7⃣5⃣شب دهم محرم سال ۶۱ هجری قمری، #امام_حسین_علیه_السلام با یاران خود اتمام حجت می کند!👇
#روز_شمار_عاشورا
#وقایع_ماه_محرم_الحرام
@TarikhEslam
✅ابن سعد می نویسد :
📋《جَمَعَ حُسَينٌ(ع) أصحابَهُ في لَيلَةِ عاشوراءَ لَيلَةِ الجُمُعَةِ》
♦️امام حسین(ع) یاران خود را در شب عاشورا که شبِ جمعه بود، گِرد هم آورد.(۱)
ابوحمزه ثمالى نیز در روايتى از امام سجّاد(ع) ماجراى وفادارى ياران و خاندان حضرت(ع) را در شب عاشورا بازگو مى كند، تا آنجا كه امام حسین(ع) یاران را مورد خطاب قرار می دهد و می فرماید :
📋《يَا أَهْلِي وَ شِيعَتِي! اتَّخِذُوا هَذَا اللَّيْلَ جَمَلًا لَكُمْ وَ انْجُوا بِأَنْفُسِكُمْ فَلَيْسَ الْمَطْلُوبُ غَيْرِي وَ لَوْ قَتَلُونِي مَا فَكَّرُوا فِيكُمْ فَانْجُوا بِأَنْفُسِكُمْ رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَأَنْتُمْ فِي حِلٍّ وَ سَعَةٍ مِنْ بَيْعَتِي وَ عَهْدِ اللَّهِ الَّذِي عَاهَدْتُمُونِي》
♦️ای یاران من! این شب است که سیاهی و تاریکی آن را فرا گرفته، پس چون شتری راهوار از آن بهره ببرید و خودتان رو نجات دهید.
مقصود اين گروه ستمکار من هستم و غير از من کسی را نمی خواهند.
اگر مرا بکشند، به فکر کشتن شما نمی افتند، پس خودتان را نجات دهید.
خداوند شما را مورد رحمتش قرار دهد.
من امشب شما را مرخص کردم و بيعت خود و پیمان خداوند، که با من بسته بودید را از گردن شما برداشتم.
در این هنگام؛ برادران و یاران امام(ع) به یک بار گفتند :
📋《وَ اللَّهِ يَا سَيِّدَنَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ(ع) لَا تَرَكْنَاكَ أَبَداً أَيْشٍ يَقُولُ النَّاسُ تَرَكُوا إِمَامَهُمْ وَ سَيِّدَهُمْ وَ كَبِيرَهُمْ وَحْدَهُ حَتَّى قُتِلَ وَ نَبْلُو بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اللَّهِ عُذْراً وَ حَاشَ لِلَّهِ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ أَبَداً أَوْ نُقْتَلَ دُونَكَ》
♦️ای مولای ما! به خدا سوگند!
هرگز تو را ترک نخواهیم کرد که مردم در مورد ما زبان که کنایه باز کنند و بگویند که آنها افراد بی وفایی بودند که امامشان و آقایشان و رهبرشان رو تنها گذاشتند تا اینکه کشته شد.
و آن روز بین ما و خدایمان عذری نخواهد بود.
و تو را رها نمیکنیم تا آنکه در کنار تو کشته شویم.(۲)
در روایتی دیگر، حضرت(ع) خطاب به آنان فرمود :
📋《تَفَرَّقُوا فِی سَوادِ هذَا اللَّیْلِ وَ ذَرُونِی وَ هؤُلاءِ الْقَوْمَ، فَإِنَّهُمْ لا یَطْلُبُونَ غَیْرِی》
♦️اکنون در این سیاهى شب، پراکنده شوید و مرا با این گروه دشمن تنها بگذارید، که آنان تنها مرا مى طلبند!(۳)
وقتی کلام امام حسین(ع) تمام شد و حضرت عباس(ع) به نمایندگی از بنی هاشم عرضه داشت :
📋《لَا اَرَانَا اللهُ ذَلِکَ اَبَدَاً》
♦️خدا چنین روزی را نیاورد که ما تو را رها کنیم و بهسوی شهر خود برگردیم.(۴)
و زهیر بن قین به نمایندگی از غیر بنی هاشم ایستاد و گفت :
📋《وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّي قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ حَتَّى أُقْتَلَ هَكَذَا أَلْفَ مَرَّةٍ وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَدْفَعُ بِذَلِكَ الْقَتْلَ عَنْ نَفْسِكَ وَ عَنْ أَنْفُسِ هَؤُلَاءِ الْفِتْيَانِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ》
♦️به خدا سوگند! دوست دارم کشته شوم، باز زنده گردم، و سپس کشته شوم، تا هزار مرتبه، تا خداوند تو و اهل بیتت را از کشته شدن در امان دارد!(۵)
امام(ع) وقتی وفاداری یاران را دید، فرمود :
📋《فَاِنّي لَا أََعلَمُ أَصحَابَاً أَوفَي وَ لَا خَيرَاً مِن أَصحَابِي، وَ لَا أَهلَ بَيتِِ أَبَّرَ وَ لَا أَوصَلَ مِن أَهلِ بَيتِي؛ فَجَزَاکُمُ اللهُ خَيرَاً》
♦️به راستي که من اصحابي را بهتر و باوفاتر از اصحاب خود نمی دانم و اهل بيتي نيکوتر و صله کننده تر از اهل بيت خود نمي دانم، پس خدای متعال شما را جزای خير دهد.(۶)
سپس حضرت(ع) فرمود :
📋《يَا قَوْمِ! فَإِنِّي غَداً أُقْتَلُ وَ تُقْتَلُونَ كُلُّكُمْ حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْكُمْ أَحَدٌ》
♦️من فردا کشته میشوم، همۀ شما نیز با من کشته خواهید شد و کسی از شما نمیماند.
سپس همگی اصحاب گفتند :
📋《اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَكْرَمَنَا بِنُصْرَتِكَ وَ شَرَّفَنَا بِالْقَتْلِ مَعَكَ》
♦️حمد و سپاس خدایی را که ما را به واسطه یاری تو کرامت داد و شهادت در کنار تو را به ما شرافت بخشید.(۷)
در نقلی دیگر؛ امام حسین(ع) فرمود :
📋《اِرفَعُوا رُؤوسَکُم وَانظُرُوا》
♦️سرهایتان را بالا بگیرید و بنگرید!
پس آنان به جایگاه و منزلگاه خود در بهشت نگریستند.
سپس امام(ع) به آنان فرمود :
فلانی! این، منزل توست!
فلانی! این، قصر توست!
فلانی! این، درجه توست!
📋《فَکانَ الرَّجُلُ یَستَقبِلُ الرِّماحَ وَالسُّیوفَ بِصَدرِهِ وَ وَجهِهِ لِیَصِلَ إلی مَنزِلِهِ مِنَ الجَنَّهِ》
♦️از این رو، هر یک از آنان با سر و سینه به استقبال نیزه ها و شمشیرها و تیرها می رفتند تا به جایگاهشان در بهشت برسند.(۸)
📚منابع :
۱)الطبقات الكبرى ابن سعد، ج۱، ص۴۶۶
۲)الهدایه الکبری خصیبی، ص۲۰۴
۳)اللهوف ابن طاووس، ص۹۰
۴)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۱
۵)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۲
۶)مثیرالاحزان ابن نما حلی، ص۵۲
۷)الهدایه الکبری خصیبی، ص۲۰۴
۸)الخرائج والجرائح راوندی، ج۲، ص۸۴۷
@TarikhEslam
📚✍📚✍📚✍📚✍📚✍
4️⃣8️⃣ #معرفی_کتاب :📚
کتاب «الصحیح من مقتل سید الشهداء و اصحابه» بخشی از کتاب ۱۶ جلدی دانشنامه امام حسین(علیه السلام) در باب شرح قیام و شهادت ایشان؛ اثر استاد محمدی ری شهری✍📚👇
@TarikhEslam
4_5850638634255909912.pdf
34.5M
📚✍📚✍📚✍📚✍
کتاب «الصحیح من مقتل سید الشهداء و اصحابه»
@TarikhEslam
4_6023959501160318347.pdf
17.98M
📚✍📚✍📚✍📚✍
کتاب «شهادتنامه امام حسین(ع)» ترجمه کتاب «الصحیح من مقتل سید الشهداء و اصحابه»
@TarikhEslam
🔸 امام زمان(ع) کسی را دیندار نمیکند؛ از بردگی رها میکند
🔘 دعوای دین سر آزادی و رهایی است، نه سرِ ارتباط ما با خدا؛ ارتباط قلبی با خدا که اجباری نمیشود!
🔘 دعوای دین سر بردگیِ غیرخدا است؛ یعنی تو نباید اسیر و بردۀ کسی بشوی، باید رها باشی
🔘 خیلی از الزامات بروکراسی باید برداشته شود تا مردم به رهایی برسند
یکی از بخشهای ادبیات اصیل دین ما که مهجور است «ادبیات آزادی» است. چرا میگوییم مهجور است، چون خیلیها نمیدانند که اصلاً آزادی مال دین است و فلسفۀ بندگی خدا چیزی جز رهایی از بندگی غیر خدا نیست.
دین اصلاً و ابداً سر ارتباط تو با خدا، با تو دعوا ندارد، فقط سر این دعوا است که میفرماید «بردۀ کسی دیگر نشو! رها شو!» وقتی از غیرخدا رها شدی، آنوقت مطمئناً به سوی خدا میروی.
خدا از پیغمبر میخواد که فقط این بندگانم را رها کن، آنها خودشان به سمت من میآیند. دعوای دین سر رهایی است، سر چیز دیگری دعوا ندارد.
این اصلاً عاقلانه نیست که بگوییم «دین میگوید باید ارتباط خودت را با خدا قوی کنی، زودباش! تو باید عاشق خدا بشوی!» به زور که نمیشود عاشق شد! ارتباط قلبی انسان با خدا که با زور و اجبار درست نمیشود، باید از دلش شکوفه بزند!
پس دین چه میگوید؟ دین میگوید من فقط میخواهم تو را رها کنم. امام زمان(ع) که کسی را دیندار نمیکند؛ از بردگی نجات میدهد، همین!
وقتی آزادی و رهایی در دین ما این جایگاه را دارد، چرا باید یک کسانی در مقابل این دین، شعار آزادی بدهند؟ حتماً یک اشتباه و سوءتفاهم بزرگ اتفاق است و دلیلش این است که ما دین را به عنوان عامل رهاییبخش انسانها معرفی نکردهایم.
دعوای دین سرِ آزادسازی انسانها است نه سر ارتباط با خدا، اصلاً ارتباط با خدا که دعوا بردار نیست، موعظهبردار هم نیست، تلقینبردار هم نیست! ارتباط تو با خدا از سرِ عشق و عاطفه است و با احساس امنیت است، فقط دیگران نباید تو را اذیت کنند و اجازه بدهند تو خودت رشد کنی.
خداوند میفرماید: «لا اِکْراهَ فِی الدّین» (بقره، ۲۵۶) در ارتباط تو با خدا که اکراهی نسیت، پس دعوا سر چیست؟ دعوا سر بردگی غیرخدا است، سر اینکه تو نباید غیرخدا را بندگی کنی.
بعضیها میگویند حکومت اسلامی نباید به زور مردم را بهشت ببرد. در واقع باید گفت: حکومت اسلامی فقط باید جلوی به جهنم بردن مردم را بگیرد و نگذارد کسی به زور، مردم را سمت جهنم ببرد، همین!
فلسفۀ قیام امام حسین(ع) هم آزادی و رهایی بود. گفت ای مردم، میخواهم شما را آزاد کنم، اگر رهایی و آزادی را نمیخواهید من برمیگردم... ولی آنها نگذاشتند و کار به جنگ کشیده شد.
ادبیات دین، اصلش باید بحث آزادی باشد؛ هم آزادی یک فرد و هم آزادی یک ملت. آزادی یک ملت لازمهاش مدیریت ولایی است، چون فقط مدیریت ولایی است که میتواند کاری بکند که خوبهای یک ملت بجوشند و بالا بیایند. این روش را هم نمیتواند دیکتاتور مآبانه انجام بدهد بلکه باید در فضای باز و آزاد انجام بدهد.
هم پیغمبر(ص) هم أمیرالمؤمنین(ع) میخواستند این آزادی را به مردم بدهند که گُلهای این مردم شکفته بشود و رو بیاید. لذا به هر دوی این بزرگواران، گفتند که شما مدیریت بلد نیستید! چون فکر میکردند که مدیریت یعنی زورگویی!
امروز هم بسیاری از این الزامات بروکراسی در جامعه-از جمله در ساختارهای آموزشی و اداری- باید برداشته شود تا مردم مزۀ آزادی را بچشند، نمیشود که از خدا و پیغمبر حرف بزنیم ولی مدل زندگی ما اسارتبارانه باشد!
اگر ساختارهای ادارههای ما با بروکراسی مارکس وبری اداره میشود، در واقع این ساختارها اسلامی نیست؛ چون بر مبنای بردهکشی است نه آزادسازی! هرچند مدیرانش نماز بخوانند و ظاهر اسلامی داشته باشند.
تا وقتی در دانشگاهها و مراکز آموزشی ما اصل بر نمره و نظارت و امتحان و... باشد، از این دانشگاهها زیاد نظریهپرداز علمی بیرون نمیآید، چون با این روشهای موجود، خلاقیت افراد از بین میرود.
مشکل ما این است که دینداری و تقوا را به رهایی تفسیر نکردهایم و به تصویر هم نکشیدهایم. این مسائلی که در سطح خیابانهای شهر میبینید به خاطر این است که دین به درستی معرفی نشده و الا اگر میگفتیم که اصل دین، رهایی و آزادی است، بسیاری از مسائل حل شده بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 اگر امام حسین، مسیحی بود 🚩
نزار فرانسيس شاعر مسيحى لبنانى:
اگر حسين از ما بود!
#امام_حسین
#محرم
8⃣5⃣شب دهم محرم سال ۶۱ هجری قمری، #امام_حسین_علیه_السلام اشعاری از بی وفایی دنیا با خود زمزمه می کند!👇
#روز_شمار_عاشورا
#وقایع_ماه_محرم_الحرام
@TarikhEslam
✅امام سجاد(ع) می فرماید :
📋《إِنِّي لَجَالِسٌ فِي تِلْكَ الْعَشِيَّةِ الَّتِي قُتِلَ أَبِي فِي صَبِيحَتِهَا وَ عِنْدِي عَمَّتِي زَيْنَبُ تُمَرِّضُنِي إِذِ اعْتَزَلَ أَبِي فِي خِبَاءٍ لَهُ وَ عِنْدَهُ جُوَيْنٌ مَوْلَى أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ وَ هُوَ يُعَالِجُ سَيْفَهُ وَ يُصْلِحُهُ》
♦️من در آن شبی که پدرم شهید شد، در خیمه نشسته بودم و عمه ام زينب(س) از من پرستارى مي كرد، ناگهان پدرم در گوشه خيمه اى رفتند، جون غلام ابوذر شمشير پدرم را تیز مي كرد و او را براى جنگ آماده مي ساخت، پدرم در اين هنگام، این ابیات را زمزمه می کرد :
📋《يَا دَهْرُ! أُفٍ لَكَ مِنْ خَلِيلِ،
كَمْ لَكَ بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِيلِ،
مِنْ صَاحِبٍ أَوْ طَالِبٍ قَتِيلِ،
وَ الدَّهْرُ لَا يَقْنَعُ بِالْبَدِيلِ،
وَ إِنَّمَا الْأَمْرُ إِلَى الْجَلِيلِ،
وَ كُلُّ حَيٍّ سَالِكٌ سَبِيلِي》
♦️ای روزگار! اف بر دوستی تو که بسیار از دوستان و خواستارانت را سپیده دمان و شامگاهان به کشتن میدهی و هرگز به بدیل آنان قناعت نمیورزی.
همانا کارها به خدای بزرگ واگذارده و هر زندهای رهروی ناگزیر این راه است.
📋《فَأَعَادَهَا مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلَاثاً حَتَّى فَهِمْتُهَا وَ عَرَفْتُ مَا أَرَادَ فَخَنَقَتْنِي الْعَبْرَةُ فَرَدَدْتُهَا وَ لَزِمْتُ السُّكُوتَ وَ عَلِمْتُ أَنَّ الْبَلَاءَ قَدْ نَزَلَ》
♦️پدرم اين ابيات را چند بار تكرار كرد، و من مقصود پدرم را فهميدم و اشك در چشمان من جارى شد، و ليكن از گريه كردن خوددارى كردم و سكوت نمودم؛ و دانستم بلاء نزديك شده است.(۱)
📚منبع :
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۴
@TarikhEslam
9⃣5⃣شب دهم محرم سال ۶۱ هجری قمری، #امام_حسین_علیه_السلام به خواهرش #حضرت_زینب_سلام_الله_علیها دلداری می دهد!👇
#روز_شمار_عاشورا
#وقایع_ماه_محرم_الحرام
@TarikhEslam
✅امام سجاد(ع) می فرماید :
📋《إِنِّي لَجَالِسٌ فِي تِلْكَ الْعَشِيَّةِ الَّتِي قُتِلَ أَبِي فِي صَبِيحَتِهَا وَ عِنْدِي عَمَّتِي زَيْنَبُ تُمَرِّضُنِي إِذِ اعْتَزَلَ أَبِي فِي خِبَاءٍ لَهُ وَ عِنْدَهُ جُوَيْنٌ مَوْلَى أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ وَ هُوَ يُعَالِجُ سَيْفَهُ وَ يُصْلِحُهُ》
♦️من در آن شبی که پدرم شهید شد، در خیمه نشسته بودم و عمه ام زينب(س) از من پرستارى مي كرد، ناگهان پدرم در گوشه خيمه اى رفتند، جون غلام ابوذر شمشير پدرم را تیز مي كرد و او را براى جنگ آماده مي ساخت، پدرم در اين هنگام، این ابیات را زمزمه می کرد :
📋《يَا دَهْرُ! أُفٍ لَكَ مِنْ خَلِيلِ،
كَمْ لَكَ بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِيلِ،
مِنْ صَاحِبٍ أَوْ طَالِبٍ قَتِيلِ،
وَ الدَّهْرُ لَا يَقْنَعُ بِالْبَدِيلِ،
وَ إِنَّمَا الْأَمْرُ إِلَى الْجَلِيلِ،
وَ كُلُّ حَيٍّ سَالِكٌ سَبِيلِي》
♦️ای روزگار! اف بر دوستی تو که بسیار از دوستان و خواستارانت را سپیده دمان و شامگاهان به کشتن میدهی و هرگز به بدیل آنان قناعت نمیورزی.
همانا کارها به خدای بزرگ واگذارده و هر زندهای رهروی ناگزیر این راه است.
📋《فَأَعَادَهَا مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلَاثاً حَتَّى فَهِمْتُهَا وَ عَرَفْتُ مَا أَرَادَ فَخَنَقَتْنِي الْعَبْرَةُ فَرَدَدْتُهَا وَ لَزِمْتُ السُّكُوتَ وَ عَلِمْتُ أَنَّ الْبَلَاءَ قَدْ نَزَلَ》
♦️پدرم اين ابيات را چند بار تكرار كرد، و من مقصود پدرم را فهميدم و اشك در چشمان من جارى شد، و ليكن از گريه كردن خوددارى كردم و سكوت نمودم؛ و دانستم بلاء نزديك شده است.(۱)
📚منبع :
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۴
@TarikhEslam