eitaa logo
پیر طریقت
1.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
725 ویدیو
47 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هو دلي را كز آسمان و دايره‌ افلاك بزرگتر است و فراختر و لطيفتر و روشنتر، بدان انديشه و وسوسه چرا بايد تنگ داشتن و عالَم خوش را بر خود چو زندان تنگ كردن؟ چگونه روا باشد چو بوستان را بر خود چو زندان كردن؟ همچو كرم پيله، لعاب انديشه و وسوسه و خيالات مذموم بر گِرد نهاد خود تنيدن و در ميان زنداني شدن و خفه شدن! ما آنيم كه زندان را بر خود بوستان گردانيم، چون زندان ما بوستان گردد، بنگر كه بوستان ما خود چه باشد! شمس تبریریزی
هو ایام گل چو عمر به رفتن شتاب کرد ساقی به دور بادهٔ گلگون شتاب کن بگشا به شیوه نرگس پرخواب مست را وز رشک چشم نرگس رعنا به خواب کن بوی بنفشه بشنو و زلف نگار گیر بنگر به رنگ لاله و عزم شراب کن
هو زآنجا که رسم و عادت عاشق‌کشی توست با دشمنان قدح کش و با ما عتاب کن همچون حباب دیده به روی قدح گشای وین خانه را قیاس اساس از حباب کن
هو حافظ وصال می‌طلبد از ره دعا یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن
هو نقل است که شِبلی روزی می‌رفت. دو کودک خصومت می‌کردند برای يک جوز که يافته بودند. شبلی آن جوز را از ايشان بستد. و گفت: «صبر کنيد تا من اين بر شما قسمت کنم». پس چون بشکست، تهی آمد. آوازی آمد: «هلا قسمت کن اگر قسام تويی». شبلی خجل شد و گفت: «آن همه خصومت بر جوز تهی و اين همه دعوی قسامی بر هيچ؟». تذکرة الاولیاء ذکر شبلی در رهی میرفت شبلی دردناک دید دو کودک در افتاده بخاک زانکه جوزی در میان افتاده بود هر دو را دعوی آن افتاده بود هر دو از یک جوز میکردند جنگ شیخ گفتا کرد میباید درنگ تا من این جوز محقر بشکنم پس میان هر دو تن قسمت کنم جوز بشکست و تهی آمد میانش برگسست آنجایگه آهی ز جانش گشت بیمغزی خویشش آشکار اشک میبارید و میشد بیقرار هاتفی گفتش که ای شوریده جان گر تو قَسّامی هلا قسمت کن آن چو نهٔ صاحب نظر خامی مکن بعد از این دعوی قَسّامی مکن مصيبت نامه عطار نیشابوری
هو آنها که اهل صلحند بردند زندگی را… وین ناکسان بمانند در جنگ زندگانی… .
هو و گفت: اگر كسی گويد كه اين در واكنند به نماز و روزه و علم و زهد، باور مدار كه وانكنند اين در را الّا به سخاوت! شيخ ابوالحسن خرقانی
هو می‌زنم حلقه ،، درِ هر خانه‌ای ، هست در کویِ شما ، دیوانه‌ای ، مرغِ جان ، دیوانه‌ی آن دام شد ، دامِ عشقِ دلبری دُردانه‌ای ، عقل‌ها ، نعره زنان ،،، کآخر کجاست؟ ، در جنون ،، دریادلی ، مردانه‌ای؟ ، ای خدا ، مجنونِ آن لیلی ، کجاست؟ ، تا ، به گوشش ،  دردَمیم افسانه‌ای ، ز آنکِ گوشِ عقل ، نامَحرَم بُوَد ، از فسونِ عاشقان ، بیگانه‌ای ، سلسله‌زلفی ، که جان ، مجنونِ اوست ، میل دارد با شکسته‌شانه‌ای ، شهرِ ما ، پُرفتنه و پُرشور شد ، الغیاث ، از فتنه‌ی فتّانه‌ای ، زوتر ، ای قفّال ،، مفتاحی بساز ، کز فرج ،، باشد وِرا دندانه‌ای ، = کلیدساز = کلیدی هین ، خمُش کن ،، کژ مَرُو ، فرزین نِه‌ای ، کی؟ ، چو فرزین کژ رَوَد فرزانه‌ای؟ ، = مهره‌ی وزیر در شطرنج غزل ۲۹۱۸
هو صفتِ خدای ، داری ، چو به سینه‌ای درآیی ، لمعانِ طورِ سینا ، تو ز سینه وانمایی ،
هو اگر ، سودایِ ما ، داری ، ز سودایِ جهان ، بگذر ، وگر ، ما را ، هواداری ، ز سود و ، از زیان ،، بگذر ،
هو خرابات است و ، ما سرمست ، و ساقی ، جامِ مِی بر دست ، اگر ، می‌نوشی‌اَش ، بِستان ، وگرنه ، شو روان ، بگذر ،
هو بیا ، گر ، عشق می‌بازی ، که ما ، معشوقِ یارانیم ، برو ، گر عاشقِ مائی ، رها کن دل ،، ز جان ، بگذر ،