eitaa logo
پیر طریقت
1.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
725 ویدیو
48 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هو بهارِ عموم آیات آفاق است، و بهارِ خصوص آیات انفس. و اللَّه تعالى عز و جلّ یقول: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ» اگر بهارِ عموم را ابرِ بارنده است بهار خصوص را چشم گریَنده است، اگر بهار عموم را رعد با صولتست بهار خصوص را ناله و حسرتست، اگر بهار عموم را برق با حِرقتست، بهار خصوص را نور فراست‌‌ است، در بهار عموم چشم عبرت باز کن تا گل بینى، در بهار خصوص دیده‌ی فکرت بر گمار تا دل بینى. درویشى را دیدند سر فرو برده وقت بهار، گفتند اى درویش سر بردار تا گُل بینى، درویش گفت اى جوانمرد سر فرو بر تا دل بینى. @yarekhaksar
هو "مردی پیش بویزید بسطامی شد، گفت: - چرا هجرت نکنی و به سفر بیرون نشوی تا خلق را فائده دهی؟ جواب دادم که: - دوستم مقیم است؛ به وی مشغولم و به دیگری نمی‌پردازم. آن مرد گفت: - آب که دیر ماند در جایگاه خویش بگندد. بویزید جواب داد که: - دریا باش تا هرگز نگندی"
هو ما را بر این درگاه همه نیاز بُود که قطره ای از آن شراب بر دلِ ما ریزی شرابی که مِهر جانان بر آن مُهر نهاده... شرابی که از آن بویِ وصلِ جانان آید گر دو صد جان در سرِ آن کنی شاید
هو بایزید بسطامی را حدیث دل پرسیدند؛ گفتا: دل آن بود که به مقدار یک ذره، آرزوی خلق در او نباشد. @sufianehh
هو آن ساعت که مظلوم از دست ظالم به رنج آید و از دردِ دل و سوزِ جگر به حق نالد، از آن ناله و سوزِ وى زلزله در طبقات آسمان افتد و مقرّبان در غلغل آیند، و آن دعای مظلوم بر مثال شرارات آتش سوى هوا بر شود و تا به حضرت عزّت ذوالجلال هیچ چیز آن را حجاب نکند و ربّ العالمین گوید: و عزّتى لانصرنّک و لو بعد حین (به عزّت و جلالم سوگند كه تو را يارى مى‌رسانم، گر چه بعد از مدّتى باشد) 📕 @sarire_kelk
بایزید بسطامی را حدیث دل پرسیدند؛ گفتا: دل آن بود که به مقدار یک ذره، آرزوی خلق در او نباشد.
هو این چنان است که عیسی (ع) را دیدند که از خانه فاجره‌ای بدر می‌آمد! گفتند: یا روح اللَّه این نه جای تو است کجا افتادی تو بدین خانه؟! گفت ما شب گیری بدر آمدیم تا بصخره رویم و با خدا مناجات کنیم راه شاه راه بر ما بپوشیدند!افتادیم به خانه این زن! و آن زنی بود در بنی اسرائیل به ناپارسایی معروف، آن زن چون روی عیسی دید دانست که آنجا تعبیه ایست برخاست و در خاک افتاد، بسی تضرّع و زاری کرد و از آن راه بی وفایی برخاست و در کوی صلاح آمد، با عیسی گفتند ما میخواستیم که تو این زن را در رشته دوستان ما کشی ازین جهت آن راه بر تو بگردانیدیم. قوله تعالی: «وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ» عجب نه آنست که برادران، یوسف را به بهایی اندک بفروختند! عجب کار سیّاره است که چون یوسفی را به بیست درم بچنگ آوردند! عجب نه آنست که قومی بهشت باقی بدنیای اندک بفروختند! عجب کار ایشان است که بهشتی بدان بزرگواری و ملکی بدان عظیمی به قرصی که بر دست درویشی نهادند بدست آوردند
هو آن ساعت که مظلوم از دست ظالم به رنج آید و از دردِ دل و سوزِ جگر به حق نالد، از آن ناله و سوزِ وى زلزله در طبقات آسمان افتد و مقرّبان در غلغل آیند، و آن دعای مظلوم بر مثال شرارات آتش سوى هوا بَر شود و تا به حضرت عزّت ذوالجلال هیچ چیز آن را حجاب نکند؛ و ربّ العالمین گوید: وَ عِزَّتی لأنصُرَنَّکَ وَ لَو بَعدَ حِينٍ (به عزّت و جلالم سوگند كه تو را يارى مى‌رسانم، گرچه بعد از مدّتى باشد) 📕 @sarire_kelk
هو و پیش از این، بسی به خاطرم می­‌گذشت که تفسیر «مقام محمود» چیست؟ تا آنکه شبی در برابر درگاه، دریایی به شکوهِ بی­‌کرانه­ دیدم. و جمله پیامبران، جامه­‌کنده در دریا بودند و نیز جملگی فرشتگان و اولیا. و پرده­‌ای ستبرِ افکنده بر دریا دیدم و آدم را دیدم که دریا تا سینه­‌اش بود و هرآنکه به خدای تعالی نزدیک‌تر بود، بدان پرده نزدیک‌تر می­‌بود و آدم و فرستادگان اولوالعزم در برِ آن پرده بودند. من به نزدیکی آن پرده شدم و خواستم بدانم که در پسِ پرده چیست؟ به سوی انتهای پرده دویدم و چون رسیدم، در پسِ آن، نوری بس به شکوه دیدم و شخصی را دیدم که از فرق تا پا همچون ماه بود و رخساری چون رخسار ماه داشت و از آسمان­‌ها یک‌سره بزرگتر بود و جملگی درگاه را گرفته آن‌سان که جای سر سوزنی نمانده مگر آنکه از او پر شده­ بود. و بر رخسارش نوری بود که از حضرت، بی‌گسستگی بدو می­‌پیوست. من خواستم که به پس پرده درشوم و نتوانستم. با خویش گفتم این چه مقام است و این کیست؟ که در سرّم ندا دادند که همانا این «مقام محمود» است و این «محمّد (ص)» و آنچه بر روی او می­‌بینی، نور تجلّی است و اگر توان در شدن داشتی، خدای پاک و برین را بی هیچ پرده می­‌دیدی. و مرا گفتند که این مقام از بهر محمّد را ویژه گشته و هیچ کس را بدان راهی نیست. @FEshragh
حسین منصور را پرسیدند که معنی نام اللَّه تعالی چیست؟ گفت: گدازنده تن، رباینده دل، غارت کننده جان، امّا این معاملت نه با هر خسی و دون همتی رود که این جز با جوانمردان طریقت و راضیان حضرت نرود. و جز حال ایشان نبود که اندوه عشق دین بجان و دل خرند هر چه دارند فدای درد و غم خویش کنند بزبان حال گویند: اکنون باری بعشق دردی دارم کان درد بصد هزار درمان ندهم‌ کشف_الاسرار_و_عدةالابرار تفسیر سوره مؤمنون بخش ششم
هو اگر روزی صید دام وی شوی و کشته ی راه او گردی، به عزت او سوگند که جز بر کنگره‌ی عرشِ مجیدت نبندند، که فرمود: هر کس مرا دوست دارد، کُشته ی من گردد و آن کس که کشته ی من شد، او را ندای عزت خواهم داد!
هو داوود نبی گفت: خداوندا چگونه دل را پاک گردانم؟ پاسخ شنید: آتشِ عشق در او زن تا هرچه به ما نسبت ندارد سوخته گردد.