هو
شیخ ابراهیـم خواص رحمه الله گوید: چند روز در بیابان ماندم، در آن جا هیچ کس را ندیدم، سیر و سیاحت مرا به جایی کشاند که از آن احساس وحشت کردم.
ناگهان جوانی را دیدم که ایستاده است، از او در تعجب افتادم.
گفتم: از کجا میایی؟
گفت: هو
به او گفتم به کدام سو می روی؟
گفـت: هو
آخر گفـتم: اگر با او راستی خودت را قربان گردان.
ناگهان دیدم جیغی زد و به زمین افتاد، نزدیک او رفتم و دیدم مرده است، کمی از او فاصله گرفتم. رفتم سنگریزه و غیر جمع کنم او را دفن گردانم، برگشـتم او را نیافتم، آواز دهنده را شنیدم که آواز داد: کسی را که تو در جستجوی آن هستی، عزرائیل او را جستجوی کرد نیافت، جنت او را طلب کرد نیافت، آتش دوزخ طلب کرد نیافت.
گفتم: پس او کجاست؟
گفت: فی جَنّات وَ نَهر فی مقعد صِدق عِند ملیک مُقتدر.
در باغها و جویبارها و در جایگاه صدق و راستی نزد سلطان توانا(خداوند) هستند.
الفتح الربّانی
هو
ای درویش!
درویشی کن که هیچ مقام بزرگتر از درویشی نیست؛ و هیچ طایفه فاضلتر و گرامیتر به نزد خدا از درویشان نیستند.
عزیزالدین نسفی
هو
دریغا هفتاد و دو مَذهب که اصحاب با یکدیگر خصومت میکنند و هر یکی خود را ضدّی میداند، و یکدیگر را میکشند،
اگر همه جمع آمدندی، و این کلمات را از این بیچاره بشنیدندی ایشان را مُصوَّر شدی که همه بر یک دین و یک ملّتاند.
تشبیه و غلط، خلق را از حقیقت دور کرده است.
#عین_القضات_همدانی
هو
من بیرخ تو باده ندانم خوردن
بیدست تو من مهره ندانم بردن
از دور مرا رقص همی فرمائی
بیپردهٔ تو رقص ندانم کردن
#حضرت_مولانا
هو
انسانیت لباسی است که،
اندازه تَن هرکس نمیشود!
در هر شهری
چند کسی باشند که
صورت و معنی آدمی دارند.
و باقی ؛
همه صورت دارند و معنی ندارند.
#عزیز_الدین_نسفی
هو
و عشق ، تنها عشق
تو را به گرمی یک سیب
می کند مانوس
و عشق ، تنها عشق
مرا به وسعت اندوهِ
زندگی ها برد،
مرا رساند به امکانِ
یک پرنده شدن...
سهراب_سپهری
هو
بشنو زمن سلامی صلوات بر محمد
برسان زمن پیامی صلوات بر محمد
در کعبه باز کردم به حرم نمازکردم
به خدای راز کردم صلوات بر محمد