eitaa logo
پیر طریقت
1.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
719 ویدیو
47 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هو ای عزیز! بخدا که دشمنیِ درویشان و مخالفتِ اهل دل، دل را سنگ می‌کند، و دوستی و متابعتِ ایشان، سنگ را دل می‌سازد. ✍ 📕 ص۸۷ @sarire_kelk
طراحی انواع بنر ، پوستر ، لوگو ، عکس نوشته با کمترین هزینه @Ali_designer_HM
هو ✨﷽✨ و گفت: دو خصلت است که دل را فاسد کند : بسیار خفتن و بسیار خوردن.                      https://t.me/donyaye_darvishi       
هو از خلوتگاه دل راهی به سوی حق بگشای و خدای را چنانکه باید بشناس و بدان که شرط وصول به حق تبدیل جان و اوصاف روح است نه تبدیل لباس، یعنی خرقه و دلق ملمع عطار نیشابوری
هو وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ. » - خدا میگه اگه من بخوام به چیزی برسونمت، میرسونمت؛ کسی هم نمیتونه مانع ام بشه
هو این غفلت در حق خلق را رحمت است که اگر چند ذره ای آگاه شوند بسوزند ابوالحسن جان خرقانی
هو باید که در روزی هزار بار بمیری و زنده شوی تا باشد که زندگانی یابی که هرگز نمیری ابوالحسن جان خرقانی
هو این راه راه ناباکانست و راه دیوانگان و مستان با خدا مستی و دیوانگی و ناباکی سود دارد ابوالحسن خرقانی
هدایت شده از .
🔺 مجذوبین ✏️جناب استاد فرمود: همه کسانی که قدم در مسیر نهاده اند ابتدا چیزی چشیده اند تا آنکه در پی سلوک و رسیدن به همه آن برآمده اند، پس همه مجذوبند. طالب هر پیشه و هر مطلبی حق چشاند اول بـارش لـبـی ✏️ و نیز فرمود: حاجی در تدریس بسیار قوی و به هنگام درس متلاطم بود و قرار و آرام نداشت و از جای خود به در می رفت و پیوسته در حال حرکت بود. ✏️ وقتی به بحث عشق اسفار رسید، چنان مطالب وی شاگردان را تحت تاثیر قرار داد که شش نفر از شاگردان مجذوب شدند و بیرون رفتند و کسی را از ایشان خبری نشد. 📚 ترجمه و شرح مصباح الانس ج۲ ص۱۴۳۱/استاد نائیجی
هو و بیشتر خلق، اگر انصاف بدهند و حجاب غفلت برگیرند، شب و روز کمر خدمت بسته‌اند در مراد و هوای نفس خویش... 📚
هو من غریبم، و غریب را کاروان‌سرا لایق است
هو عزیزی در چلهّ نشسته بود برای طلب مقصودی، به وی ندا آمد که این چنین مقصود بلند، به چلهّ حاصل نشود از چلّه برون آی تا نظر بزرگی بر تو افتد آن مقصود ترا حاصل شود. گفت «آن بزرگ را کجا یابم؟» گفت «در جامع» گفت «میان چندین خلق او را چون شناسم که کدامست؟» گفتند «برو او ترا بشناسد و بر تو نظر کند؛ نشان آنک نظر او بر تو افتد آن باشد که ابریق از دست تو بیفتد و بیهوش گردی بدانی که او بر تو نظر کرده است.» چنان کرد ابریق پر آب کرد و جماعت مسجد را سقاّیی می‌کرد و میان صفوف می‌گردید ناگهانی حالتی در وی پدید آمد شهقه‌ای بزد و ابریق از دست او افتاد، بیهوش در گوشه ماند خلق جمله رفتند چون با خود آمد خود را تنها دید آن شاه که بر وی نظر انداخته‌بود آنجا ندید اماّ به مقصود خود برسید.
هو هرگاه بر نفست چیره شدی همه ی عالم از آن تو است. " سوامی ویوکاناندا "
رفع مشکل با مشکل این داستان را حاج جواد سهلانی نقل کرده که مرحوم قاضی می گفـت: مدتی بود که ناراحتی فکری برایم پیش آمده بود. غروب می رفـتم مسجد سهله و نماز مغرب و عشا را می خواندم و به مسجد کوفه بر می گشتم. من وقـتی خواستم از مسجد سهله بیرون بیایم، یک نفر از ملازمین مسجد مرا صدا کرد که: آقا! آقا نرو، ولی من اعتنا نکردم و رفـتم. ده، بیست قدم که از مسجد دور شدم هوا طوفانی شد، به طوری که دیگر جایی را نمی دیدم. برای همین داخل یک چاله عمیقی افـتادم. خیلی وحشت مرا گرفـته بود. ترس از مار و عقرب و حیوانات. همان لحظه حس کردم کسی به من گفـت: چی شد؟ از چی می ترسی؟ تو که چیزیت نیست، تو که خوبی. وقتی طوریت شد آن وقت فکرش را بکن! آرام شدم. تیمم کردم و وظایف قبل از خوابم را انجام دادم و همان جا عبا را کشیدم سرم خوابیدم، چه خوابی، خوابی خوشمزه! نزدیکی های اذان قطرات باران روی عبایم ریخت و بیدار شدم بعد تیمم کردم و نمازم را خواندم. بعد صدای حاج جواد سهلانی را شنیدم. عصایم را از چاله بیرون آوردم تکان دادم و صدا زدم که من این جا هستم بیا مرا در بیار... . آمد و مرا در آورد و به مسجد برد و لباس هایم را هم شست. بعد که به خودم آمدم دیدم آن ناراحتی فکری و گره ای که در ذهنم بوجود آمده بود از بین رفـته و حل شده. گویی این اتفاق بهانه ای شده بود برای آن که آن مشکل بزرگ تر حل شود. برای همین ایشان می فرمودند که اگر مشکلی داری و به مشکل دیگری برخورد کردی خیلی خودت را نباز! چرا؟ به جهت این که شاید همان مشکل، مشکل گشایت باشد. @Mehre_ho
هو و گفت: چنانکه خداوند تعالی فریضه کرد بر انبیا ظاهر کردنِ معجزات و براهین، همچنان فریضه کرد بر اولیا، پنهان کردنِ احوال و مقامات، تا چشمِ اغیار بر آن نیفتد و کس آن را نبیند و نداند.   @sarire_kelk
هو سر بی مغز ز عمامه نگردد پر مغز - صائب تبریزی
هو ساعتی در خود نگر تا کیستی از کجایی وز چه جایی چیستی در جهان بهر چه عمری زیستی جمع هستی را بزن بر نیستی از حسابت تا خبردارت کنم حضرت صفی‌علیشاه
هو آدمی باشد که قیمت او لقمه ای بُوَد و آدمی باشد که قیمت او دیناری بود و آدمی باشد که قیمت او یک دنیا بُوَد و آدمی باشد که قیمت او هر دو جهان باشد؛ زیرا مردمان را به همّت قیمت کنند، نه به هیات. @FEshragh