eitaa logo
پیر طریقت
1.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
726 ویدیو
48 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هو یا رب! مرا از ذل معصیت به عز طاعت آور. می‌گفتی: الهی! آه، من عرفک فلم یعرفک فکیف حال من لم یعرفک. آه!  آنکه تو را می‌داند نمی‌داند، پس چگونه باشد حال کسی که تو را نداند. مناجات ابراهیم ادهم
هو بهانه می آوری که من خودرا به کارهای عالی صرف می کنم، علوم فقه و حکمت و منطق و نجوم و طب و غیره تحصیل می کنم. آخر، این همه برای توست. اگر فقه است، برای آن است تا کسی از دست تو نان نرباید و جامه ات را نکند و تو را نکشد تا تو به سلامت باشی. و اگر نجوم است، احوال فلک و تأثیر آن در زمین، از ارزانی و گرانی، و امن و خوف، همه تعلق به احوال تو دارد، هم برای توست. و اگر ستاره است، از سعد و نحس، به طالع تو تعلق دارد، هم برای توست. چون تأمل کنی، اصل تو باشی و اینها همه فرع تو.  چون فرع تورا چندین تفاضیل و عجایبها و احوالها و عالمهای بوالعجب بینهایت باشد، بنگر که تورا که اصلی چه احوال باشد. چون فرعهای تو را عروج و هبوط و سعد و نحس باشد، تو را که اصلی بنگر که چه عروج و هبوط در عالم ارواح و سعد و نحس و نفع و ضرر باشد که فلان روح آن خاصیت دارد و از او این آید، فلان کار را می شاید. فیه ما فیه
هو نقل است که گفت: شبی در مسجد بیت المقدس خویش را در میان بوریایی پنهان کردم که خادمان می‌گذاشتند تا کسی در مسجد باشد. چون پاره ای از شب بگذشت در مسجد گشاده شد. پیری درآمد، پلاسی پوشیده بود و چهل تن در قفای او هر یک پلاسی پوشیده. آن پیر در محراب شد، و دو رکعت نماز گزارد، و پشت به محراب بازنهاد. یکی از ایشان گفت: امشب یکی در این مسجد است که نه از ماست. آن پیر تبسم کرد و گفت: پسر ادهم است. چهل روز است تا حلاوت عبادت نمی‌یابد. چون این بشنودم بیرون آمدم و گفتم: چون نشان می‌دهی به خدای بر تو که بگوی به چه سبب است. گفت: فلان روز در بصره خرما خرید ی. خرمایی افتاده بود. پنداشتی که از آن توست. برداشتی و در خرمای خود بنهادی. چون این بشنودم، به بر خرما فروش رفتم و از او بحلی خواستم. خرما فروش را بحل کرد و گفت: چون کار بدین باریکی است، من ترک خرما فروختن گفتم از آن کار توبه کرد و دکان برانداخت و از جمله ابدال گشت. تذکره الاولیاء ذکر ابراهیم ادهم️️ ️ ️ ️ ️ ️️ ️ ️ ️
هو مردى نزد بایزید بسطامى آمد و گفت: چرا هجرت نكنى و از شهرى به شهرى نروى تا خلق را فایده دهى و خود نیز پخته‏ تر گردى كه گفته ‏اند: بسیار سفر باید تا پخته شود خامى                     صوفى نشود صافى تا در نكشد جامى بایزید گفت: در این شهر كه هستم، دوستى دارم كه ملازمت او را بر خود واجب كرده ‏ام.به وى مشغولم و از او به دیگرى نمی ‏پردازم. آن مرد گفت: آب كه در یك جا بماند و جارى نگردد، در جایگاه خود بگندد. بایزید جواب داد: دریا باش تا هرگز نگندى. بایزید_بسطامی
هو در پرده‌ی دل خیالِ تو رقص کند من رقصِ خوش از خیالِ تو آموزم
هو راه خلوتگه خاصم بنما تا پس از این مِی خورم با تو و دیگر غم دنیا نخورم  حافظ
هو کفر، آزردنِ دل‌ هاست ؛ اَیا دین‌داران یاد گیرید مسلمانی ازین هندوها... طالب آملی
هو شبیه‌ترین چیز به خداوند، سکوت است… گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو .
هو ‌ امشب مخسب ای دل می‌ران به سوی منزل کان ناظر نهانی بر منظرست امشب
هو ‌ اى جوانمرد، هر که شبى بیدار نبوده او رنج بیدارى چه داند، هر که شبى بیمار نبوده از درازى شب بیداران چه خبر دارد. اى مسکین هرگز ترا شبى بود که از درد نایافت مونس، مونس تو ماه بود و ستاره با تو همراز بود. اى که شب دراز بخواب غفلت کوتاه کرده و روز سپید بمعصیت سیاه کرده. اى مسکین روز عمرت را شب آمد، بهار جوانى درگذشت، گلنارت زرد شد، عقیقت کاه شده چراغت فرو مرد، حساب عمر فذلک شد، روز شمرده بآخر رسید و برید در رسید. امروز ماتم خود بدار و اشک حسرت از دیده فرو بار پیش از آنکه نه چشم ماند نه بینایى، نه تن ماند نه توانایى، نه قوت ماند نه دانایى نه کمال ماند نه زیبایى. اى خداوندان مال الاعتبار الاعتبار و اى خداوندان قال الاعتذار الاعتذار پیش از آن کین جان عذر آور فرو ماند ز نطق پیش از آن کین چشم عبرت بین فرو ماند ز کار
هو ‌ ذوالنون مصری گفت: در بلاد شام سیر می ‌کردم. به روستایی رسیدم و ناگاه تنی چند از اهل آن روستا را دیدم. وقتی به آنان نزدیک شدم، بنده‌ سیاهی را دیدم که مردم دور او را گرفته و به او می‌خندیدند. آن بنده سیاه به من نگاه کرد و گفت ای ذوالنون، قدر خدا را بشناس و بر خدا منت نگذار که حبیب بر حبیب منت نمی‌‌نهد. سپس به آسمان نگریست و گفت: ای نهایت همت عارفان، اگر تو را شناخته‌‌ام از مواهب تو بوده و اگر سپاست گفته‌‌ام از نعمت تو بوده است. از حال او پرسیدم: گفتند: دیوانه‌‌ای است که هر چهل روز یک‌ بار غذا می‌‌خورد و با مردم آمیزش ندارد و با کسی صحبت نمی‌‌کند. ▪︎منبع: بحرالمعارف، ▪︎جلد ۲، صفحه ۳۶۵
هو روز قيامت عمل خالص از انسان طلب مى‏شود عمل خالص بدرد انسان مى‏خورد در روايت آمده است خداوند تعالى به حضرت موسى فرمود:   هل عملت لى عملا خالصا، قال نعم صليت لك و صمت لك و سبحت لك قال الله تعالى الصلوه جواز على الصراط و الصوم جنه لك من النار و التسبيح لك درجات فى الجنه فبكى، و قال، يا رب ادلنى على عمل خالص لك قال: هل نصرت مظلوما و هل كسوت عريانا و هل سقيت عطشانا و هل اشبعت جائعا اكرمت عالما هذا عمل خالص لى‏   خداوند تبارك و تعالى به حضرت موسى فرمودند: يا موسى آيا يك عمل خالص براى من انجام داده ‏اى؟   حضرت موسى عرض كرد: بلى نماز براى تو خوانده‏ام، روزه براى تو گرفته‏ ام تسبيح براى تو گفته‏ ام.   خداوند تبارك و تعالى فرمودند: نمازت گذرنامه‏اى است كه بتوانيد از صراط عبور كنيد (اگر نماز نباشد يا قبول نشود اعمال قبول نيست) روزه شما هم سپرى است در برابر آتش و تسبيحات تو هم براى تو درجاتى است در بهشت مقام تو در بهشت بالا مى ‏رود.   حضرت موسى گريه كرد، عرض كرد: خداوندا مرا راهنمايى كن بر يك عمل خالص كه براى تو باشد خداوند فرمود: آيا به مظلوم كمك كرديد؟ آيا به يك شخص برهنه لباس پوشاندى؟ آيا يك تشنه را سيراب كرديد و آيا يك گرسنه را سير كرديد؟ آيا يك عالم و دانشمند را اكرام كرديد؟ اينها عمل خالص است براى من.   اگر عمل خالص باشد هم نتيجه دنيوى دارد و هم نتيجه اخروى، يكى از اثرات گناه اين است كه روزى انسان را تنگ مى ‏كند و زندگى را هم تلخ مى‏ نمايد.