eitaa logo
پیر طریقت
1.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
725 ویدیو
47 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هو نقل است که جناب بایزید گفت: آن کار که باز پسین کارها می‌دانستم، پیشین همه بود، و آن رضای والده بود
هو در احوال ابراهیم ادهم آورده اند که وقتي به مستي برگذشت. او را می شناخت ، مسلمانی بود اینک به حلقه غفلت دهانش آلوده بود. آب آورده دهان آن مست بشست و مي گفت: «دهاني که ذکر حق بر آن  رفته باشد، آلوده بگذاري بي حرمتي بُوَد». چون آن مرد هوشیار شد، او را گفتند: «زاهد خراسان دهانت بشست ». آن مرد گفت: «من نيز توبه کردم ». پس از آن ابراهيم به خواب اندر ندایی شنید که  گفتند: «تو از براي ما دهانی بشستي. ما دل تو را از نقشِ غیر بشستيم »
هو ذوالنّون مصری -رحمه الله علیه- خبر داد و گفت: در بادیه‌ای می‌رفتم، جوانی دیدم که جان تسلیم حق می‌کرد، اثر عرفان بر رویش بشناختم، گفتم: یا اخی! بگو لا اله الا الله. گفت: شرم نداری که میان عاشق و معشوق تداخل می‌کنی؟ شعر:    من لایم و الّا را        او باقی و او والا آنگه "هو" گفت، و شهبازِ روانِ پُر عشقش پرواز کرد. شیخ روزبهان بقلی شیرازی
هو و شبلی گوید، رحمة الله علیه: المَعرفَةُ دَوامُ الحَیرَةِ. کشف‌المحجوب
هو ذوالنون مصری درباره صوفیان می گوید: مردمانی که خدای را بر همه چیز بگزینند و خدای ایشان را بر همه بگزیند.
هو ‌ ذوالنون مصری را حکایت کند که: روزی در اطراف نیل می‌گذشتم، جوانی دیدم شوری عظیم داشت! گفتم: ای غریب، از کجایی؟ به بداهت پاسخ داد: غریب کیست که با خدا او را انس باشد! تنها کیست که همراهش او باشد؟! گویند ذوالنون به شنیدن این سخن از خود بی‌خود شد، وَلَهی در او‌پدید آمد، بی‌خود نعره همی کشید! جوان کفت: ای پیر طریقت، تو را چه روی داد؟! گفت: دارو با درد موافق افتاد! آنگاه رو به آسمان کفت: ای درمان همه دردها، دریاب این بیچاره که در غرقاب است! دردی دارد که بِهی مباد او را، این درد صواب است! کشف الاسرار خواجه عبدالله انصاری
هو ‌ اى جوانمرد، هر که شبى بیدار نبوده او رنج بیدارى چه داند، هر که شبى بیمار نبوده از درازى شب بیداران چه خبر دارد. اى مسکین هرگز ترا شبى بود که از درد نایافت مونس، مونس تو ماه بود و ستاره با تو همراز بود. اى که شب دراز بخواب غفلت کوتاه کرده و روز سپید بمعصیت سیاه کرده. اى مسکین روز عمرت را شب آمد، بهار جوانى درگذشت، گلنارت زرد شد، عقیقت کاه شده چراغت فرو مرد، حساب عمر فذلک شد، روز شمرده بآخر رسید و برید در رسید. امروز ماتم خود بدار و اشک حسرت از دیده فرو بار پیش از آنکه نه چشم ماند نه بینایى، نه تن ماند نه توانایى، نه قوت ماند نه دانایى نه کمال ماند نه زیبایى. اى خداوندان مال الاعتبار الاعتبار و اى خداوندان قال الاعتذار الاعتذار پیش از آن کین جان عذر آور فرو ماند ز نطق پیش از آن کین چشم عبرت بین فرو ماند ز کار
هو ‌ ذوالنون مصری گفت: در بلاد شام سیر می ‌کردم. به روستایی رسیدم و ناگاه تنی چند از اهل آن روستا را دیدم. وقتی به آنان نزدیک شدم، بنده‌ سیاهی را دیدم که مردم دور او را گرفته و به او می‌خندیدند. آن بنده سیاه به من نگاه کرد و گفت ای ذوالنون، قدر خدا را بشناس و بر خدا منت نگذار که حبیب بر حبیب منت نمی‌‌نهد. سپس به آسمان نگریست و گفت: ای نهایت همت عارفان، اگر تو را شناخته‌‌ام از مواهب تو بوده و اگر سپاست گفته‌‌ام از نعمت تو بوده است. از حال او پرسیدم: گفتند: دیوانه‌‌ای است که هر چهل روز یک‌ بار غذا می‌‌خورد و با مردم آمیزش ندارد و با کسی صحبت نمی‌‌کند. ▪︎منبع: بحرالمعارف، ▪︎جلد ۲، صفحه ۳۶۵
هو ذوالنون مصری رحمه الله می فرماید: «کسی که واقعاً به یاد خدا باشد، همه چیز را همراه با یادش فراموش می کند و خداوند همه چیز را برای او محفوظ می دارد و برای هر چیزی جانشین دارد».
هو 💢 ذوالنون مصری گوید: جوانی به منا ساکن نشسته بود وهمه خلق به قربانی مشغول بودند من اندر وی نگاه میکردم تا چه کند وکیست . جوان گفت:بار خدایا همه خلق به قربانها مشغولند ومن میخواهم تا نفس خود را قربان کنم تو از من بپذیر. این بگفت وبه انگشت سبابه به گلو اشارت کرد وبیفتاد. چون نیکو نگاه کردم مرده بود. کشف المحجوب ص319
هو نقل است که یک روز یارانش، او (ذالنون مصری) را دیدند که می‌گریست! گفتندسبب چیست گریه را؟ گفت دوش در سجده، چشم من در خواب شد؛ خداوند را دیدم،گفت: «یا ابا الفیض! خلق را بیافریدم، بر ده جزو شدند! "دنیا" را بر ایشان عرضه کردم، و نُه جزو از آن ده جزو، روی به دنیا نهادند!  ...یک جزو ماند! آن یک جزو نیز بر دَه جزو شدند. "بهشت" را بر ایشان عرضه کردم، نُه جزو روی به بهشت نهادند! ...یک جزو بماند! آن یک جزو نیز دَه جزو شدند. "دوزخ" پیش ایشان آوردم، همه برمیدند، و پراگنده شدند از بیم دوزخ. (به جز یک جزو) پس یک جزو ماند که نَه به دنیا فریفته شدند و نَه به بهشت میل کردند، و نه از دوزخ بترسیدند! گفتم: بندگانِ من! به دنیا نگاه نکردید، به بهشت میل نکردید و از دوزخ نترسیدید! ...چه می‌طلبید؟ همه سر برآوردند و گفتند: "انْت تَعَلّم ما نُرید" یعنی تو می‌دانی که ما چه می‌خواهیم...! »
هو و گفت: اعرابیی دیدم در طواف، تنی نزار و زرد و استخوان بگداخته. بر او گفتم: تو مُحبّی؟ گفت: بلی. گفتم: حبیب تو به تو نزدیک است یا از تو دور؟ گفت: نزدیک. گفتم: موافق است یا ناموافق؟ گفت: موافق. گفتم:سبحان الله! محبوب تو به تو قریب (نزدیک)، و تو بدین زاری و نزاری؟! اعرابی گفت: ندانسته‌ای که عذاب قُرب و موافقت سخت‌تر بُوَد هزار بار از عذاب بُعد و مخالفت! تذکره الاولیاء ذکر ذوالنون مصری @yarekhaksar