eitaa logo
هُبوط | فاطمه سعادت
142 دنبال‌کننده
107 عکس
13 ویدیو
3 فایل
فاطمه دختر خواهر همسر مادر دچار ِ کمی جنون نویسندگی #ف_سین_ه @fatemesaadat89
مشاهده در ایتا
دانلود
پسرک تب دارد، مجبورم حواس بدهم به درجه‌ی تبش که بالا نرود. این سومین شب متوالی‌ است که نمی‌توانم بخوابم و حالا از کم‌خوابی تهوع گرفته‌ام! عصب‌های بدنم تکان تکان می‌خورند! تپش‌های قلبم را توی گوشم حس می‌کنم! اما خوشحالم! چون سرفه‌هایش کمتر شده و می‌تواند چند دقیقه پی ِ هم به خواب برود... پر شده‌ام از حس‌های بی‌سر و ته و متناقض! مامان سر ِ شب که به علیسان نگاه می‌کرد یک‌هو بغض کرد و گفت: "طفلکی بچه‌های فلسطین..." . . "شاید ادامه داشته باشد..." @hobut68
سلام بر خوبان عالم آن زمان که برای ما دعا می‌کنند... @hobut68
هُبوط | فاطمه سعادت
پسرک تب دارد، مجبورم حواس بدهم به درجه‌ی تبش که بالا نرود. این سومین شب متوالی‌ است که نمی‌توانم بخو
ادامه بدهیم... علیسان هنوز درگیر عفونت و بیماری‌ست، اما کمی بهتر شده. از سر شب چند قاشق آش و چند قاشق سرلاک خورده، چند بار از مبل بالا رفته، با فاطمه‌یاس روی بابااحمد پریده‌اند و چند لیوان آب توی اتاق خواهرش خالی کرده... اینها یعنی حالش بهتر است. من؟ همچنان خسته و بی‌خوابم... بدنم درد می‌کند و صدای مویرگ‌های مغزم را نمی‌شنوم و شره کردن رنگ سفید توی شاخه‌های موهایم را حس نمی‌کنم! اینها یعنی حال روانم خوش نیست!! راستش را بخواهید نمی‌خواهم که خوش باشم! بچه‌ام رو به بهبودی‌ست، اما نمی‌دانم حال آن پسر کوچکی که از زیر آوار فقط چشم‌هایش پیدا بود و گاهی انگشت‌های کوچکش را بیرون می‌آورد، چطور است! نمی‌دانم حال مادرش چطور است؟! نمی‌دانم آخرین قاشق غذایی که خورده کی بوده، نمی‌دانم سرلاک گندم و عسل خورده یا نه! نمی‌دانم آخرین بار کی از مبلهای خانه‌شان که زیر چند تن خاک و میلگرد مانده، بالا رفته و پدرش حائل شده تا مبادا بیافتد! اصلا نمی‌دانم پدرش زنده است یا نه... امروز فاطمه‌یاس و عمه‌اش شش هفت ساعت رفتند شهربازی و آخر سر با چشم‌های گریان برگشت خانه که: "کم بود!" میگفت آنقدر خوش گذشته که دلش می‌خواهد دوباره برود، این بار خانوادگی با مامان و بابا و داداش. من اما دلم نمی‌خواهد حالم خوش باشد وقتی دخترک پنج شش ساله‌ی غزه... امان از دخترک‌های پنج شش ساله... . . "شاید ادامه داشته باشد.." @hobut68
سلام بر خوبان عالم سلام بر کاشف الکرب عن وجه الحسین... @hobut68
تا به حال بوی خدا را حس کرده‌اید؟! امروز صبح توی ماشین، داشتم به مسئله‌ای فکر می‌کردم و نتیجه‌ی فکرم این شد که سر فرصت، عبارت ِ انَّ الله لایُحِبُّ را در حبل‌المتین گوشی سرچ کنم تا ببینم خدا چه کسانی را دوست ندارد... پشت گوش انداختم و کار روی کار آمد. بعد از مغرب گوشی را باز کردم، موقع زیر و رو کردن کانال دوستانم، پست بالا را در کانال دوست هم‌نویسم دیدم!! قلبم ریخت... صدای خدا را شنیدم... عطرش را حس کردم... خدا بی‌آنکه من حرکتی کنم، فقط به نیت من جواب داده بود!! خدا خیلی بزرگتر از عقل و فهم و این حرف‌هاست... خیلی بزرگتر و شگفت‌انگیزتر... @hobut68
احساس سر شلوغی و در عین حال بی‌فایدگی دارم! کوهی از کار و ایده و فرصت و کلمه... در برابر ساعت‌هایی پر از بچه‌داری! حالا بیایید تا صبح دلداری بدهید که همین بچه‌داری کم از مدال طلای المپیک و فتح قله‌ی اورست ندارد... اصلا بفرمایید بچه‌داری مساوی شده است با ثواب جهاد و شهادت! خیر! من راضی نمیشوم... من نه مدال طلا می‌خواهم و نه ثواب‌های عجیب و غریب! من دلم می‌خواهد خیلی عادی به کارهای مورد علاقه‌ام برسم! بله! همین‌قدر خودخواه و بی‌عقل! والسلام... @hobut68
سلام بر خوبان عالم... السلام علی الحسین و علی علی‌ ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و سلام بر امُّ البنین... مادر ِ حضرت ادب ِ عالم... @hobut68
سلام بر زینب ِ مقتدر... سلام بر نَفَس ِ عاشورا... @hobut68
هدایت شده از دختر دریا
☁️«تو آنجایی و آنجا نمی‌داند که چقدر خوشبخت است.» @dokhtar_e_daryaa
سلام بر مادر خوبان عالم... سلام بر گلِ یاس ِ پیامبر... @hobut68
اینکه غزه برای ما عادی شده است و از شنیدن و دیدنش خسته شده‌ایم امری‌ست طبیعی و تکراری! . به زهرا هم گفتند: اَه! بس است دیگر! یا روز گریه کن یا شب... ✍فاطمه سعادت/هنری @hobut68