eitaa logo
پیر طریقت
1.3هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
706 ویدیو
46 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هو جماعتی مسلمان برونانِ کافراندرون، مرا دعوت کردند. عذرها گفتم. می‌رفتم در کلیسیا، کافران بودندی دوستانِ من، کافربرون، مسلمان اندرون. گفتمی: چیزی بیارید تا بخورم، ایشان به هزار سپاس بیاوردندی و با من افطار کردندی و خوردندی و همچنان روزه دار بودندی.
هو مشایخ قدیم خراسان [غالباً امّی] بودند. بایزید بسطامی امّی بود و ابوالحسن خرقانی امی بود و لقمان سرخسی و معشوق طوسی و عبدالرحیم اصطخری و شیخ ابراهیم مجذوب و بابا طاهر عریان و بسیاری دیگر نیز چنان بودند بیشتر متکی به تجربه‌ی درونی و انکشاف معنوی، و کمتر شیفته‌ی درس و دفتر و کتاب. آنها نَفَسِ گرمِ انسانِ بالغِ رسیده‌ی حیّ و حاضر را بر کلمات منقول از مردگان و نقش‌بسته بر اوراقِ بی‌روح کتاب ترجیح می‌دادند. درویشی پیشِ سریِ‌سقطی آمد. سری از او پرسید: «شاگردیِ که کرده‌ای؟ گفت: به هرات مرا استادی است که فرایضِ نمازِ مرا به وی می‌باید آموخت، اما علم توحید او مرا تلقین می‌کند». (نفحات، ص۵۱) بایزید بسطامی نیز به نقل جامی درباره‌ی استاد خود بوعلی‌سندی می‌گوید: «من از ابوعلی علم فنا در توحید می‌آموختم، و ابوعلی از من الحمد و قل‌هوالله». (نفحات، ص۵۶) و خواجه عبدالله انصاری درباره‌ی ابوالحسن خرقانی می‌نویسد که: «وی امّی بود، الحمد بنمی‌دانست». (طبقات انصاری، ص۵۱۰) و عین‌القضات از استاد خود شیخ برکه‌ی همدانی می‌گوید: «برکه جز سوره‌ای چند از قرآن یاد ندارد و آن نیز بشرط باز نتواند خوانْد، و قال يقول ندانَد که چه بوده، وگر راست پرسی حدیث موزون به زبانِ همدانی هم نداند کردن»، اما این آدم بی‌سواد را عین‌القضات سرآمد دوران خود می‌شمارد و می‌گوید او اگرچه ظاهر قرآن را درست نمی‌تواند بخواند «ولیکن می‌دانم که قرآن او داند درست، و من نمی‌دانم». و اگر هم چیزی می‌دانم آن را از او آموخته‌ام، نه از راه تفسیر و غیرِ آن دانسته‌ام، از راهِ خدمت او دانسته‌ام». (نفحات، ص۴۱۹) اقطاب و ابدال آذربایجان بیشتر از همین قماش بودند. به تعبیر شمس‌تبریز آنها امّی بودند اما عامی نبودند. ✍ 📕 چاپ دوم۱۳۷۶، ص۱۶ @sarire_kelk
هو یکی مرا پرسید که ابلیس کیست؟ گفتمی: تو. اگر گفتی (که) جبرئیل کیست؟ گفتمی: تو. بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست از خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی موسی و فرعون در هستی توست باید این دو خصم را در خویش جست
هو تاثیر همنشینی با بزرگان از خاکدان تیره رَسته در صحبتِ آبِ لطیفِ جان‌فزا مقیم شده و آن دریا: بنده‌ای باشد از بندگان خدا. مقالات شمس تبریزی تصحیح اشرفی و جمال‌پور، ص: 177 در مصاحبت بودن با بزرگان آنقدر تاثیر زیاد و عمیق دارد که شمس از آن به عنوان "از خاک بیرون آمدن و کنار آب لطیف قرار گرفتن" تعبیر کرده است و چه تعبیری زیباتر از این؟
هو عقل تا درگاه ره می‌برد اما اندرونِ خانه ره نمی‌برد. آنجا عقل حجابست و دل حجاب و سر حجاب. https://t.me/Analhaghhoo
هو خوش باش که خوشْ نهاد باشد صوفی از باطن خویشْ شاد باشد صوفی صوفی صاف است غم بَرو نَنشیند کیخُسرو و کیقُباد باشد صوفی خوشی من از نهاد من, رنج من از نهاد من است.
هو یکی پرسید که چه کنم که به تو رسم؟ گفت: تن بگذار و بیا. حجاب بنده از خدا تن است. تن چهار چیز است: فرج است و گلو و مال و جاه.
هو قومی مقلّد دلند، قومی مقلّد صفا، قومی مقلّد مصطفی، قومی مقلّد خدا. از خدا روايت كنند. قومی هم مقلّد خدا نباشند، از خدا روايت نكنند، از خود گويند.
هو كسی می خواستم از جنس خود كه او را قبله سازم، و روی بدو آرم كه از خود ملول شده بودم - تا تو چه فهم كنی از اين سخن كه می گويم كه از خود ملول شده بودم؟-اكنون چون قبله ساختم، آنچه من می گويم فهم كند و دريابد.
هو ‏چون در دریا افتادی و شنا نمی‌دانی، مرده شو تا آبَت بر سر نهد!
هو در این دنیا، بیش از ستاره های آسمان، مرشد نما و شیخ نما هست. مرشد حقیقی آن است که تو را به دیدنِ درونِ خودت و کشف کردنِ زیبایی های باطنت رهنمون می شود. نه آن که به مرید پروری مشغول شود. @sufianehh
هو مقصود از وجود عالم ملاقات دو دوست بود که روی در هم نهند جهت خدا دور از هوا
هو همه را در خود بينی، از موسی و عيسی و ابراهيم و نوح و آدم و حوا و ايسيه و دجّال و خضر و الياس، در اندرون خود بينی. تو عالَم ِ بي كرانی،چه جای آسمان هاست و زمين ها؟
هو چون تاریکی دراز آید، بعد آن روشنی دراز آید.
هو چون در دریا افتاد، اگر دست و پای زند، دریا در هم شکندش، اگر خود شیر باشد. الّا خود را مرده سازد. عادت دریا آنست که تا زنده است او را فرو می برد، چندانکه غرقه شود و بمیرد. چون غرقه شد و بمرد برگیردش و حمّالِ او شود. اکنون از اوّل خود را مرده سازد، و خوش بر روی آب می رود.
هو «خَلَل از اینست که خدا را به نظرِ محبت نمی‌نگرند، به نظرِ علم می‌نگرند، و به نظرِ معرفت، و نظرِ فلسفه! نظر محبت کار دیگرست.» 📕 تصحیح محمدعلی موحد ص۱۰۵ @sarire_kelk
هو سماعی است كه فريضه است و آن سماع اهل حال است، كه آن فرض عين است، چنانكه پنج نماز و روزه ی رمضان، و چنانكه آب و نان خوردن به وقت ضرورت. فرض عين است اصحاب حال را، زيرا مددِ حيات ايشان است.
هو در بند آن باش که بدانی که من کی ام و چه جوهرم؟ و به چه آمدم و کجا می روم؟ و اصل من از کجاست؟ و این ساعت در چه ام؟ و روی به چه دارم؟
هو آن کس که به صحبت من ره یافت، علامتش آن است که صحبت دیگران بر او سرد شود و تلخ شود. نه چنان که سرد شود و هم چنین صحبت می کند، بلکه چنان که نتواند با ایشان صحبت کردن.
هو همه را در خود بینی از موسی و عیسی و ابراهیم و نوح و آدم و حوا و آسیه و خضر و الیاس و فرعون و نمرود، تو عالم بیکرانی . . ‌. همه‌ی عالم در توست چون خود را شناختی، همه را شناخته‌ای پس اینقدر عمر که تو را هست، در تفحص حال خود خرج کن در تفحص عالم چرا خرج میکنی؟ شناخت خدا عمیق است؟ ای انسان، عمیق تویی اگر عمقی هست در توست!
هو چون خود را به دست آوردی ، خوش می رو ... @sufianehh
هو آنکس که به صحبت من رَه یافت علامتش آن است که صحبت دیگران بر او سرد شود و تلخ شود نه چنان که سرد شود و همچنین صحبت می کند بلکه چنان که نتواند با ایشان صحبت کردن.
هو : ‌ من کودڪ بودم خدا را می‌دیدم، ملڪ را می‌دیدم، مغیبات‌اعلے و اسفل را مشاهده می‌کردم. ‌ ‌ گمان می‌بردم جمله مردمان همچنان می‌بینند ، آخر معلوم شد که نمی‌دیده‌اند.. ‌ ‌📖از کتاب https://t.me/Analhaghhoo
هو ترا می بايست آمدن به زيارت بی آنكه بفرستند. عشق اين باشد. https://t.me/Analhaghhoo
با خلق اندک اندک شو. حق را با هیچ صحبت و تعلق نیست. ندانم از ایشان چه حاصل شود؟ کسی را از چه باز ، یا به چه کنند؟