eitaa logo
پیر طریقت
1.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
721 ویدیو
47 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هو و گفت: همه چیز اندر دو چیز یافتم؛ یکی مرا، و یکی نه مرا. آن که مراست اگر بسیار از آن گریزم همی سوی من آید،و آن که نه مراست اگر بسی جهد کنم به جهد خویش هرگز در دنیا نیابم. اندکی از دنیا تو را مشغول گرداند از بسیاری ِ آخرت.
هو و گفت:سنگی دیدم در راهی افگنده و بر وی نوشته که:«إقْلَب وَ اقْرَأ»؛ برگردان و برخوان! برگردانیدم و برخواندم.بدان سنگ نوشته بود که:«چون تو عمل نکنی بدانچه می دانی،چگونه می طلبی آنچه نمی دانی؟»
هو و گفت عبادت دَه جزء است؛ نُه جزء گریختن از خلق است و یک جزء خاموشی.
هو و گفت: در جملهٔ صفتها رحمت است مگر در محبّت که در او هیچ رحمت نیست ؛ بکُشند و از کُشته دِیَّتْ خواهند. دیت: دیّه
هو وگفت: عبادت ، هفتاد و دو باب است ، هفتاد و یک در‌‌‌‌‌° حیا است. وگفت: محبت ، ایثار است برای محبوب. و گفت: به تن در دنیا باش ، و به دل در آخرت. و گفت: خدای را بادی است که آن را [بادِ صَبیحه] خوانند ، که آن باد محزون است در زیرِ عرش. وقتِ سحر وزیدن گیرد ، و ناله ها برگیرد ، و به مَلِک رسانَد.
هو خواستم بدین خلق وانمایم عشق ، تا خلق بدانستندی که هر عشق ، عشق نَبُوَد ، تا هر که معشوق خود را بدیدی شرم داشتی که گفتی:《من تو را دوست دارم》. وگفت: یک ذره عشق از عالم غیب بیامد و همه ی سینه های مُحبان ببوئید ، هیچ کس را مَحرَم نیافت ، هم با غیب شد. وگفت: غریب آن بُوَد که در هفت آسمان و زمین هیچ با وی یک تار مویی نَبُوَد ، ومن نگویم که غریبم ، من آنم که با زمانه نسازم و زمانه با من نسازد. اگر اندوهی در دلی است ، آن دل از آنِ من است. وگفت: چون دو بُوَد ، همتا بود؛ یکی بُوَد همتا نَبُوَد. و گفت: دیدار آن بُوَد که جز او نبینی.
هو روزی جُنید می رفت ، ابلیس را دید -برهنه- که بر گردنِ مردم می جَست. گفت: ای ملعون ، شرم نداری از این مردمان؟ گفت: کدام مردمان؟ اینها نه مردمانند ، مردمان آنهایند که در شونیزیّه اند ، که جگرم را سوختند. جنید گفت: برخاستم و به مسجد شونیزیه رفتم. بوحمزه  را دیدم ، سر فرو برده. سر بر آورد ، و گفت: دروغ گفت آن ملعون ، که اولیای خدای از آن عزیزترند که ابلیس را بر ایشان اطّلاع باشد. وگفت: هر که را وحشت بُوَد از نفسِ خویش ، اُنس گرفته است دل او در موافقت خداوند خویش. وگفت: غریب آن است که او را از اقربا و پیوستگانِ خویش وحشت بُوَد. پرسیدند از :《اُنس》. گفت: اُنس آن است که دلتنگی پدید آرد از نشستنِ با خلق.