eitaa logo
«هیام⁦«
167 دنبال‌کننده
124 عکس
7 ویدیو
1 فایل
ه‍ . [هیام یعنی حالتی سرشار از شوق، حرکت با اشتیاق به سمت هدف] . به تاریخ بیست و یکم آذر ماه سنه هزار و چهارصد و یک شمسی به جهت ثبتِ احوالات یک مشتاق، متولد شد.
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 همیشه سرمون توی کتابه! 📣 آغاز ثبت‌نام حلقه کتاب مبنا ما تو حلقه کتاب مبنا، فقط کتاب نمی‌خونیم؛ بلکه با کتاب زندگی می‌کنیم! یعنی: مهمونی‌هامون ! به جای اینکه دائم درگیر این باشیم که حالا چی بپوشم؟ به این فکر می‌کنیم که ؟ و به جای اینکه همش سرمون تو گوشی باشه! ! هم‌خوانی و نقد کتاب‌های: 📖 سباستین - اثر منصور ضابطیان 📖 زمین سوخته - اثر احمد محمود 📖 در جبهه غرب خبری نیست - اثر اریش ماریا رمارک 🔻 اطلاعات بیشتر دوره و ثبت‌نام حلقه کتاب: http://B2n.ir/a92820 http://B2n.ir/a92820 | @mabnaschoole |
خدمت شما🌺🙏
حاج آقا... من اولین تصویرهایی که از شما یادم مانده، عکس چایی ریختنتان و بغل کردن نوه تان و قدم زدن توی حیاط‌تان است که اول کتابهای مدرسه ایم چاپ شده بود. بعدتر اولین بار توی فیلم از کرخه تا راین من هم همراه سعیدِ تازه بینا شده تصاویر تشییع شما را دیدم. بزرگتر که شدم حوالی تعطیلاتِ اواسط خرداد، کتاب علوم یا ریاضی به دست پای تلویزیون، زل میزدم به عزاداری مردم. ما همیشه بعد از تعطیلات یک امتحان سخت داشتیم. علوم، ریاضی که بعدتر شد، فیزیک و هندسه و دیفرانسیل. تصاویر شما و یادآوری روز رفتنتان برای من خلاصه شده بود در تماشای تشییع باور نکردنی و امتحان سخت بعدش. حاج آقا خمینی عزیز، امامِ انقلابِ خوب ما، خیلی گذشت تا بالاخره در دی ماه سالی تلخ دیدم و فهمیدم که میشود کسی را چقدر دوست داشت که برای رفتنش مردم اینطور به خیابان بریزند و عزاداری کنند، دیدم و آرزو کردم تکرار نشود. آرزو کردم، اما دوباره تکرار شد... حاج آقا خمینی عزیز، ما روزهای سختی را گذراندیم، من رفتن و فراق شما را درک نکردم اما یک سردار خوب داشتیم که امیدمان بود و رفت، دلمان خوش بود یک رییس جمهور مردمی داریم که او هم رفت. من امشب نشسته ام و به فیلم‌های بدرقه‌ی شما و عزاداری مردم نگاه میکنم و دیگر این تصاویر برایم غریب نیستند. کتاب علوم و ریاضی و فیزیک و هندسه توی دستم نیست، اما بعد از این ایام امتحانی دارم که از همه اینها سخت تر است، امتحانِ انتخاب... حاج آقا خمینی عزیز، برای انتخاب درستِ ما بچه های دبستانی که امیدتان بودیم دعا بفرمایید. . . @hiyaam
لطف میکنید، به رسم همراهی این مدت، برای دوست نازنین من که دوره سخت بیماری رو میگذرونه دعا کنید🙏🥺 . دعا از زبان غیر مستجابه، محبت میکنید اگر صلوات و حمد شفایی بخونید🌺
هدایت شده از فاش
تمرین این هفته مقدماتی درباره نگو نشان بده است. باید شخصیت را بکشانند توی تولد. شخصیت من اما پر زده توی آی‌سی‌یویی که دوست عزیزم روی یکی از تخت‌هایش خوابیده. دارم نقد می‌کنم. هنرجوها از فیلینگ موز و گردوی کیک نوشته‌اند؛ اما دلم پر شده از رخت‌هایی که دارند چنگ می‌خورند. آدم‌های داستان هنرجوها با بریدن کیک جیغ می‌کشند؛ اما من دلم بریده‌بریده شده برای رفیقی که حالش خوب نیست. برایش دعا کنید.
میثاق پاشو مسخره بازی درنیار. الان وقت اینکاراست؟ مگه قفلی نزده بودی روایت امام رضا رو بازنویسی کنم بفرستم، هی میگفتی حیفه. بخداااا بازنوییسیش کردم، ایندفعه به حرفت گوش دادم، مثل روایت دفاع مقدس که بیخیالش شدم ، ولش نکردم. خودت گفتی دوست دارم اسمم کنار اسم شما بیاد. به نظرت اول اسم تو رو میارن یا ما. اصلا به نظرت روایتامون چاپ میشه؟ ببین ثبت نام تابستونه ، آل مبارک دست تنهاست. گیر ندیاااا میثاق، ده تا خلاق بیشتر نمی‌خوام. حالا مقدماتی اضافه اومد چند تا بهم بده. این کارات اصلا قشنگ نیستا... بیا تو گروه با مبارکه کل کل کن، بعد اونقدر ادامه بدین که حدیث بیاد دعواتون کنه چهار تا گیف بفرسته همه بخندیم. بیا با ریحانه و فائزه تا نصف شب چت کن، باور کن نمیگم: مگه شما خواب ندارید، برید بخوابید. میثاق چرا فیلم این هفته رو نقد نکردی؟ مقرری قاف رو خوندی یا نه؟ ببین شنبه ساعت سه جلسه داریم. بیا با هم ذوق کنیم که ساعت جلسه کله سحر نیست. زودتر آنلاین میشی جواب میدی وگرنه باید ازون معجون خفنا که از اسنپ فود میگیری یدونه برام بفرستی تا ببخشمت. فهمیدی؟؟ خسته ای؟ حق داری. باور کن خیلی حمد خوندم کمتر درد بکشی، خدا رو قسم دادم. میثاق وقتی میگفتی درد دارم روحم مچاله میشد. رفتی استراحت کنی؟ نوش جونت. بخواب. راحت دلت شور نزنه، هنرجوهات رو تقسیم کردیم، حواسمون به همشون هست. من دلم برات تنگ شده ولی تو راحت بخواب، خیلی این مدت خسته شدی. میثاقم، نذاشتی ببینمت، ولی از روی همون عکس سیاه سفید دلبرت، اون روز که خونه مرضیه اینا جمع بودیم، گفتم میثاق از همه‌مون خوشگل تره. بخواب خوشگل خانوم، بخواب خانم رحمانی جان.... .
Mohsen Chavoshi - Kojaei (320).mp3
7.24M
شب به تنهایی خودش مأمور بر آزار ماست وای از آن ساعت که با غم‌ هم تبانی میکند.... چرا تموم نمیشه امشب....
. خانم نویسنده، کسی که اینقدر شروعش جذابه، اینقدر پرکششه، کسی که همون اول قلاب رو میندازه تو دل مخاطب، یعنی خیلی حرفه ایه.... این چه پایان بندی ای بود، دختر ؟ .
از دوستانِ جانی مشکل توان بریدن...... آآآه . سفر بخیر عزیزم سفر بخیر رفیقم سفر بخیر میثاقم .
میشه منت به سرم بذارید برای رفیق جوانم، نماز لیلة الدفن بخوانید 🙏🙏 . میثاق بنت مهدی
اونقدر از صبح هنرجوهات، برات قشنگ قشنگ نوشتن که من دیگه روم نمیشه بنویسم، از تو، از امروز، امروزی که وقتی نشستم رو زمین کنارت دنیا رو سرم خراب شد. دیدی منو؟ شکل عکسام بودم؟ دیدی واقعی بودم... دراز کشیدم و زل زدم به لامپ صورتیِ کم نور اتاق، اشکام سر میخورن میریزن روی بالشت. محسن چاووشی میخونه: دستم از دست تو دوره، دلم انگار تو تنوره، توی سینه ام که صبوره غمو موندگار کردی... باهات حرف میزنم، میگم: میثاق دختر یه کاری کن، یه دعایی، یه چیزی، حالم بده. بعد یادم میفته چقدر ما همیشه برات زحمت داریم حتی الان ولت نمی‌کنیم. میثاق شبی که فرداش ارائه داشتم یادته؟ چقدر برام تایپ کردی، هی نوشتی، هی نوشتی... حلالم می‌کنی برای این همه زحمت؟ دارم فکر میکنم الان داری به حرف کدوممون گوش میدی، رفتی رشت تو بالکن قشنگه ی زینب نشستی و داری حرفهای اونو می‌شنوی یا تبریزی نشستی کنار نفیسه ای که برای بار دوم چاییش یخ کرده شایدم رفتی کنار دریای بابلسر داری درد دل طاهره رو گوش میدی، یادم هست اول آشناییمون گفتی عاشق دریایی‌ شرجیِ اهوازم بد نیست شبا، فائزه خیلی دلش نگران تو بود امروز، می‌گفت فاطمه میثاق نترسه؟ تنها نمونه؟ گفتم میثاق قویه نگران نباش. ولی فکر کنم اگه به انتخاب خودت باشه رفتی دست دارسنج رو گرفتی با هم یه گوشه از گوهرشاد نشستید... ما قلبمون داره کنده میشه از این مسافت‌های مزخرف دنیایی، ولی تو خودت به نوبت به داد دل تنگ همه برس. ما همیشه برات زحمت داشتیم، حتی الان .... الان الان که نیستی. الان که رفتی. خاک مگه قبلنا سرد نبود؟؟؟؟ .
می‌خواهیم دست در دست هم دهیم، بسته‌های ارزاق تهیه کنیم برای خانواده‌های کم‌بضاعت تا این شب‌ها سفره‌هایشان خالی نماند. هر چه نور و خِیر در این قدم است، فرشینه راهِ خواهر عزیزمان، . به نیت عزیز تازه گذشته‌مان خیرات می‌کنیم اما به گواه کلام مولایمان امیرالمؤمنین همه‌ ما به این زاد و توشه محتاجیم‌. آهِ! مِن قِلَّةِ الزّادِ، و طُولِ الطَّريقِ، و بُعدِ السَّفَرِ، و عَظيمِ المَورِدِ! تا ساعت ۲۴ روز چهارشنبه منتظر محبت شما هستیم، بعد از آن ارزاق تهیه و توزیع میشود. لطف‌تان، هر مقدار که هست، به روی چشم:
۵۰۴۱۷۲۱۰۴۶۰۳۴۲۹۵
(جهت کپی کردن شماره کارت، روی آن کلیک کنید) بِنامِ سید محمدحسین غضنفری نیازی به اعلام یا ارسال رسید نیست، کارت اختصاص به خیریه‌ی سفره‌ی آسمانی [@sofreasemaniii] دارد.
هدایت شده از مجلهٔ مدام
هر ماجرایی سرآغازی دارد. این پست، ابتدای ماجرای ماست؛ پستی که احتمالا سال‌ها بعد به آن برمی‌گردیم و می‌گوییم: یادش بخیر! سه‌شنبه، بیست و دومِ خرداد یک هزار و چهارصد و سه، ابتدای ماجرایِ @modaam_magazine
مُدامِ خوبِ ما... .
هدایت شده از حُفره
به نظرم درک معنای واقعی سوگ تازه جایی‌ست که می‌افتی توی روزمرگی! همه فکر می‌کنند خب خوب شده‌ای. دیگر مثل روزهای اول بی‌قرار نیستی و داری به کارهایت می‌رسی. یک‌جورهایی هم همین است. صبح‌ها بیدار می‌شوی. چای دم می‌کنی. دستت می‌رود که پیام بدهی و یادت می‌آید که نیست. اولین دانه‌ی گیلاس می‌افتد توی حلقت. کتابت را برمی‌داری. چقدر افتضاح است یا چقدر دوستش داری. دوباره دنبال گوشی‌ات می‌گردی که راجع به کتاب جدیدت بگویی و یادت می‌آید که نیست. دانه‌های گیلاس یکی یکی روی هم می‌افتند. داری خودت را با متن جدیدی مشغول می‌کنی. می‌خواهی نظرش را بدانی. روی متن نگه می‌داری و علامت فوروارد را می‌زنی و یادت می‌آید که نیست. غروب شده. می‌خواهی بروی چیز خنده‌داری برایش تعریف کنی و باز هم چکش " نیست" برای هزارمین‌بار کوبیده می‌شود روی قلبت. می‌پرسند خوبی؟ و تو سر تکان می‌دهی ولی دانه‌های گیلاس دارند خفه‌ات می‌کنند. آخر شب شده و سریال جدیدت را تمام کرده‌ای. باید بخوابی. حالا دیگر یادت هست که نیست. دلتنگی مثل ملحفه‌ای پیچیده شده دورت. جرات می‌کنی بروی سراغ صفحه‌ی چت‌تان که حالا آن پایین پایین‌هاست. پروفایلش را می‌بینی. آن پیام‌های تیک نخورده‌ات را و حتی آخرین بازدیدش را. انگار تا همین‌جا کافیست تا دانه‌های گیلاس راه گلویت را ببندند. نفست یک‌جاهایی توی ریه گیر کند و دعا کنی که خستگی این جنگ لعنتی را ببرد و بخوابی. یک خواب دوست‌داشتنی که واقعیت‌ها را می‌بلعد. درست مثل حفره‌ی توی قلبت که دارد تو را می‌بلعد. دوباره فردا می‌شود و همه می‌گویند بهتری نه؟ و تو دوباره سر تکان می‌دهی... @hofreee
هدایت شده از مجلهٔ مدام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عیدتون، مُـــــدام :) این ریلز رو توی اینستاگرام با بقیه به اشتراک بذارید. (فقط فیلترشکن‌تون روشن باشه.) مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
هدایت شده از سفره آسمانی
پایان طرح قربانی عید قربان خدا بهتون برکت بده ۶۵ میلیون به لطف و مهربانی شما جمع شد آماده میشیم برای غدیر
هدایت شده از سفره آسمانی
| اطعام به عشق علی | . الحمدالله الذي جعلنامن المتمسكين بولايه علي بن ابيطالب عليه السلام ....❤️ 🔸روزبزرگي در راه است... روزي كه شيعه بودن و عشق به آقا اميرالمؤمنين در وجود تك تك ما محبينشون شعله ورتر ميشه. روزي كه بسيار بر خيرات و اطعام مردم تاكيد شده،اجر هر اطعام و خيرات در اين روز چندين برابره...🙏🌷 🤝اين يعني همه بايد در شادي اين روز بزرگ شريك بشن و همه رو در شادي شريك كنند . 5041721046034295 غضنفری ،هدیه ای از سفره آسمانی 💳شماره کارت پین شده 💳 .
بسم الله الرحمن الرحیم . اون روزی که تصمیم گرفتیم هر ماه دور هم جمع بشیم، به ذکری و یادی و توسلی و دعایی، خیلیاشون کوچولو بودن و خیلیاشون هنوز به دنیا نیومده بودن. حالا اونقدر بزرگ شدن که خودشون بهترین اسباب بازیاشون رو انتخاب کردن و اوردن برای بچه های دیگه... همراه‌های کوچکِ سفره‌ی آسمانی... . اگر خواستین تو هدیه اسباب بازی شریک بشید به من پیام بدین🙏 @sofreasemaniii
خانمِ میثاق خانوم من قرار بود فقط، جلسه هشتم رو ارسال و نقد کنم... قرار نبود تا آخرش نیای... دارم هنرجوهامو ارزیابی میکنم، ترم تمومه... کاش خودت بودی برای ارزیابی. کاش خودت نتیجه رو مینوشتی. کاش دل من اینقدررررر برات تنگ نبود..... 😭😭😭😭😭😭😭😭
enc_16886604346303551066363.mp3
2.13M
بسم الله الرحمن الرحیم ظهر روز عید قربان، به پسرک گفتیم یک هفته فقط خوشحالی و و دست و شادی و هدیه داریم، تا خودِ غدیر... بعد همان جا توی ماشین، چند تا آهنگ شاد دانلود کردیم که تا غدیر گوش کنیم. میان یکی از آن همه شعر شاد، یک تک مصرع، از آن روز تا حالا کاری با من کرده که تمام این شب‌ها و روزها دارم زمزمه‌اش میکنم، بعد چشمانم تار میشود. روی هم محکم فشارشان میدهم صورتم خیس میشود و تاری از بین میرود. این جذاب ترین، تکراریِ این شب‌ها و روزها بود... غم و رنج و فراق و دلتنگی اگر که هست، که اگر نباشد دنیا بی معنی میشود. یک روزها و ساعت‌هایی هم هست که همه‌ی آن ها را یادت برود حتی برای مدتی کوتاه. و من بیچاره‌ی همان مدت کوتاهم... صله دادن سنت بزرگان است و صله گرفتن منشِ گدایانی چون من. بابای مهربانِ عالم، مِن حَیثُ لا یَحتسِب صله‌ام بده... همان حال خوب را میخواهم... حال خوبِ رویایی.... . . @hiyaam
بسم الله الرحمن الرحیم . باقیمانده‌ای قورمه‌سبزی را توی ظرف در دار ریختم و گذاشتم توی فریزر. تاپلئونی ها را بسته بندی کردم، سید حسین فردا ببرد دفتر. یک پرس ته‌چین دست نخورده توی یخچال مانده هنوز، نذر هر ساله هانیه و سعید آقاست. کاپ کیک های عمه ناهید را که ظهر از خانه مامان انسی آوردم گذاشته ام تا قبل خواب با چایی بخورم. کیک زبرای مهسا، را هم گذاشتم کنار ناپلئونی‌ها. میوه ها را هنوز جا به جا نکرده ام، دراز کشیده ام روی مبل و مهره‌های کمرم تیر میکشد. دارم فکر میکنم یعنی زهرا اینها چی درست کرده بودن؟ عصری زنگ زد که بیا غذا ببر گفتم الان مهمانی ام و شب مهمان دارم. از مامان هم که از صبح بی خبرم. توی ده کیلومتری با رفقایش غرفه داشتند که مرغ سوخاری و کباب ترکی و ذرت درست کنند. بابا اما زنگ زد، خودش برایم تعریف کرد، که فاطمه امسال ظرف گوشت‌ها جدا بود، آبِ گوشت ها را هم تقسیم کردیم همه را، خیلی خوب شد، برنج هم خوب و دون درآمد. هر وقت از آشپزی کردنش راضی باشد مثل بچه ها با ذوق تعریف میکند. جنس آشپزی روز غدیرش همیشه با دهه اول محرم فرق دارد. سید حسین کلیپ نهاییِ گزارش کار سفره آسمانی را آماده می‌کرد که خوابش برد... به سید احسان اینها گفته بودم شام بیایند اینجا دور هم باشیم، چشمان سید احسان از خستگی باز نمیشد زود رفتند. فاطمه و آقا مهرداد هم حوالی یازده شب آمدند سر سلامتی و عید مبارکی. گفتند بالا نمی‌آییم همینجا دم در عرض ارادت میکنیم و میرویم، گفتم چای‌مان دم است و شیرینی و میوه‌مان اماده‌. آمدند و نشستیم به گپ، گفتم کاش شام می‌آمدید... مهره های کمرم تیر میکشد. قطره استامینوفن زینب را میگذارم توی یخچال، امروز به ضرب همین قطره درد لثه‌هایش را تحمل کرد، توی همه‌ی عکسهای امروزش دارد گریه می‌کند. میروم که کم کم بخوابم. خاله منصوره پیام داده: فردا جشن داریم ، میای؟ . مهره‌های کمرم تیر میکشد. شب‌ها چقدر کوتاه شده... صدای اذان توی سکوت این وقتِ خانه واضح از پنجره می‌آید..... شکرِ خدا که نام علی در اذانِ ماست.... . . @hiyaam
برای آرمان‌هایم برای باورهایم و برای ایرانم..... .
هدایت شده از سفره آسمانی
31.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. حب علی پیر و جوان و کوچک و بزرگ نمی‌شناسد. اسم علی به میان باشد همه پای کارند.... چه ضیافت رنگینی بر پا شد، به همت شما و به یاری محبان امیرالمومنین. الحمدلله کما هو اهله🤲🤲 پ ن :هزار پرس باقالی پلو با گوشت بهمراه میوه (🍒،🍑 ، 🍌) شربت ،شیرینی،نوشابه،ماست ،تراول صدی و ..قاب یاعلی ،رسید بدست پیش از ۳۵۰ خانواده (۲۷۰ میلیون به لطف و مهربانی شما عزیزان و رفقامون در گروه یاران علی ،هیچ به توان بینهایت و علویات ) دمتون گرم 💙