هو
و گفت: در شب باید بخسبیم
و در روز بخوریم و بخرامیم
پس به منزل کی رسیم؟
شیخ ابوالحسن خرقانی
هو
عالم، بس بزرگ و فراخ است. تو در حقه کردی که همین است که عقل من ادراک میکند... در عالمِ اسرارِ اندرون، آفتابهاست، ماههاست، ستارههاست.
در اندرون من، بشارتی هست. مرا عجب از این مردمان است که بی آن بشارت، شادند. اگر هر یکی را تاج زرین بر سر نهادندی بایستی که راضی نشوندی که:
«ما این را چه کنیم؟».
ما را، گشادِ اندرون میباید.
مقالات شمس
(موحد، محمد علی.شمس تبریزی
هو
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من مگری و مگو دریغ دریغ
به دوغ دیو درافتی دریغ آن باشد
جنازهام چو ببینی مگو فراق فراق
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاری مگو وداع وداع
که گور پرده جمعیت جنان باشد
فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر
غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد
تو را غروب نماید ولی شروق بود
لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد
کدام دانه فرورفت در زمین که نرست
چرا به دانه انسانت این گمان باشد
کدام دلو فرورفت و پر برون نامد
ز چاه یوسف جان را چرا فغان باشد
دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا
که های هوی تو در جو لامکان باشد
«مولوی»دیوان کبیر
هو
نقل است که بزرگی گفت شیخ بایزید را بخواب دیدم گفتم مرا وصیتی کن
گفت :مردمان در دریایی بی نهایتند دوری از ایشان، کشتی است.
جهد کن تا درین کشتی نشینی و تن مسکین را از این دریا برهانی.
تذکرةالاولیاء
هو
تو دانی که در طلب دین خرِ لنگ باشی و در طلب دنیا کرّه تازی.
عینالقضات همدانی
هو
و گفت : تقوی یعنی دور بودن از هر چیزی که تو را از خدا دور کند ....
تذکره الاولیا ذکر محمد بن خفیف
هو
اگر این عبادتِ همه عابدان بیاری در حالی که رنگِ اخلاص و بوی حرمت نداشته باشد ،
همه باد است.
و اگر یک کار از سر تعظیم و حرمت بکنی ،
کار دو جهانیِ تو راست آید.
کاری عظیم است بینیاز را خشنود کردن و کاری آسان است نیازمند را خشنود کردن ،
و این کاری بدین عظیمی سهل به رنگ اخلاص گردد.
نه هر چند بیشتر کنی بهتر باشد ، هر چه به اخلاص تر کنی بهتر باشد.
اگر او را خواهید ،
او را باشید تا او شما را باشد.
شیخ احمد جامی
هو
جوانمردان راحتِ خَلقاند ،
نه وحشتِ خلق ،
که ایشان را صحبت با خدای بوَد
از خلق ،
و از خدای ، به خلق نگرند .
شيخ ابوالعباس قصاب
هو
«حکایت»
شیخ ابوسعید ابوالخیر برنشست «بر اسب» با مریدان.
در راه رافضتی از خانه بیرون آمد ، شیخ را دید با جمع ، لعنَت آغاز کرد.
جماعت قصد زخم او کردند.
شیخ گفت: آرام گیرید ، باشد که بدان لعنت بر وی رحمت کنند.
جمع گفتند: چگونه رحمت کنند بر کسی که بر چون تویی لعنت کند؟!
شیخ گفت معاذالله ، او لعنت بر ما نمی کند او پندارد که ما بر باطلیم و او بر حق ، او لعنت بر آن باطل می کند برای خدای را.
و آن مرد ایستاده بود و آن سخن که شیخ می گفت می شنود ، حالی در پای اسب شیخ افتاد و گفت: ای شیخ توبه کردم ؛ بر حق تویی و بر باطل من ؛ اسلام عرضه کن تا به نو مسلمان شوم.
شیخ مریدان را گفت: دیدی که لعنتی که برای خدای کنی چه اثر دارد!
اسرارالتوحید
فی مقامات شیخ ابوسعید ابوالخیر
محمد بن منور ، ص ۵۹
هو
هوش در دَم آنست که هر نَفَسی که از درون برآید باید که از سر حضور و آگاهی باشد و غفلت به آن راه نیابد ، مولانا سعدالدین کاشغری فرموده اند که هوش در دَم یعنی انتقال از نَفَسی به نَفَسی می باید از سر غفلت نباشد و از سر حضور باشد و هر نَفَسی که میزند از حق غافل نبود که در این طریق رعایت و حفظ نَفَس را مهم داشته اند یعنی باید که جمیع انفاس بر نعمت حضور و آگاهی مصروف گردد و اگر کسی محافظت نَفَس نمیکند میگویند فلان کس نَفَس گم کرده است یعنی طریق و روش را گم کرده است. خواجه بهاءالدین نقشبند فرموده اند که بنای این کار در این راه بر نَفَس می باید کرد.
#رشحات_عین_الحیات
@vasledoost
هو
📖 تفسیر عرفانی قرآن کریم
وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا... (العنکبوت: ۶۹)
▪️و آنانکه کوشش نمایند در کارِ ما و اقامت دین ما هر آیینه راه نماییم ایشان را راههای خود...
▫️سهل عبدالله تستری -قدس سره- فرمود که هر که کوشش کند در اقامت سنت، بنماییم او را سُبُل جنت؛
▫️و امام قشیری -رحمه الله- فرموده که آنانکه بیارایند ظاهر خود را به مجاهدت، آرایش دهیم باطن ایشان را به مشاهدت؛
▫️شیخ ابوبکر واسطی -روّح الله روحه- میفرماید: هر که جهدی کند برای ما، راه دهیم او را به سوی خود.
اگر در جست و جوی من شتابی
مرا در خود به زودی بازیابی
📘 تفسیر حسینی
مولانا حسین واعظ کاشفی - قدس سره-
@Salvatia
هو
✨مرحوم آیت الله نجابت(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب بصائر، جلد سوم، تفسیر سوره نساء ذيل آيه ۱۰۳ {فَإذا قَضَيْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْكُرُوا الله قياماً وقعوداً وعَلى جُنُوبِكُمْ}
می فرمایند:
💠یاد خدا باش ولو در حال دراز کشیدن، که اصلاً کاری به جوارح ندارد یاد است.
▪️موقعی که مینشینی فراموش نکن،
▪️موقعی که می ایستی فراموش نکن خدا را،
▪️موقعی که روی دنده افتادی فراموش نکن خدا را،
این جور «اذْكُرُوا الله».
💢«ذُکر» در مقابل نسیان است از نسیان برگردید.
ذُکر ضدّش چیست؟ نسیان،
نسیان نکنید خدا را یعنی؛
یاد باشید خدا را،
خدا را فراموش نکنید،
نه اینکه كلمه طيبه الله را بر زبان جاری بکنید، بکنید خوب است نه اینکه بد است لكن؛
آیه اختصاص به کلمۀ مبارکه الله ندارد، ذکر در مقابل نسیان است.
▪️یادش باش خدا را فراموش نکن،
▪️در موقعی که چای میخوری خدا را فراموش نکن،
▪️موقع حرف زدن خدا را فراموش نکن،
▪️موقع نشستن خدا را فراموش نکن،
▪️موقع خوابیدن خدا را فراموش نکن،
یاد خدا از واجبات قطعی است وجوبش هم وجوب عقلی است این آیه هم که امر دارد و امرش هم واجب است همان امر ارشادی است نه امر مولوی است یک چیزی که موجب رفعت آدم است.
عقل آدم میگوید این را ول نکن.
یاد خدا والله قسم که موجب رفعت آدم است، عقل آدم میگوید این را ولش نکن.
♦️آقا حضرت صادق(علیه السلام) میفرمایند:
«إِعْرَابُ الْقُلُوبِ عَلَى أَرْبَعَةِ أَنْوَاعِ»
رفع القلب بذكر الله "جلّ جلاله"
این روایت در سفینه است در همه جا هست.
🔸رفعُ القلب بذكر الله "جلّ جلاله"
ذكر الله نه معنایش این است که فقط کلمۀ طیّبه الله بر زبان جاری شود، بشود چه بهتر، ولی؛
یاد آدم نرود، فراموش نکند آدم خدا را.
رفع قلب به یاد خداست، رفعت قلب به یاد
خداست.🔹
📚ذکر الحق📄صفحه: ۲۹
@Ayatollahnejabat
هو
🌟
مادام که سالک در ذکر است
و ذکر بر او غالب باشد
در عالم حس و قالب است
و چون از ذکر باز ماند
و "فکر" بر وی غالب شود
از عالم حس درگذرد و بعالم روح رسد
و چون از فکر باز ماند
و الهام بر وی غالب شود
از عالم عقل گذشته
و بعالم "عشق" رسد
و چون از الهام باز ماند
و"عیان روی" نماید از عالم عشق گذشته
و به "مقام تمکین" رسد
و در تمکین اختیار بدست وی باشد
به هر کدام صفت که خواهد موصوف شود
#کشف_الحقایق
@FEshragh
هو
آوردهاند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او....
شیخ احوال بهلول را پرسید.
گفتند او مردی دیوانه است.
گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.شیخ پیش او رفت و سلام کرد.
بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی.
فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد میکنی؟ عرض کرد آری..
بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟
عرض کرد اول «بسمالله» میگویم و از پیش خود میخورم و لقمه کوچک برمیدارم، به طرف راست دهان میگذارم و آهسته میجوم و به دیگران نظر نمیکنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمیشوم و هر لقمه که میخورم «بسمالله» میگویم و در اول و آخر دست میشویم..
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو میخواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمیدانی و به راه خود رفت.
مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید.
بهلول پرسید چه کسی هستی؟
جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمیداند.
بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را میدانی؟
عرض کرد آری...
سخن به قدر میگویم و بیحساب نمیگویم و به قدر فهم مستمعان میگویم و خلق را به خدا و رسول دعوت میکنم و چندان سخن نمیگویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت میکنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.
بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمیدانی..
پس برخاست و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمیدانید.
باز به دنبال او رفت تا به او رسید.
بهلول گفت از من چه میخواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمیدانی، آیا آداب خوابیدن خود را میدانی؟
عرض کرد آری... چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب میشوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیهالسلام) رسیده بود بیان کرد.
بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمیدانی.
خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمیدانم، تو قربهالیالله مرا بیاموز.
بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.
بدانکه اینها که تو گفتی همه فرع است و
اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود.
جنید گفت: جزاک الله خیراً! و ادامه داد:
در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود.. هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد.
و در خواب کردن اینها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد بشری نباشد.
هو
🍃مراقبهٔ مرید🍃
نقل است که قاضی محیی الدین کاشانی از (مرشد خویش) شیخ نظام الدین (اولیا) سؤال کرد که مراقبهٔ مرید مر حضرت عزت را و مر حضرت پیغامبر را - صلی الله علیه و سلم- و مر شیخ را هر یک علی حده میباید یا جمع نیز میشود؟
فرمود که جمع نیز ممکن است و علی حده هم مفید، چون خواهد که جمع کند، چنین باید کرد که بداند بین یدی الله حاضر است و پیغامبر - صلی الله علیه و آله و سلم- بر یمین و شیخ بر یسار است.
📗 اخبار الاخیار فی اسرار الابرار
حضرت شیخ عبدالحق محدث دهلوی - قدس سره-
@Salvatia
هدایت شده از لینک
⚡️در کانال سیره علما ارتباط خود را با عقبه بسیار نورانی روحانیت شیعه بازیابی می کنیم.
📆تقویم ومناسبت های روز
📖زندگی نامه
📩خاطرات
📢دیدگاه ها و مواضع
💯در این کانال با سیره علما زندگی کنید.👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/219021491C28141508f2
هو
#حکایت
وقتی از نیشابور قصد طوس داشت و اندر آن عقبه ای سخت سرد بود و پایش اندر موزه می فشرد.
درویشی گفت:
من اندیشه کردم که این فوطه به دو نیم کنم و در پایش پیچم دلم نداد؛ که فوطه ای سخت نیکو بود.
چون به طوس آمدیم اندر مجلس از وی سؤال کردم که :
«شیخ ما را فرقی کند میان وسواس شیطانی و الهام حق؟
گفت: «الهام آن بود که تو را گفتند فوطه پاره کن تا پای بوسعید سرد نیابد وسواس آن که ترا منع کرد.
#کشف_المحجوب
@sufianehh
هو
و گفت :
فاضل ترین گریستنی ، گریستنِ بنده بوَد بر فوت شدن اوقاتی که نه در موافقت بوده است.
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_احمد_حواری
@sufianehh
هو
ای درویش!
خدای، با بنده است،
بنده می باید که با خدای باشد
تا دوستی خدای همگیِ دل بنده را فرو نگيرد،
بنده با خدا نتواند بود.
و چون بنده با خدا باشد
اگر نماز گذارد، به حضور گذارد
و اگر تسبیح گوید، به حضور گوید
و اگر صدقه دهد به اخلاص دهـد.
با خدای بودن هنرهای بسیار دارد...
هر طاعتی که نه به حضور بُود،
آن طاعت صورتی باشد بی جان و
صورتِ بـی جـان را قـدری نباشد.
کار حضور دل دارد:
«لا صلوة الا بحضور القلب»
هرکه در مدت عمر سجده ای به حضور کـرد
کـار خـود تمام کرد
و هرکه در مدّت عمر
هر روز هزار رکعت نماز بی حضور کـرد،
هـیچ کـار نکـرد.
طریـق به دست آوردن حضور
هیچ طریقی دیگر نیست
الا دوستی خدای.
#شیخ_عزیزالدین_نسفی
#انسان_کامل
هو
ذوالنون مصري
ذوالنون مصري که از عرفاي بزرگ است گفت: روزي به کنار رودي رسيدم، قصري ديدم در نزديکي آب. از آب طهارتي کردم چون فارغ شدم چشمم بر بام قصر افتاد که دختري بسيار زيبا بر آن ايستاده بود. خواستم او را بشناسم گفتم اي دختر تو که هستي؟ گفت اي ذوالنون چون از دور تو را ديدم فکر کردم ديوانهاي، چون طهارت کردي و به نزديک آمدي فکر کردم عالمي، و چون نزديکتر آمدي فکر کردم عارفي. و اکنون به حقيقت نگاه ميکنم ميبينم نه ديوانهاي، نه عالمي و نه عارف. گفتم چطور؟ گفت اگر ديوانه بودي طهارت نکردي و اگر عالم بودي به زني نگاه نميکردي و اگر عارف بودي دل تو به غير حق به کسي ميل نميکرد و غير از حق را نميديد. اين را بگفت و ناپديد شد. فهميدم که او انسان نبود بلکه فرشتهاي بود براي تنبيه من که آتش در جان من اندازد.
و از سخنان اوست:
"دوستي با کسي کن که به تغيير تو متغير نگردد."
"بنده خدا باش در همه حال، چنان که او خداوند توست در همه حال."
هو
خداوند عبادش را با ، "تار" و "تور" و "تیر" ،
صید می کند.
تیر ، برای فراری ها ،
تور ، برای متوسطین و
تار و آوازِ ملکوتی برای مقرّبین.
حاج اسماعیل دولابی