eitaa logo
پیر طریقت
1.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
721 ویدیو
47 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هو شیخ ابوبکر واسطی،ناتمامی را دید که نماز می گزارد. گفت:بیزارم از آن معرفت که به عوض حاصل شود. هر چه هر که را گرامی کردند،در ازل کردند. اگر کار به عوض بودی،فضل نبودی حسنات العارفین
هو سبحان الله عجب مائیم در نظر خود چیزی دیگریم و در نظر خلق چیزی دیگر. کجا خلق و کجا من؟ خلق همه الله و الله همه خلق حضرت شاه محمد دلربا حسنات العارفین
هو که جز او نیست در سرای وجود به حقیقت کس دگر موجود الانسان سری و انا سره سری است درین عبد خفی،گر شود آن کشف بی شبهه همان صورت معبود بر آید در حقیقت عاشق عین معشوق است و معشوق عین عاشق شاه محمد دلربا حسنات العارفین
هو ظاهر خلق باطن خالق است و ظاهر خالق باطن خلق شاه محمد دلربا
هو "در درویش کامل، متکلّم خداست!" _شمس
هو و گفت عبادت دَه جزء است؛ نُه جزء گریختن از خلق است و یک جزء خاموشی.
هو اندوه،پادشاهی ست که چون جایی قرار گرفت ، رضا ندهد که هیچ چیز با او قرار گیرد.
هو و گفت: در جملهٔ صفتها رحمت است مگر در محبّت که در او هیچ رحمت نیست ؛ بکُشند و از کُشته دِیَّتْ خواهند. دیت: دیّه
هو و نیز چون بایزید(قدس سره العزیز)وفات کرد کسی او را بخواب دید پرسید که خداوند عالم با تو چه کرد گفت بخشید بعد از آنکه عتاب فرمود سائل گفت چگونه گفت:چون مرا پرسید که چه آورده ام گفتم چیزی نیاورده ام ولی شرک نه کرده ام فرمودند:آیا شب شیر را یاد داری که شیری نوشیدی و شکم درد شدی و گفتی شیر خوردم شکم مرا بدرد آورد این شرک بود پس چگونه تنبیه کرده اند 📘سخنان ا‌رزنده . صفحه ۹۲ عارف بالا مقام بلوچستان مولانا محمد عمر سربازی رحمت الله تعالی
هو وگفت: عبادت ، هفتاد و دو باب است ، هفتاد و یک در‌‌‌‌‌° حیا است. وگفت: محبت ، ایثار است برای محبوب. و گفت: به تن در دنیا باش ، و به دل در آخرت. و گفت: خدای را بادی است که آن را [بادِ صَبیحه] خوانند ، که آن باد محزون است در زیرِ عرش. وقتِ سحر وزیدن گیرد ، و ناله ها برگیرد ، و به مَلِک رسانَد.
هو خواستم بدین خلق وانمایم عشق ، تا خلق بدانستندی که هر عشق ، عشق نَبُوَد ، تا هر که معشوق خود را بدیدی شرم داشتی که گفتی:《من تو را دوست دارم》. وگفت: یک ذره عشق از عالم غیب بیامد و همه ی سینه های مُحبان ببوئید ، هیچ کس را مَحرَم نیافت ، هم با غیب شد. وگفت: غریب آن بُوَد که در هفت آسمان و زمین هیچ با وی یک تار مویی نَبُوَد ، ومن نگویم که غریبم ، من آنم که با زمانه نسازم و زمانه با من نسازد. اگر اندوهی در دلی است ، آن دل از آنِ من است. وگفت: چون دو بُوَد ، همتا بود؛ یکی بُوَد همتا نَبُوَد. و گفت: دیدار آن بُوَد که جز او نبینی.
هو حافظ صبور باش که در راه عاشقی هر کس که جان نداد به جانان نمی‌رسد