وقتی دو لبهی چمدان بنفشم را به زور بهم وصل میکردم، نمیدانستم!
حتی وقتی جمعهای مثل امروز توی جاده هراز، تکههای کوکی مانده درون دهانم را با چای قورت میدادم.
حتی وقتی به خانهای رسیدم که جز بشقاب و قاشق و قابلمه چیزی نداشت.
فکرش را هم نمیکردم که به محض رفتن از خانهی پدرم و شهرم، با همهی دنیا غریب میشوم!
کم کم که در تهران جاگیر شدیم و احساساتم فرونشست، واقعیت چاقو را گذاشت بیخ گلویم. دیگر هیچجا آرام نمی گرفتم. مدام منتظر آخر هفته بودم که برویم به شهرمان. میرفتیم اما هیچچیز مثل گذشته نبود. خانهی پدرم دیگر به من تعلق نداشت. دوباره منتظر میشدم که شنبه بشود و برگردیم تهران، به خانهی خودمان! میآمدیم ولی آشِ بیکسی آنجا پُر ملاتتر بود!
هرچه تلاش میکردم زورم به واقعیت و چاقویش نمیرسید! نمیخواستم باور کنم که کَنده شدهام. شاخهای شکستهام که افتاده زمین. سعی کردم از تعلق به مکان دست بردارم و به تعلق آدمها برسم. آن هم سست و ناپایدار بود. عینهو هوای شهرم. آنها نمیتوانستند مثل مکان و مثل یک خانه باشند. تنهی درخت نمیشدند. شاید فقط شاخهای که میشد هر از گاهی بهشان چنگ بزنی!
حال بدی بود. خیلی بد!
اینکه به هیچ کجا و به هیچ کسی تعلق نداشته باشی.
سالها توی کورانِ تنهایی، بیکسی و غربت گیر افتادیم. تا دم مرگ میرفتیم. نه شاخهای بود نه تنهای.
این روزها که باز توی هوا معلقم! مثل همیشه! مثل همه جا! چیزی فهمیدهام.
همهی عالم بیاو بیکس و تنهایند و خودشان حالیشان نیست!
مِه غلیظی دورشان را گرفته که معلوم نیست کی و کجا ناگهان محو میشود.
و
خدا به ما خانه به دوشان لطف بزرگی کرده است! ما را به فهم و حالی رسانده که ممکن است خیلیها تا دم مرگ به آن نرسند!
اینکه دنیا جایی برای اتصال غیر از او ندارد.
اینکه این جمله را به زبان بگویی و توی کورانش گیر کنی خیلی توفیر دارد. خیلی!
ترکیبِ غربت،
عجز،
تنهایی،
مریضی،
درد،
تعلیق،
اشک،
حرفهای توی گلو مانده،
خلاء،
رهایی سر و بدن موقع سوگ و با صورت به زمین خوردن،
نبودن گرمیِ بدنِ هیچ انسانی به وقت افتادن شانهها،
اینها و خیلیهای دیگر که در کلام نمیگنجد،
گوشت تن و روحت را ذره ذره میبُرد.
بعد آنجا
به آن
میرسی.
و میل داری به مرگ نه! به قربت! به نزدیکی! به آن! به او....
دیگر دنیا حتی به اندازهی چمدان بنفشت هم نمیشود!
#تعلق
#ماخانهبهدوشانغمسیلابنداریم
#ازدردیکهمیکشیم
#او
@hofreee
خدا نکنه یه جایی لو بدی تو کار نویسندگی هستی!
بعد شروع میشه😬
_ خب مثلا چیکار میکنی؟ چیچی مینویسی حالا؟
_ فلان کتابو خوندی؟ نه؟ خاک تو سرت مثلا نویسندهای!؟
_ منم خیلی استعدادشو دارم ولی وقت ندارم. بیکار نیستم که!
_ میتونی متن کارت عروسیمو بنویسی؟ یه متن واسه ختم مادربزرگم چی؟ وا پس به درد چی میخوری؟
_ یچی بده بخونم ببینم قلمت منو میگیره یا نه؟
_ نویسندگی هم شده آب و نون؟ برو دنبال درس و دانشگاه یا کار و کاسبی بابا!
_ به تو ولی نمیادا! نکه نویسندهها یکمی خل وضعن! البته تو هم.....
_ پولی درمیاری حالا؟ ناموسا؟ چیقد مثلا؟
_ ای ای ای! چه طرز حرف زدن! هنرمند و فرهیختهای مثلا!
_ میگم حالا ببین من چطور کتابمو چاپ کنم؟
_ زندگی منو بیا بنویس!
_ تو این اوضاع کسی هم کتاب میخونه؟
_ میگم جنایی بنویس شاید گرفتا!
_ حالا تهش چی میشی؟
راستش ما تهش هیچی نمیشیم!
یه هیچیم مثل همه😬😂
بذارین یه گوشه نون و ماستمونو بخوریم🙈
@hofreee
.
شاید این روزها تبلیغ و توصیه به تماشای این فیلم را زیاد دیده باشید. فیلم " It ends with us " یا " ما تمامش میکنیم" که برگرفته از روی رمان معروفی به همین اسم از کالین هوور است. لیلی بلوم، شخصیت اصلی فیلم، درگیر طرحوارههاییست که همانطور که از اسم فیلم مشخص است، بالاخره متوقفشان میکند. خب ترویج شناخت خودمان و طرحوارههایی که درگیرشان هستیم و پایان دادن به آنها خیلی قشنگ است ولی همه چیز به این راحتی نیست. پرداخت فیلم به جزئیات و مسائل خیلی سطحی بود. نصف بیشتر فیلم را فقط رد میکردم تا وقتی تمام شد! فاکتور واقعنمایی در جاهای زیادی برایم لنگ میزد. انتظارم این بود که فیلمی با چنین موضوعی بیشتر میخکوبم کند و تحت تاثیرم قرار دهد ولی خب حیف شد! در کل خیلی معمولی بود و برای سرگرمی بد نیست. شنیدهام کتابش خیلی بهتر از فیلم است که البته در اکثر مواقع همیشه همینطور است.
🔅اطلاعات دیگر فیلم:
ژانر: درام/ عاشقانه
imdb: 6/5
محصول: آمریکا
زمان: ۱۳۰ دقیقه
🔸️ با خانواده نبینید😊
❗️طرحواره : به صورت خلاصه الگوهای ثابت و تکرارشوندهای که از کودکی در ما به وجود میآیند و روی فکر، احساس و عملمان اثر میگذارند و همینطور قابل انتقال به نسلهای بعد هستند.
#فیلم
#ما_تمامش_میکنیم
#طرحواره
@hofreee
May 11
قدیما مگه فقط رئیسجمهورها و کارخونهدارها شلوغ نبودن؟
الان چی شده همه شلوغیم؟
پُریم!
وقت نداریم!
۲۴ ساعت کم میاد!
داریم چی میشیم؟
صبحا چطور شب میشه؟
ما واقعا زمان نداریم؟
پس چرا شدت و تعداد کارهامون به نسبت آدمهای قدیمی کمتره؟
برکت داره میره یعنی؟
چرا به یه چای گرم دورهمی و گپ زدن نمیرسیم؟
#روزهایی_که_زندگی_نکردیم
@hofreee
حُفره
اگه مثل من گاهی توهم برتون میداره که آدم کتابخونی هستید، بهتره این مستندو ببینید😅 کدوم رهبری تو کدو
به مناسبت روز کتاب و کتابخوانی
#۱
Mohsen Chavoshi - Lotfan Be Bande Avale Angoshte Sababeat Begoo (320).mp3
13.46M
از اونا که میگی آخ! نباید امروز گوش میدادم!
شاید هم باید...
@hofreee
بانوی ما را به درد پهلو و بارداری و ناتوانی و دربستر بودن و اشک و آه محدود نکنید!
نمیگویم اینها را نگوییم اما یادمان نرود که حضرت زهرا(س) همان زنیست که یک تنه در برابر ظالم ایستاد و پشت مولایش را خالی نکرد.
باید فقط چشمهایمان را ببندیم و خودمان را در آن شرایط بگذاریم تا عمق قضیه را کمی درک کنیم. بفهمیم چقدر شجاعت میخواهد و بانوی ما چقدر شجاع، جسور و قدرتمند بود!
فقط به فکر اشک گرفتن از مخاطب نباشیم. گاهی با روضهای، حرفی، حدیثی دلش را پُر کنیم از جسارت و یقین. خوشحالش کنیم از اینکه زنی مسلمان است! از اینکه پیرو دختر پیغمبر است!
دخترهای این روزهایمان خالی از الگویند. آنقدر از ضعف و زمین خوردن در کوچه گفتهایم که میگویند بس است! ما اعصابمان ضعیف است! حوصله آه و ناله نداریم!
آنقدر الگو ندارند که زنی را که به خاطر مسائل روحی و روانی، در دانشگاه برهنه میشود را جسور میدانند! نماد راه حق میدانند! بهشان خرده نگیرید. شجاعت و حق را ندیدهاند. نمیشناسند. تهیاند!
چرا مدام بانوی پهلو شکسته را یادآوری میکنیم؟ چرا باز نمیکنیم که این زن نماد آزادی و آزادیخواهی واقعی است! همانی که شما شبحی را به جایش اشتباه گرفتهاید! کاش حتی شبحی بود! کاش!
از موضع قدرت حضرت را توصیف کنیم. در آن صحنه به جز غم و درد و آتش، عشق است. وفاداری است. شجاعت است. ایمان است. حق است. آزادی است. آن صحنه خیلی حرف برای گفتن دارد. خصوصا برای این روزهایمان...
الگوسازی کنیم تا دخترهایمان دور زبالهها نگردند!
ای که دستت میرسد!
کاری بکن...
✍️ مبارکه اکبرنیا
#زن
#شجاعت
#قدرت
#فاطمیه
#بانوی_ما
@hofreee