eitaa logo
حُفره
421 دنبال‌کننده
145 عکس
10 ویدیو
1 فایل
به نام تو برای تو . . روی خودم خم شدم حفره‌ای در هستی من دهان گشود. @mob_akbarnia
مشاهده در ایتا
دانلود
دکتر پروب سونوگرافی را روی شکم لیز زن فشار داد. زن نفسش را حبس کرد. زل زد به دهان دکتر. مثل ماهیگیری که تورش را در دریا پهن کرده باشد و خیره شود به آب. دکتر سرش را از روی مانیتورش بالا آورد. _ قراره ام‌البنین بشی! گفتی دوتای قبلم پسر بودن آره؟ خشکش زد. حتی اسم دخترش را هم انتخاب کرده بود. ام‌البنین اما آب شده بود و نفوذ می‌کرد به خاک سفتِ قلبش. چادر که سَر می‌کرد، ماهیگیرها خندان بودند و تورهای پُر از ماهی را بیرون می‌کشیدند. دریا این بار هم روزی‌اش را رسانده بود. خانه که آمد پرچمِ مشکیِ " یا اباالفضل العباس" را زد به دیوار. جایی که هرکس که به خانه‌شان می‌آید اول آن را ببیند. اسم پسرک را زیرلب تکرار می‌کرد و زل می‌زد به پرچم. حسین حسین می‌گفت و از قد رشید عباسش قند توی دلش آب می‌شد. ام‌البنین شده بود.... @hofreee
۲۷ آذر ۰۳ حوالی نه و نیم صبح، به یکی از آرزوهایش رسید. فقط چند قدم فاصله بود تا .... با خودش می‌گفت کسی جز خدا می‌تواند جبران کند خستگی‌ها را؟ @hofreee
و شماره‌ی سوم مجله مُدام هم رسید🤩 معلومه پُر و پیمون‌تر از قبلی‌هاست🥳 پیش به سوی جنگ✌️ پ.ن: تخفیف بیست درصدی‌شو تا شب یلدا از دست ندین👇 @modaam_magazine http://www.modaammag.ir
آقای م.پ سلام! گفتید حرف زدن سخت است! بعد از دیدن عکس همسر مرحومتان. وسط اجلاس بین‌المللی خانواده که آدم‌های زیادی از کشورهای مختلف منتظر حرف‌هایتان بودند. روحش شاد و یادش گرامی. حتما برایتان داغ سختی بوده! و چه کسی بهتر از شما داغ را می‌فهمد؟ داغِ مملکتی را که مردهایی داشتند که پیکر برادرشان را وسط دشمن رها می‌کردند چون جنگ است! عکسِ بچه‌ی تازه متولد شده‌شان را نگاه نمی‌کردند که دلبسته نشوند و پای‌شان نلرزد چون جنگ است! زن‌هایی که یک قطره اشک در مراسم تشییع پدرها و برادرها و همسرهایشان نریختند که دشمن شاد نشوند. چون جنگ است! زن‌هایی که بغض و عکس شهیدشان را جلوی رهبرشان قایم می‌کنند. چادرشان را محکم می‌گیرند که مبادا امام‌شان غصه بخورد. چون جنگ است! بله سخت است! دنیا پُر از لحظه‌های سخت است! مثل بغل گرفتن نوزاد تکه‌تکه شده‌ات! مثل دیدن خانواده‌ات زیر آوارهای جنگ. مثل گرسنگی و قحطی و شکسته شدن استخوان‌هایت زیر چکمه‌های دشمن! گاهی حرف زدن واقعا سخت است! اما از آن سخت‌تر دیدن بغض و اشک‌های شماست وسط چنین جنگی! به نظرم حالا، دقیقا حالا وقت حرف زدن و جنگیدن است! ! @hofreee
نمی‌دونم به خاطر بالا رفتن سن هست یا چی ولی یه " خب که چی؟ " بزرررگ بعد اکثر آداب و رسومات می‌ذارم! شب یلداست! خب که چی؟ فال حافظ! خب که چی؟ مگه شبای دیگه نمیشه حافظ خوند؟ سفره‌های یلدایی چنان و چنون! خب که چی؟ طولانی‌ترین شب سال؟ وا بحث سر یه دیقه‌ست‌ها! لباس هندونه‌ای یا اناری یا ست قرمز و سبز و آتلیه رفتن! خب که چی؟ عکس و یادگاری و اشتراک گذاشتن تو اینستا؟ خب که چی! تخمه بیاریم و پیژامه به پا، گپ بزنیم و دورهم باشیم!😁 آره اینو هستم! حتی یه انارم دون کنیم! همین دیگه... پ.ن: صد البته که مشکل از سیستم عامل منه🤓 ولی بهتون پیشنهاد می‌کنم بعد هر کاری یه "خب که چی؟ " بذارید. اون موقع قفل مراحل دیگه براتون باز میشه😁 مثلا من خیلی حالیمه و اینا 🥸 به قول باکلانسا یلداتون مبارک😅 @hofreee
زنده بودن با زندگی کردن خیلی فرق داره! الهی همیشه زندگی کنیم. @hofreee
درسته که هنوز دستامون می‌لرزه که جلوی شغل بنویسیم مادری. وقتی ازمون می‌پرسن که چیکار می‌کنیم؟ نمیگیم که خب مادریم! چیزی از این بالاتر فعلا؟ درسته که بعضی از حرف‌ها و نگاه‌ها دلمون رو می‌شکونه اماااا ما توی عصرِ رهبری زندگی می‌کنیم که میگه "مادری یک افتخاره! خیلی باارزشه. خیلی بااهمیته ". ما هنوز اون مرد رو داریم که ما رو یادش نمیره و می‌ذاره در و دیوارای حسینیه‌شو صورتی کنیم. ما هنوز اون رو داریم و این خستگی‌هامونو در می‌کنه... مگه نه؟ روزت مبارک گلِ خوش‌بوی خدا🌸 @hofreee
📣 انتظارها به سر رسید... «آغاز ثبت‌نام ترم زمستان نویسندگی خلاق» 🔸با تدریس استاد محمدرضا جوان آراسته 🔸 ۱۱ هفته تمرین خلاقیت با بازی‌های نوشتاری 🔸همراه با استادیار اختصاصی ♨️ ثبت‎نام و اطلاعات کامل مربوط به دوره: 🔗 https://B2n.ir/r83815 🔗 https://B2n.ir/r83815 یادتون نره که ظرفیت دوره محدود است! | @mabnaschoole |
کلیپ را باز می‌کنم. زنی کوتاه قد دارد صحبت می‌کند که از زیرنویس می‌فهمم " لیلی گلستان " است. مترجم معروفی که من به واسطه‌ی کار کردنش در آشپزخانه می‌شناسمش. اینکه مثل خیلی از زن‌های نویسنده اتوکشیده پشت میزش ننوشته. دارد داستان جدایی‌اش را در عین عاشق بودنش می‌گوید. بی‌پولی بعدش را با سه بچه. ضجه زدن‌هایش وقتی پدرش هم رهایش کرده و گفته برو کار کن و خانه‌ات را پُر کن. ذره‌ای بغض و خش توی صدایش نیست. دوربین که روی صورتش می‌ایستد تازه اشک‌ها را می‌بینم. چطور می‌تواند چنین محکم حرف بزند وقتی اشک‌ها زنجیر پاره کرده‌اند؟ با او زنجیر پاره می‌کنم. چون او هم توی سن و سال من سه بچه داشته. او هم پُر از آرزوها و رویاهای نرسیده بوده. مردی نداشته و باید شکم بچه‌هایش را سیر می‌کرده و خانه‌اش را پُر! ( که البته اینجاها اوضاع او خیلی سخت‌تر است) حالا می‌رسیم به اوج داستان. زدن کتابفروشی و بعدها گالری‌اش. سریع اصل مطلب را می‌چسباند. می‌گوید جوان‌ها مشکلات‌تان را حل کنید. بجنگید. غر نزنید! فقط مرگ و مرض است که علاج ندارد. پُر از غرور شده‌ام و اشک‌هایم را پاک می‌کنم. کامنت‌ها را باز می‌کنم. با خودم می‌گویم الان دنیا دنیا تحسین است که برایش فرستاده شده. شوکه می‌شوم اما! اکثر زن‌ها به او حمله کرده‌اند که اغراق می‌کند! دروغ می‌گوید. پدرش جزو یکی از پولدارترین آدم‌های شهر است و به او امکانات داده. سرم گیج می‌رود. هر کسی دنبال سوراخ سمبه‌ای می‌گردد. همه دارند یک‌صدا غُر می‌زنند. لعنتی‌ها یعنی آن بغض را ته گلویش ندیدند که به کارمند ارشاد می‌گفت " من مرد ندارم! " چه خبر است؟ آدم‌ها می‌خواهند چه چیزی را ثابت کنند؟ که بدبخت‌ترند؟ که گلستان پول و پارتی داشته که به فحشا و کثافت آلوده نشده؟ دیدن یک آدم موفق، یک زن موفق، اینقدر سخت و پیچیده است؟ دیدن گلستانی که وسط آشپزخانه ترجمه می‌کند و بچه‌هایش را به دندان می‌کشد، چرا خط به دلتان می‌اندازد؟ چه می‌شود که بگویید او توانست!؟ چرا به همه‌ی عالم و آدم باید ثابت کنیم که ما بدبخت‌تریم؟ که اگر شرایط فلانی را داشتیم مثل او و چه‌بسا بهتر می‌شدیم؟ باور کنید نمی‌شدید! اگر قادر به تغییر بودید از همان نقطه که هستید شروع می‌کردید! از خودتان! از خودمان! از همین لحظه... همین جا که ایستاده‌ایم... @hofreee
دنیا به ما غربت‌نشین‌ها یه عصر زمستونی و یه " مامان یه چایی بذار اومدم" یا " مامان یه کیک درست کن که دارم بچه‌ها رو میارم پیشت که به کارام برسم"، بدهکاره نه؟ ولی خب خدا برامون جبران می‌کنه! خدا به هیچکی بدهکار نمی‌مونه! @hofreee