eitaa logo
حُفره
390 دنبال‌کننده
127 عکس
10 ویدیو
1 فایل
به نام تو برای تو . . روی خودم خم شدم حفره‌ای در هستی من دهان گشود. @mob_akbarnia
مشاهده در ایتا
دانلود
از روزهای استادیاریِ یک مدرسه‌ی نویسندگی....
دوشنبه‌ها و سه‌شنبه‌ها اعصابم روی نقطه‌ی جوش است. ترم پُر چالشی دارم. خدا صبرم را که به گفته‌ی هنرجوهایم ویژگی بارزم بود، نشانه گرفته. چند هنرجوی خاص دارم که دوشنبه‌ها که موعد تحویل تمرین است با هم به عرفان می‌رسیم. البته بیشتر مرا به اوجِ رقصِ سماع می‌برند. اولین‌بار در این دو سه سال است که اینقدر جدی شده‌ام و گاهی تلخ! خودم را نمی‌شناسم. می‌نشینم پیش همسرم و تمام مطالب را برایش توضیح می‌دهم. می‌خواهم ببینم مشکل از نحوه‌ی انتقال دادن من است؟ مدام درحال آنالیز خودم هستم. در یک ترمی که مرخصی بودم چیزی را از دست داده‌ام؟ نکند دیگر به درد این کار نمی‌خورم؟ وقتی می‌گوید " واضح بود برام...". دورم پُر از شاپرک می‌شود اما قصه این است که چیزی هنوز حل نشده. هنرجو منتظر است. باید یک لیوان آب بخورم و برای بار نمی‌دانم چندم توضیح بدهم که روال تمرین به چه صورت است و او باید چکار کند! صدایم می‌لرزد و وقتی با تند حرف زدنم جور شود، بد است. یعنی بد نشان می‌دهد. پس تایپ می‌کنم. باید یادم باشد که از گل و بلبل‌اش کم نشود. خودم را جایشان بگذارم. دلسوزی داشته باشم. نه از آن دلسوزی‌هایی که به یک کودک سر خیابان داریم، نه! از آن‌ها که مادر به بچه‌اش دارد. شاید یکی از همین‌ها که دارد پدرم را درمی‌آورد یک روز کار انقلاب را دست بگیرد. بگذار من هم سهمی در کارهایش داشته باشم. راه می‌روم و با خودم ادامه می‌دهم که نفست را بیرون بده دختر. جدی باش. شُل نگیر اما درونت از خشم و غیظ کبره نبندد. مهم نیست آن‌ها توی نظرسنجی پایان‌ترمشان چه می‌خواهند بگویند. مثلا اینکه استادیارمان خیلی جدی، گنده دماغ و بداخلاق بود! اشکالی ندارد. درون تو مهم است. نگذار دل و زبانت یکی باشد. دلت باید پُر از مهربانی و حُسن نسبت به آن‌ها باشد. نیتت باید خیر باشد. خشم و عصبانیتت هم باید از چشمه‌ی زلالی بیاید نه از جوی راکدی! چشمه‌ی زلالِ رضایت او و بس! می‌گویم و می‌گویم و می‌گویم. خودم را می‌جوم. آنقدر که تا شبش خبری از این احوال نباشد و روی نقدم اثری نگذارد. حتی نکته‌ی مثبت تمرین‌شان را یکمی بزرگتر می‌کنم که دلجویی زبان جدی‌ام بشود. حالا وقت یک قرص برای سر دردم و یک قرص هم برای آرام کردن عصب معده‌ام است! به قول دوستم مار بشوی مادر نشوی.... هفته را با پشت سر می‌گذارم. باز هم مثل مادری که زود شیطنت‌های بچه‌اش را فراموش می‌کند، یادم می‌رود. حالم خوش می‌شود. به گروه‌ها سر می‌زنم و انگار که نه خانی آمده و نه خانی رفته. به قول استادم می‌بینم که پتو از روی کسی کنار نرفته باشد. برنامه‌ی هفته‌ی بعد را می‌چینم. و البته برای بار هزارم به خودم قول می‌دهم به محض راکد شدن و بو گرفتن درونم نسبت به هنرجوها و خالص نبودن نیتم و آوردن مسائل شخصی درون کار، باید رهایش کنم. باید! @hofreee
دوستی داشتم که همیشه می‌گفت: " فلانی رو یادته؟ همون که خیلی خوشگل و خوشتیپ بود! از نزدیک که شناختمش زیاد مالی نبود! " من هم دل به دلش می‌دادم که " این آدما از دور قشنگن دخترجون... مثل لباسای پشت ویترین مغازه‌ها! " چند سالی گذشته و این روزها به واقعیتی رسیده‌ام. آن حرفم اشتباه محض بود! قصه این است که وقتی آن لباس را انتخاب می‌کنی و در دست می‌گیری، ضعف‌هایش عیان می‌شود! آن آدم‌های از دور قشنگ هم وقتی خودواقعی‌شان را پیش دوستم باز می‌کردند، عقب می‌کشید. ما آنقدر بچه بودیم که نمی‌دانستیم باید آن‌‌ها را با ضعف‌هایشان ببینیم و بپذیریم و دوست داشته باشیم. متر و معیارمان برای آدم‌های خوب زیادی دقیق و غیرواقعی بود! هیچکس در تمام ابعاد خوب و عالی نیست و نخواهد بود! و هنر داشتن در یک رابطه‌ یعنی آن خال‌خالی‌های سیاهِ وسط دفتر سفید را هم ببینی و به هم وصلشان کنی. وقتی به این اصل رسیدم، ارتباط گرفتن برایم راحت‌تر شده و دیگر شوکه نمی‌شوم که ممکن است یک آدم اتوکشیده فحش‌های چارواداری بدهد. دوست طنازم لب‌هایش را پیچ بدهد و مثل بچه‌های دو ساله وسط خیابان پا به زمین بکوبد و گریه کند. آن یکی دیگر که خیلی زیباست تیک عصبی داشته باشد و هر پنج دقیقه گردنش را تاب دهد. خلاصه که شیشه‌های عینکتان را تمیزتر کنید و دیدن روی واقعی آدم‌ها را از دست ندهید. ماه در آسمان تاریک است که می‌تواند خودی نشان دهد! @hofreee
چرم مشهد! دیجی کالا! اسنپ فود! مای بیبی! ایران‌کتاب! خانومی! نشر نبات! همراه اول! ایرانسل! فیلیمو! طاقچه! فیلم‌نت! و بقیه بزرگواران! از گلوی من دستاتو بردار! 😒😏 @hofreee
می‌دونی فرق تو با آدم‌هایی که در مسیر رشد و موفقیتن چیه؟ هوش؟ استعداد؟ پول؟ زمان؟ بچه نداشتن؟ بچه داشتن؟ متاهل بودن؟ مجرد بودن؟ نه جونم! نه! تنها تفاوت ما با اونا در فنری پریدنه! همون وقت که یه چیزی درونت میگه " حالا صبر کن. یه ذره استراحت کن بعد برو سراغ کارت ...." دقیقا همین لحظه باید مثل فنر بلند بشی. فنرهاااا.... تعلل کنی همه چیز تو رو می‌بلعه🤐 بعله! اینه که من اینجام، تو اینجایی آما اون اونجاست🤓🏆 باور کن! @hofreee
این‌ها بار امانت است نه بال افتخار.... @hofreee
توی جمع هم که بود حس می‌کرد تنهایی گوشه‌ای ایستاده و زل زده است به او. چهارشانه تنومند و مرموز! @hofreee
کنج مسجد نشسته بود. باریکه‌ی نوری از لای در به چشم‌هایش می‌خورد. چادر را روی صورتش کشید. سرش را به دیوار تکیه داد. دستمال مرطوب را درون مُشتش با تمام زورش فشار داد. زن‌ها با مداح دم گرفته بودند " زهرا زهرا یازهرا" قطره‌های اشک یکی پس از دیگری درون روسری مشکی‌اش فرو می‌رفتند. زیر لب می‌گفت " فقط به شما می‌تونم بگم خانم. فقط شما می‌فهمید... فقط شما ... " روضه که تمام شد و برق‌ها را روشن کردند، هنوز وسط درد‌دل‌های زنانه‌اش بود. باقی حرف‌ها را درون سجاده‌اش گذاشت و توی کیفش چپاند. بلند شد و راه افتاد. حالا مستور در چادرش می‌توانست تا خانه‌اش پرواز کند. خیالش راحت بود که حرف‌هایش را جای امنی سپرده است. @hofreee
بلند شو علمدار علم رو بلند کن؛ بازم پرچم حرم رو بلند کن واسه بچه‌هایی که چشم انتظارن؛ می‌خوان مثل من سر رو شونت بزارن.... @hofreee
Reza Narimani - Boland Shod Alamdar - 320.mp3
14.04M
صداتو بلند کن بفهمن که هستی هنوز زنده‌ای و چشاتو نبستی... پ.ن: گفتم شاید بخواید گوشش بدید💔 @hofreee
من چیزی از اوضاع نمی‌فهمم و نمی‌خواهم بفهمم اما می‌دانم که ناامیدی در این شرایط یعنی سقوط از پرتگاهِ ایمان... اصلا بگذارید من همان سربازی باشم که غرق به خون روی زمین افتاده و درحالی که مرگ خیره نگاهش می‌کند، می‌گوید: " پیروزی نزدیک است! " @hofreee