eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
📕 روزی روزگاری در روستایی در هند تاجری پولدار به روستایی ها اعلام کرد که به ازای هر میمون۲۰ دلار به آنها پول خواهد داد. روستایی ها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون، به جنگل رفتند و شروع به گرفتن میمونها کردند. تاجر هم هزارها میمون به قیمت ۲۰ دلار از آنها خرید، ولی با کم شدن تعداد میمونها روستاییها دست از تلاش کشیدند.. به همین خاطر تاجر زرنگ این بار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها ۴۰ دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستایی ها فعالیتشان را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی ها هم کمتر و کمتر شد، تا سرانجام روستاییان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزار های خود رفتند... این بار پیشنهاد به ۴۵ دلار رسید و… در نتیجه تعداد میمونها آنقدر کم شد که به سختی می شد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. این بار آقای تاجر ادعا کرد که به ازای خرید هر میمون 70 دلار خواهد داد، ولی چون برای کاری باید به شهر می رفت، کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون ها را بخرد. در نبود تاجر شاگرد به روستایی ها گفت: این همه میمون در قفس وجود دارد! من آنها را به 60 دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت آقای تاجر آنها را به 70 دلار به او بفروشید.. روستایی ها که وسوسه شده بودندپولهایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند. البته از آن به بعد دیگر کسی نه تاجر را دید و نه شاگردش را.. و تنها روستایی ها ماندند و یک دنیا میمون ... البته این داستان حکایت آشنایی هست در دنیای امروزه... ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
۷ شهریور ۱۳۹۹
🔴این یک داستان واقعی😱 است همسرم قبل از ازدواج با من عاشق دخترخاله اش بود و قسمت هم نشده بودند. دخترخاله زودتر ازدواج کرده بود و همسرم هم پس از معرفی توسط یک آشنا، مرا دید و با هم ازدواج کردیم. وضع مالیمون بد نبود و دو طبقه خانه داشتیم. طبقه بالا اتاق خوابها و حمام و طبقه پائین آشپزخانه و پذیرائی ... یه روزی تولد همسرم بود و از دو طرف مهمان داشتیم، دختر خاله همسرم هم دعوت بود. وسط مهمانی بود که متوجه شدم همسرم نیست و کمی طول کشید. رفتم طبقه ی بالا که ببینم چرا نیست و اگه کاری هست انجام بدم و ... بالا رفتم و در اتاق خوابمان را باز کردم و صحنه ای دیدم که ...... ✂️ادامه داستان در کانال زیرسنجاق شده است👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/391577662C6c01be4b07
۷ شهریور ۱۳۹۹
مداحی آنلاین - وداع حضرت علی اکبر - نادر جوادی.m4a
4.37M
🔳 🌴وداع حضرت علی اکبر 🌴بو قارداشین الینن اوپور 🎤 👌بسیار دلنشین 🔴گلچین بهترین های روز 📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
۷ شهریور ۱۳۹۹
💔🥀 بی سبب نسیت چنین معرکه بر پا شده است وسط خیمه ما روضه مهیا شده است دست دشمن چه قدر نیزه و تیغ و تیر است هر کدامش به طریقی به تنت جا شده است 💔🥀 📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
۷ شهریور ۱۳۹۹
mohamadhosseinpouyanfar-@yaa_hossein.mp3
5.87M
99 🎵 نفس کرببلا ، مقدسه کرببلا ... 🎤محمدحسین 📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
۷ شهریور ۱۳۹۹
seyedmajidbanifatemeh-@yaa_hossein.mp3
2.6M
روز هشتم 🎵 یا علی، عازم میدان شده حالا علی.... 🎤سیدمجید 📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
۷ شهریور ۱۳۹۹
mahdiranaei-@yaa_hossein.mp3
5.81M
99 🎵 تو آسمونا دنبالت بودم 🎤مهدی 📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
۷ شهریور ۱۳۹۹
😭💔 □•من تو را در همه کرب و بلا می‌بینم □•هر کجا می‌نگرم جسم تو را می‌بینم 📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
۷ شهریور ۱۳۹۹
53.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی ‌| لحظه های اذان مغرب بامداحی: حاج مهدی شب هفتم الحرام ۱۴۴۲ چهار‌شنبه پنجم شهریورماه ۱۳۹۹ هیئت‌ثاراللّه‌(رهروان‌امام‌وشهدا) 📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
۷ شهریور ۱۳۹۹
🔴این یک داستان واقعی😱 است همسرم قبل از ازدواج با من عاشق دخترخاله اش بود و قسمت هم نشده بودند. دخترخاله زودتر ازدواج کرده بود و همسرم هم پس از معرفی توسط یک آشنا، مرا دید و با هم ازدواج کردیم. وضع مالیمون بد نبود و دو طبقه خانه داشتیم. طبقه بالا اتاق خوابها و حمام و طبقه پائین آشپزخانه و پذیرائی ... یه روزی تولد همسرم بود و از دو طرف مهمان داشتیم، دختر خاله همسرم هم دعوت بود. وسط مهمانی بود که متوجه شدم همسرم نیست و کمی طول کشید. رفتم طبقه ی بالا که ببینم چرا نیست و اگه کاری هست انجام بدم و ... بالا رفتم و در اتاق خوابمان را باز کردم و صحنه ای دیدم که ...... ✂️ادامه داستان در کانال زیرسنجاق شده است👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/391577662C6c01be4b07
۷ شهریور ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۸ شهریور ۱۳۹۹
📕 سلطان به وزیر گفت ۳ سوال میکنم فردا اگرجواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی. سوال اول: خداچه میخورد؟ سوال دوم: خداچه می پوشد؟ سوال سوم: خداچه کارمیکند؟ وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود. غلامی فهمیده وزیرک داشت.وزیر به غلام گفت سلطان ۳سوال کرده اگرجواب ندهم برکنارمیشوم. اینکه: خداچه میخورد؟ چه می پوشد؟ چه کارمیکند؟ غلام گفت هرسه را میدانم اما دوجواب را الان میگویم وسومی رافردا اما خداچه میخورد؟ خداغم بندهایش رامیخورد اینکه چه میپوشد؟ خداعیبهای بندهای خودرامی پوشد اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم. فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد. سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی وزیرگفت این غلام من انسان فهمیده ایست جوابها را او داد. گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد. بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟ غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام... ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
۸ شهریور ۱۳۹۹