eitaa logo
پیر طریقت
1.4هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
773 ویدیو
48 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هو در احوال ابراهیم ادهم آورده اندکه وقتی به مستی برگذشت. او را می شناخت ، مسلمانی بود اینک به حلقه غفلت دهانش آلوده بود. آب آورده دهان آن مست بشست و می گفت: «دهاني که ذکر حق بر آن رفته باشد، آلوده بگذاري بي حرمتي بود». چون آن مرد هوشیار شد، او را گفتند: «زاهد خراسان دهانت بشست ». آن مرد گفت: «من نيز توبه کردم ». پس از آن ابراهيم به خواب اندر ندایی شنید که گفتند: «تو از براي ما دهانی بشستي. ما دل تو را از نقش غیر بشستيم ». تذکرة الاولیا
هو کرامات ابراهیم ادهم بر لب دریا ✍ابراهیم اَدهم ضمن سیر و سیاحت به لبِ دریایی رسید و آنجا نشست و به دوختن پاره هایِ خرقه اش مشغول شد . در این اثنا امیری که در سال های قبل غلامِ او بود از آنجا گذر می کرد . همینکه چشمش به ابراهیم افتاد او را شناخت . ولی با کمالِ تعجب اثری از شاهزادگی و امارت در او نیافت . بلکه او را درویشی بی پیرایه و خاکسار یافت . پیشِ خود گفت : پس کو آن حکومت و سلطنت و حشمت و جلال ؟ چرا اینقدر خاکسار و ژولیده حال شده است ؟ ابراهیم که عارفی کامل بود و آگاه بر ضمیر اشخاص، در همان لحظه فکرِ او را خواند و سوزنِ خود را به دریا انداخت و چیزی نگذشت که صدها هزار ماهی سر از آب بیرون آوردند در حالی که در دهانِ هر یک سوزنی از طلا بود . ماهیان به ابراهیم خطاب کردند : ای عارف حقیقی همۀ این سوزن ها از آنِ توست . بگیر ، ابراهیم رو به امیر کرد و گفت : ای امیر ، حکومت بر دل ها مهم تر است یا حکومت بر تخت ها ؟ امیر از تماشای این صحنۀ شگرف به وجد و شور دچار شد و گفت : وقتی ماهیان از روحِ عارف خبر دارند ، وای به حالِ کسی که از او بی خبر باشد!
هو را سؤال کردند که: تو اسم اعظم یاد داری، بگو کدام است؟ جواب داد که: معده را از لقمه‌ی حرام پاک دار و دل را از محبتِ دنیا خالی کن، بعد از آن به هر اسمی که خدای را بخوانی، آن، اسمِ اعظم است.
هو در احوال ابراهیم ادهم آورده اند که وقتي به مستي برگذشت. او را می شناخت ، مسلمانی بود اینک به حلقه غفلت دهانش آلوده بود. آب آورده دهان آن مست بشست و مي گفت: «دهاني که ذکر حق بر آن  رفته باشد، آلوده بگذاري بي حرمتي بُوَد». چون آن مرد هوشیار شد، او را گفتند: «زاهد خراسان دهانت بشست ». آن مرد گفت: «من نيز توبه کردم ». پس از آن ابراهيم به خواب اندر ندایی شنید که  گفتند: «تو از براي ما دهانی بشستي. ما دل تو را از نقشِ غیر بشستيم »
هو 💠نقل است که (ابراهیم بن ادهم) گفت: یک شب جبرییل به خواب دیدم که از آسمان به زمین آمد با صحیفه‌ای در دست. پرسیدم که تو چه می‌خواهی؟ گفت: نام دوستانِ حق تعالی را می‌نویسم. گفتم: نام من بنویس! گفت: از ایشان نیستی! گفتم: دوستِ دوستانِ حقم! ساعتی اندیشه کرد. پس گفت: فرمان رسید که اول نام ابراهیم ثبت کن! که امید در این راه از نومیدی پدید آید... 💠
هو در احوال ابراهیم ادهم آورده اند که وقتي به مستي برگذشت. او را می شناخت ، مسلمانی بود اینک به حلقه غفلت دهانش آلوده بود. آب آورده دهان آن مست بشست و مي گفت: «دهاني که ذکر حق بر آن  رفته باشد، آلوده بگذاري بي حرمتي بُوَد». چون آن مرد هوشیار شد، او را گفتند: «زاهد خراسان دهانت بشست ». آن مرد گفت: «من نيز توبه کردم ». پس از آن ابراهيم به خواب اندر ندایی شنید که  گفتند: «تو از براي ما دهانی بشستي. ما دل تو را از نقشِ غیر بشستيم »
هو در احوال ابراهیم ادهم آورده اند که وقتي به مستي برگذشت. او را می شناخت ، مسلمانی بود اینک به حلقه غفلت دهانش آلوده بود. آب آورده دهان آن مست بشست و مي گفت: «دهاني که ذکر حق بر آن  رفته باشد، آلوده بگذاري بي حرمتي بُوَد». چون آن مرد هوشیار شد، او را گفتند: «زاهد خراسان دهانت بشست ». آن مرد گفت: «من نيز توبه کردم ». پس از آن ابراهيم به خواب اندر ندایی شنید که  گفتند: «تو از براي ما دهانی بشستي. ما دل تو را از نقشِ غیر بشستيم »