eitaa logo
پیر طریقت
1.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
719 ویدیو
47 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هو ✨﷽✨ اگر خواهی که جمال اسرار، بر تو جلوه کند ، از عادت پرستی دست بدار ، که عادت پرستی ، بت پرستی باشد... هر چه شنوده ای از مخلوقات ، فراموش کن ! هر چه شنوده ای، نا شنوده گیر! هر چه بر تو مشکل گردد ، جز به زبان دل سوال مکن.                         https://t.me/donyaye_darvishi  
هو  از مصطفی-ص- بشنو آنجا که گفت: «رَأیتُ رَبَّ العِزَّة عَلَی صُورَةِ أُمّی» یعنی خدا را بر صورتِ مادرِ خود دیدم
هو جوانمردا؛ تا تو باشی و نفس تو باشد، راه نیست به خدای تعالی و چون خدمت بسیار کنی باشد که تو را معرفتی دست دهد. جوانمردا؛ قومی از فلاسفه و متکلمان خود را عارف خوانند. پندارند از راه هذیان کسی به معرفت رسد، حاشا و کلا! هوا پرستان را کجا رسد که حدیث مردان راه خدای کنند. آنکس که هنوز از خلق خدای ترسد و از خدای نترسد، آنکس به پیش اهل طریقت کافر است، چگونه شاید که از اهل معرفت سخن گوید؟! جوانمردا؛ هفت آسمان و زمین در قبضه عارف کم بود، اگر"انا الحق" زند معذورش دار! @solokeyar
هو گفتن و دانستن اینکه الله یکی است چه سود؟ چون تو در پیش هزار بت سجود می کنی...! @sufianehh
هو خلق بخفتند ولی عاشقان جمله شب قصه کنان با خدا ... ای عزیز! این حدیث را گوش دار که مصطفی_علیه السلام_ گفت: مَنْ عَشِقَ فَکَتَمَ وَ عَفَّ فَمَاتَ فَهُوَ شَهیداً، هر که عاشق شود و آنگاه عشق پنهان دارد و بر عشق بمیرد، شهید باشد، اندرین تمهید عالم عشق را خواهم گسترانید، هرچند که می‌کوشم از عشق درگذرم، عشق مرا شیفته و سرگردان می‌دارد و با این همه او غالب می‌شود و من مغلوب، با عشق کی توانیم کوشید؟!
هو ای دوست : خداوند تعالی به ظاهر و عمل شما نگاه نمی کند ، بلکه به قلب ها و نیات شما می نگرد. چون دل نجس بود ، طهارت ظاهر به چه کار آید؟ و این چنان بود که کسی جامه پاکیزه دارد و از فرق تا به قدم به انواع نجاسات آلوده بود.
هو اگر گل، بی زحمتِ خار بودی، همه بلبلان دعوی عاشقی کردندی! اما با وجود خار، از صد هزار بلبل، یکی دعوی عشق گل نکند.
هو دانی که جمال اسلام چرا نمی‌بینیم؟! از بهر آنکه بت‌پرستیم، و از این قوم شده‌ایم که: «هؤلاء قومنا اتخذوا مِن دونِه آلهة». بت نفس اماره را معبود ساخته‌ایم. «أَفَرَأَيت مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَواهُ» همین معنی دارد. جمال اسلام آنگاه بینیم که رَخت از معبود هوایی به معبود خدایی کشیم. عادت‌پرستی را مسلمانی چه خوانی؟! اسلام آن باشد که خدا را منقاد باشی، و او را پرستی؛ و چون نفس و هوا را پرستی بنده‌ی خدا نباشی. از مصطفی علیه السلام بشنو که چه می‌گوید: «الهوى أبغَضَ إِله عِبدَ في الارض» گفت: بدترین خدای را که در زمین می‌پرستند هوا و نفس ایشان باشد. 📕 تصحیح: عفیف عسیران ص۶۸ @sarire_kelk
هو جوانمردا، چندان که توانی از مال و جاه و از قلم و زبان از هیچ کس دریغ مدار، که وقت آید که خواهی خیری کنی و نتوانی. @sufianehh
هو ‍ اکنون می بین که درون تو حبّ دنیا غالب است یا عشق بهشت یا عشق خدای تعالی!؟ می دان که تورا باکدام قوم حشرکنند، اگر بر راه عاشقانی و محبّ عاشقانی، تو را با ایشان حشر کنند، و اگر بر راه صالحانی و محبّ صادقانی تو را با ایشان در بهشت برند، و اگر بر راه دنیا و اهل عادتی، تو را با ایشان حشر کنند. و این هم یقین گردد ان شاءالله
هو محرمان عشق خود دانند که عشق چه حالتست اما نامردان را از عشق جز ملامتی و ملالتی نباشد خلعت عشق خود هر کسی را ندهند و هر کسی خود لایق عشق نباشد و هر که لایق عشق نباشد خدای را نشاید و هر که عشق را نشاید ، خدای را نشاید.! عشق با عاشق توان گفت و قدر عشق خود عاشق داند فارغ از عشق جز افسانه نداند و او را نام عشق و دعوی عشق ، خود حرام باشد...
هو ای دوست : خداوند تعالی به ظاهر و عمل شما نگاه نمی کند ، بلکه به قلب ها و نیات شما می نگرد. چون دل نجس بود ، طهارت ظاهر به چه کار آید؟ و این چنان بود که کسی جامه پاکیزه دارد و از فرق تا به قدم به انواع نجاسات آلوده بود. .
هو در آن کوش که شرِ خود از خود کفایت کنی که چون شر از تو برخیزد همه عالم را خود بینی. و یقین دان که چون تو شر خود را از دیگران واداشتی شرّ هیچ‌کس به تو نرسد. : نامه‌ی نود و شش
هو تو از منازل مردان نام شنودى.! از شنودن نام‌ها تنها چه خيزد! كار آن دارد كه تو نيز سلوك بكنى و قدم در باديه‌ی خونخوار نهى تا چندين هزار هزار كشته و مرده بينى بر سر يكديگر افتاده, " آنگه خود را فراموش كنى".! نشان عاشقان این است که به مِهر دو جهان فریفته نشوند، به معشوق فریفته شوند. شیخ نجم الدین رازی
هو اي عزيز! اگر خواهي كه جمالِ اين اسرار بر تو جلوه كند، از عادت پرستي، دست بردار كه عادت پرستي، بُت پرستي باشد. @sufianehh
هو محرمان عشق خود دانند که عشق چه حالتست اما نامردان را از عشق جز ملامتی و ملالتی نباشد خلعت عشق خود هر کسی را ندهند و هر کسی خود لایق عشق نباشد و هر که لایق عشق نباشد خدای را نشاید و هر که عشق را نشاید ، خدای را نشاید.! عشق با عاشق توان گفت و قدر عشق خود عاشق داند فارغ از عشق جز افسانه نداند و او را نام عشق و دعوی عشق ، خود حرام باشد...
هو حسین منصور حلاج رحمة الله علیه را پرسیدند لذت عشق در کدام وقت کمال گیرد فرمود در ان ساعت که معشوق بساط سیاست گسترده باشد و عاشق را برای "قتل" حاضر کرده و این در جمال او حیران شود و گوید: او بر سر قتل و من در او حیرانم کان راندن تیغش چه نکو می‌راند لوایح
هو هرگاه خدا بخواهد که بنده ای از بندگانش را دوست بدارد، برای او درب ذکر را باز می کند سپس درب قرب را می گشاید آنگاه او را بر کرسی توحید می نشاند پس پرده هارا از او به یکسو میزند تا بنده او را به مشاهده بنگرد سپس او را به خانه فردانیت وارد میسازد آنگاه از خود ردای کبریا و جمال را بر میدارد چون چشمش بر جمال حق افتد، بی خود باقی می ماند در این هنگام بنده فانی می گردد و به حق باقی می شود پس در نگاهداشت حق سبحانه و تعالی قرار می گیرد و از دعاوی نفس خود مبرا می شود.... https://t.me/Analhaghhoo
هو ✨ اولين شرط در راه رسيدن به حقيقت تحمل محنت و رنج است، اما سالک به خودی خود قادر نيست اين راه را طي كند. اين مبارزه درگرو فرمانبرداري از كسی است كه خود قبلاً اين راه را طی كرده باشد؛ بنابراين سالک بايستی گوش به فرمان پیرکامل،شیخ،یا مردخدا باشد.
هو چون مرد به كمال مستی رسد، هیچ داند که مست است؟ كمال مستی آن بُوَد که هستیِ مرد را به غارت بدهد؛ تا اگر با او گویند که تو مستی یا نه؟ جواب ندهد. چه اگر جواب بدهد هنوز مُمیّز است.
چون دیدهٔ بصیرت به گشوده شدن آغازید. غرضم بصیرت عقلانی نیست که خاطر فریب تو باشد،  و کم کم باز می شد ، من در آن زمان در گردنه هایی باز می ماندم که نزدیک بود راه طلب به ماورای علوم را بر من قطع کند. سالی بدین منوال باقی ماندم و بر حقیقت رویدادی که در آن سال برایم واقع شد ، درنگ نکردم تا سید و مولا و پیر من ، سلطان طریقت و ترجمان حقیقت ابوالفتوح شیخ احمد غزالی را تقدیر همدان آورد. در خدمت وی به کمتر از بیست روز ، پردهٔ حیرت از چهرهٔ آن واقعه از من برداشته شد و روشن ترین حال را در آن مدت مشاهده کردم و چیزی تابیدن گرفت که از من و طلب من جز آنچه خداوند خواست ، باقی نماند و اکنون سال هاست که مرا جز طلب فنای در آن ، کاری نیست. @FEshragh 🕊
هو در ابتدا عاشق به گفت وگوی درآید پس در جست وجوی آید،  پس دل از خود به کلی برگیرد و پروانه وار خواهد که در پیش او میرد . یعنی اول ذاکر بود ، پس طالب شود ، پس عشق بر او غالب شود .
هو ‍ اکنون می بین که درون تو حبّ دنیا غالب است یا عشق بهشت یا عشق خدای تعالی!؟ می دان که تورا باکدام قوم حشرکنند، اگر بر راه عاشقانی و محبّ عاشقانی، تو را با ایشان حشر کنند، و اگر بر راه صالحانی و محبّ صادقانی تو را با ایشان در بهشت برند، و اگر بر راه دنیا و اهل عادتی، تو را با ایشان حشر کنند. و این هم یقین گردد ان شاءالله
هو دریغا آن روز که سرورِ عاشقان و پیشوای عارفان حسین منصور را بر دار کردند، شبلی گفت: آن شب مرا با خدا مناجات افتاد، گفتم: بار خدایا! محبّانِ خود را تا چند کُشی؟ گفت: چندان که دِیَت(دیه) یابم. گفتم: دِیَتِ ایشان چه می باشد؟ گفت: جمالِ لقایِ من دِیَتِ ایشان باشد. ما کلیدِ سرِّ اسرار بدو دادیم، او سرِّ ما آشکار کرد، ما بلا در راه او نهادیم تا دیگران سرِّ ما نگاه دارند. @bayazidbastami
هو اکنون محبوب کیست؟ درجات ایشان بسیار است: «إن الله يُحبّ الصّابرين. إن الله يُحبّ التّوابين. و یُحبّ المطهّرين. و یُحبّ المتّقين. و یُحبّ كلّ قلب حَزين.» و به هیچ‌ حال، ظالم محبوب نیست. «إن الله لایُحبّ الظالمين» 📕 به اهتمام علینقی منزوی _ عفیف عُسیران ج۱، ص۱۵۴ @sarire_kelk
هو تفاضلِ فضایل آدمیان هیچ چیز از مانند خود به هزار قیمت افزونی ندارد مگر آدمی. که مرد باشد که فضیلت دارد بر دیگری به هزار درجه، و باشد که به هفتادهزار درجه قیمت دارد، و باشد که به دو جهان قیمت دارد، و باشد که به نجاستِ خود، دارد. چنانکه همّت باشد، قیمت باشد؛ و هر که همّت او خوردن باشد، قیمت او فارغ شدن از نجاست باشد! 📕 تصحیح: عفیف عسیران ص۲۵۴ @sarire_kelk
هو بدایتِ نهایتِ عشق آن بُوَد که عاشق معشوق را فراموش کند. عاشق را با معشوق چه حساب؟ عاشق را کار با عشق است، وا درد و وا حسرت! نشنیده‌ای: چون از تو به جز عشق نجویم به جهان هجران و وصال تو مرا شد یکسان بی عشقِ تو، بودنم ندارد سامان خواهی تو وصال جوی و خواهی هجران این بدایتِ منتهیان است در عشق که می‌رود. نهایتش که گوید و که تواند شنید؟!
هو دریغا هفتاد و دو مَذهب که اصحاب با یکدیگر خصومت می‌کنند و هر یکی خود را ضدّی می‌داند، و یکدیگر را می‌کشند، اگر همه جمع آمدندی، و این کلمات را از این بیچاره بشنیدندی ایشان را مُصوَّر شدی که همه بر یک دین و یک ملّت‌اند. تشبیه و غلط، خلق را از حقیقت دور کرده است.
هو «ای عزیز، حکمت آن باشد که هرچه هست و بود و شاید بود، شاید و شایستی که به خلاف آن، بودی. سفیدی، هرگز بی‌ سیاهی نشایستی، آسمان، بی‌ زمین لایق نبودی، جوهر، بی‌ عَرَض متصور نشدی، محمد، بی ابلیس، نشایستی، طاعت، بی عصیان، و کفر، بی ایمان صورت نبستی. و همچنین جمله‌ی «و بضدّها تتبيَّن الاشياء»، این بُوَد. ایمانِ محمد، بی کفرِ ابلیس نتوانست بودن. اگر ممکن باشد که خدا خالقِ باری نباشد، ممکن باشد که محمد و ایمان محمد(ص) نباشد و اگر جبار و متکبر و قهار نبندد، ممکن است ابلیس و کفر او نباشد. پس پدید آمد که سعادت محمد بی شقاوت ابلیس نبُوَد؛ و معنای «ما مَن نَبیّ الا وَ لَه نَظير فی امّته» این باشد. هیچ ولیّ نباشد الّا که فاسقی ملازم روزگارِ او بُوَد. و نبیّ، هرگز بی غافل نباشد و صادق، هرگز بی فاسق نباشد.» 📕 ص۲۲۹ @sarire_kelk
هو اعتبار نه به عمل است که به دل است بسیار کس انواع طاعات و خیرات می کنند و از آنجا که حقیقت است نمی کنند. و بسیار کس بوَد که هیچ عمل نکند از آنجا که به طریق است، اما او یک نفس خالی ننشیند از ذکر و فکر "یحشرالنّاس علی نیّاتهُم" اعتبار نه به عمل است که به دل است. بس کس در خانه خفته است و او را ثواب مجاهدین می نویسند و بس کس که در قتّال کفّار کشته شود و او را هیچ نصیب نبوَد. محمد معشوق مردی بودی که هرگز نماز نکردی. از خواجه احمد غزالی شنیدم که روز قیامت صدیقان را این تمنّا بود که کاشکی از خاک بودندی که محمد معشوق روزی قدم بر آن نهاده بودی.