و یک روز شیخ میرفت.
جوانی قدم بر قدم شیخ نهاد
و میگفت:
"قدم بر قدم مشایخ چنین نهند."
و پوستینی در بَرِ شیخ بود؛
گفت:
"یا شیخ پارهای از این پوستین به من دِه تا برکت تو به من رسد."
شیخ گفت:
"اگر تو پوست بایزید در خود کشی سودت ندارد تا عمـلِ بایـزیـد نکنی."
#تذکره_اولیا
#بایزید_بسطامی
@sufianehh
و گفت: "هرگز از متکبری بوی معرفت نیاید.
گفتند: "نشان متکبّری چیست؟"
گفت: "آنک در هژده هزار عالم ، نفسی بیند از خود خبیث تر..."
#بایزید_بسطامی
@sufianehh
هو
و گفت:
دورترین ، از درگاه خداوند،
کسانی را دیدم که ایشان،
خویش را نزدیکتر دارند.
#بایزید_بسطامی
@sufianehh
هو
آنكس كه چشم بصيرتش گشوده شود مبهوت گردد و ديگرش فرصت سخن نبود.
#بایزید_بسطامی
هدایت شده از فلسفه نظری
🔻نقل است روزی #بایزید_بسطامی میرفت، سگی با او همراه افتاد. شیخ دامن از او در فراهم گرفت. سگ گفت: اگر خشکم هیچ خللی نیست، و اگر ترم هفت آب و خاک میان من و تو صلحی اندازد. اما اگر دامن به خود باز زنی، اگر به هفت دریا غسل کنی پاک نشوی. بایزید گفت: تو پلید ظاهر و من پلید باطن. بیا تا هردو برهم کنیم تا به سبب جمعیت بود که از میان ما پاکی سر برکند. سگ گفت: تو همراهی و انبازی مرا نشایی که من رَد خلقم، و تو مقبول خلق. هرکه به من رسد سنگی بر پهلوی من زند، و هر که به تو رسد گوید: سلام علیک یا سلطان العارفین! و من هرگز استخوانی فردا را ننهادهام، تو خمی گندم داری فردا را. بایزید گفت: همراهی سگی را نمیشایم، همراهی لم یزل و لا یزال را چون کنم. سبحان آن خدایی را که بهترین خلق را به کمترین خلق پرورش دهد.
📖 دفتر روشنایی
(میراث عرفانی بایزید بسطامی)
نویسنده: #محمد_بن_علی_سهلگی
تصحیح: #شفیعی_کدکنی
⌜@falsafeh_nazari⌟
هو
دورترین خلایق به حق آن است که اشارت (به حق) بیش کند و نزدیکترین خلایق به حق آن است که بار خلق بیش کشد و خوی خوش دارد.
#تذکرة_الأولیاء
#بایزید_بسطامی
هو
ذکر کثیر نه به عدد است
لیکن به حضور بی غفلت است.
ذکر بایزید بسطامی "رحمة الله علیه"
#مجله_فرهنگی_هنری_عطار
#تذکرة_الاولیاء
#بایزید_بسطامی
@AttarNishabouri
هو
نقل است که گفت:
حق تعالی مرا دو هزار مقام در پیش خود حاضر کرد و در هر مقامی مملکتی بر من عرضه کرد.
من قبول نکردم.
مرا گفت: ای بایزید! چه میخواهی؟
گفتم: آنک هیچ نخواهم.
#بایزید_بسطامی
@sufianehh