که رفتیم!
نگاه کردنم به آینده که با بوی شمال برایم تداعی شده بود، با قطعی صدای رادیو، تمام شد. دوباره برگشتم روی جزوهی روی پایم.
برگشتم به عربی، به خیابان پیش رو و به یک ماه مقابلم...
به قول معلمها، برههای از زندگی در این یک ماه رقم میخورد و کار دست خداست.
عزیزی میگفت:مقصود که درست باشه، کار خودش مسیر میگیره و جلو میره. غمت نباشه الکیا!»
کاش که درست باشد از همین امروز، بلکه تا آخرش دلخوش همین یک جمله باشیم همه و قرص به همین یک باور.
کاش...
#امتحاننهایی ۳
هیچا~ داستانهای مبارزه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا، تلآویو.
به صدا در آمدن صدای آژیر خطر - بعد از هشت ماه که از جنگ میگذرد - هنوز ادامه دارد!...
#الحمدالله
الا یا ایها الصهیون!
بشنوید، به تقاص هشت سال صدای وحشتناک وضعیت قرمز؛ که ما دهه هشتادیها با یکبار شنیدنش دلمان غش میرود و آشوب میشود، ولی دههی شصت تمام کودکیشان با همین صدای منحوس گذشته...
هیچا~ داستانهای مبارزه.
May 11
May 11
تصویری که دوباره عوض شد را میشناسید یقینا؛ دیوار بخش قدیمی مسجد جامع خرمشهر است. نقطهی زیرش هم گلولهایست، باقی مانده از تاریخِ مقاومت و ایستادگی و غرور و غیرتِ ایرانی.
عکس از سفر جنوب پارسال است. سفری که با امروز، هفتاد و شش روزی میشود که از آن فاصله گرفتم...
گفتم شاید برای همهمان نشانه باشد؛ از آنجا که نشانهبازی از جذابیتهای روزگار است!
هیچا~ داستانهای مبارزه.
|هیچا|
#نگاشته ۲ خیلی دوست داشتم همیشه، که روزی در مورد هیچا بنویسم. اینکه این اسم از کجا آمده، معنایش چیس
ماجرای پشت اسم اینجا را خواندهاید؟
این متن دومین نگاشتهایست که پارسال در بدو ورود، منتشر شد.
آن موقع، خبر نداشتم شخصیتی مثل هیچا سراغم خواهد آمد و با هم رفیق خواهیم شد و من از او در اینجا خواهم نوشت...
هیچا آن زمان از من دور بود؛ یعنی نبود در واقع. ولی حالا هست، یعنی تازه پیدایش کردم و قصههایی که میگوید و بعضاً تجربه کرده را به نقل خودم تعریف میکنم.
البته نگران نباشید! از خودش اجازه گرفتم و هر بار هم قبل از انتشار، متن را تایید میکند.
ولی هست، و حقا که هیچاست!
خلاصه که، هیچچیز بیدلیل نیست...
هیچچیز!
و دوباره...(:
هیچا~ داستانهای مبارزه.