eitaa logo
کانال تبلیغی حجت الاسلام حبیبی
256 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
3.7هزار ویدیو
30 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌: بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم 🌸 *خداوند را از جنس محبت آفرید.* 🌸 * مطهری (رحمه الله علیه): آنان ڪه زیبایی اندیشه دارند زیبایی تن را به نمایش نمیگذارند*. 🌹🌹🌹🌹🌹 ✨ * یعنی: دختر سیبی است ڪه باید از درخت سربلندی چیده شود؛ نه در پای علف‌های هرز.* ✨ * یعنی: هنر پوشاندن، نه پوشیدنی ڪه از نپوشیدن بدتر است.* ✨ * یعنی: دارای حریمی هستم ڪه هر ڪسی به آن راه ندارد.* ✨ * یعنی: زاده ی عصر جاهلیت نیستم. (وَلَا تَبَرَّجُنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّة...۳۳/احزاب).* ✨ * یعنی: لایڪ ارزشمند خدا، نه لایڪ بی ارزش بَعضیا.* ✨ * یعنی: حاضر نیستم برای پررنگ شدن، هزار رنگ شوم.* ✨ *: هر ڪسی لایق دیدن زیبایی های من نیست.* ✨ * یعنی: آزاد بودن از زندانی به نام: "نظر دیگران"* ✨ * یعنی : پوشاندن و نمایان نکردن تمام بدن! نه فقط سر.* ✨ * یعنی: بی نیازم از هر نگاهی، جز نگاه خدا.* ✨ * یعنی: من انتخاب می‌کنم؛ ڪه تو چه ببینی.* ✨ * یعنی: زرهی در برابر چشم‌های مریض.* ✨ * یعنی: یک پیله تا پروانه شدن.* ✨ * یعنی: احترام به حرمت های الهی.* ✨ * یعنی: طعمه هوسرانی کسی نیستم.* ✨ * یعنی: به جای شخص، شخصیت را دیدن.* ✨ * یعنی: من یک انسانم؛ نه یک وسیله.* ✨ * یعنی: خون بهای شهیدان.* ✨ * یعنی: حفاظت از زیبایی.* ✨ * یعنی: حفاظت از امانت خدا.* ✨ * یعنی: نماد هویت انسانی.* ✨ * یعنی: صدفی بر گوهر وجود.* ✨ * یعنی: محتاج جلب توجه نیستم.* ✨ * یعنی: زن والاست؛ نه کالا.* ✨ * یعنی: اثبات تقدس زن.* ✨ * یعنی: مراقبت از تقوا.* ✨ * یعنی: اعتماد به نفس.*
دیروز در خدمت یکی از اساتید بودم، ایشون می‌گفتن این عزیز پایه اول و دوم حوزه رو شاگردم بودن. بعد بهشون گفتم: آقا آرمان به‌نظرم اسمت رو عوض کن دو روز دیگه که می‌خوان صدات بزنن🗣 یا اسمت رو به عنوان سخنران بگن زیاد جالب نیست بگن حجت‌الاسلام علی وردی شهید بزرگوار🌷 می‌گه: که حاج آقا تا اون‌روز نیستم. هیچ‌وقت اون روز . اگر بودم چشم عوض می‌کنم. همون موقع انگار خودش می‌دونسته که این اسم یک روزی آرمان می‌شه برای جوان‌های کشور. 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽| ببینید؛ 🌷پیامبر در گلستان شهدا،گل لاله کاشتند... 🔰فرزند دوم مرحوم آیت الله میرزا محمد حسین اژه ای نقل می کند؛ پدرم رسم داشت تمام شب های جمعه برای شب زنده داری به برود... یک شب آیت الله اژه ای نزدیک قبر آخوند کاشی سر به سجده گذاشته و گریه می کرد... علی آقا قدسی که شاهد این منظره است می گوید؛ آرام به سمت میرزا محمدحسین رفتم دست بر شانه اش گذاشتم در همان حال میرزا گفتند؛ «اینجا سرزمین عزیزی است» بعد دست گذاشتند بر زمینی که در آن بود و گفتند؛ من امشب واقعه عجیبی در عالم مشاهده کردم؛ دیدم آسمان شکاف برداشت و حضرت از آسمان به زمین هبوط کردند و مرحوم و مرحوم همراه رسول الله بودند... و دیدم که «هر سه مشغول کاشتن گل های لاله در این سرزمین هستند» پنجاه سال بعد از این مکاشفه بود که (جنگ ایران و عراق) شروع شد و شکل گرفت... منبع؛دانشنامه تخت فولاد 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🇮🇷 @ahmad_moghimi57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ پیام جواد محمدی به بی‌حجاب‌ها و کسانی که ترویج بی‌حجابی می‌کنند! 🆘 @Roshangari_ir 🔜 Rubika.ir/roshangari_ir
مرحمت بالازاده تاریخ تولد:۱۳۴۹/۰۳/۱۷ تاریخ شهادت:۱۳۶۳/۱۲/۲۱ محل شهادت: جزیره‌ی مجنون عملیات: بدر 🍀شهید ۱۴ ساله‌ای که اجازه‌ی ورود به جبهه‌اش را مقامِ معظمِ رهبری در زمانِ ریاست جمهوری امضا کردند🍀 🌻شِکَرنویس!🌻👉🏻 🇮🇷 کانال قرارگاه اساتید و طلاب انقلابی 🍂 @gharar_a
🌷سه روز، روزه گرفت. از او پرسیدم: چی شده؟ چرا غذا نمی‌خوری؟ گفت: دارم خودم را تنبیه می‌کنم. گفتم: مگر چکار کردی که خودت را تنبیه می‌کنی؟ گفت: یادت است آن روزی که بچه‌های تبلیغات لشکر، با دوربین، به گردان ما آمده بودند. گفتم: خوب. گفت: وقتی دوربین سمت من آمد، مرتب نشستم و موهایم را مرتب کردم. گفتم: خب، اشکالی دارد؟ 🌷....آهی کشید و گفت: بعد از مصاحبه فکر کردم، با خودم گفتم: ابراهیم! این مصاحبه‌ها را مگر چه کسی می‌بیند؟ آدم‌هایی مثل خودت. ولی با این‌حال، تو خودت را مرتب کردی و درست نشستی و مواظب رفتارت بودی، اما می‌دانی که سال‌هاست در مقابل دوربین خدا قرار داری و هرطور که می‌خواهی زندگی می‌کنی و هیچ وقت هم خودت را جمع و جور نکرده‌ای؟ این فکر مرا اذیت می‌کند که چرا بنده‌های خدا را به خدا ترجیح دادم؟ بنابراین خودم را تنبیه می‌کنم! 🌹خاطره ای به یاد ابراهیم محبوب فرمانده گردان حزب الله : رزمنده دلاور غلامرضا سالم منبع: سایت نوید شاهد
💢یک روز به من گفت: «اگر شدم، این دو را بده تا حقی از ، به گردن من نماند.»... . یک دست لباس بادگیر و یک دست لباس سبز سپاه درخانه داشت. من خیلی این دو دست لباسش را دوست داشتم. هر وقت با این لباس او را می دیدم، افتخار می کردم. یک روز به من گفت:«اگر شهید شدم، این دو دست لباسم را تحویل سپاه بده تا حقی از بیت المال، به گردن من نماند.» . ▪️من قانع نمی شدم و می گفتم:  «این لباس ها تنها یادگارهای توست و من می خواهم آن ها را پیش خودم نگه دارم.» . هر چقدر اصرار کرد نتوانست مرا راضی کند. به ناچار وقتی دید قانع نمی شوم، گفت: «بادگیرم را تحویل سپاه بده اما لباس سبز را فقط با اجازه ی فرماندهی سپاه جویبار می توانی پیش خودت نگه داری.» . 🦋قبل از شهادتش به اسارت درآمد. روزهای آخر اسارتش در آخرین نامه ای که از اردوگاه برایمان نوشت هم، بار دیگر به همین موضوع اشاره کرد و بر آن تأکید کرد. دو روز بعد از این نامه به شهادت رسید و جنازه اش  به ما تحویل داده شد. حالا بعد از سال ها من ماندم و یک لباس... . 💢راوی :همسر سردار شهید نادعلی رضایی 💠@hafttapeh
سنگرها را خالی نگذارید ؛ مسجد ، مدرسه ، نماز جمعه و جبهه ها را فراموش نکنید؛ مبادا با ضد انقلابیون نشست و برخاست کنید و هرکسی بر ضد انقلاب حرف زد توی دهانش بزنید و خاموشش کنید؛ ✅ امضاء : شهید حسن محمدرحیمی‌ها
📜بخشی جالب از وصیتنامه حاج قاسم سلیمانی: 🌹خداوندا ! تو را سپاس که مرا قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجسته ترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت را درک کنم و سرباز رکاب او شوم.. 🇵🇸 @Roshangari_ir
نصف شب از شناسایی برگشته بود وقتی می‌بیند بچه‌ها توی چادر خوابیدند همان جا بیرون چادر می‌خوابد بسیجی آمده بود نگهبان بعدی را بیدار کند می‌بیند کسی بیرون چادر خوابیده است با قنداق اسلحه به پهلویش می‌زند و می‌گوید:پاشو،نوبت پست شماست. آقا مهدی هم بلند می‌شود، اسلحه را می‌گیرد و می‌رود صبح زود نگهبان به آن بسیجی میگوید چرا دیشب من را بیدار نکردی؟ وقتی به محل نگهبانی می‌روند ،می‌بینند فرمانده لشگر دارد نگهبانی می‌دهد. مهدی زین الدینی 🕊 ✍️ شهید 🇵🇸 @Roshangari_ir
📌از جهاد در راه خدا بالاتر چیه؟ مردى خدمت رسول خدا(ص) آمد و عرض كرد كه: من به رغبت دارم و به آن شاد و خرّم مى‌شوم. حضرت فرمود: پس در راه خدا جهاد كن؛ زيرا كه اگر شوى، زنده خواهى بود در نزد خدا ... و اگر زنده برگردى، از گناهان پاك شوى، چنانچه از متولّد شده‌اى. آن مرد گفت: يا رسول اللّٰه! پدر و مادر پيرى دارم كه گمان مى‌كنند و چنان مى‌دانند كه ايشان به من انس دارند و بيرون رفتن مرا ناخوش دارند. رسول خدا(ص؟ فرمود: با و قرار و آرام گير. پس سوگند ياد مى‌كنم به آن خدايى كه جانم به دست قدرت او است، هر آينه ايشان با تو، در یک شبانه روز، ازجهاد يك‌ساله بهتر است. 📚کلینی، الکافی، ج2، ص160.
مالک رحمتی ، استاندار جوان آدربایجان شرقی 🖤 🇵🇸 @Roshangari_ir 🅾️ Roshangari.ir/i.php
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قنوت برای شهادت 🌹 🇮🇷 🎙آیت الله فروغی مردی در مسجد نماز می‌خواند. در قنوتش کرد؛ اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُکَ خَيْرَ مَا تُسْأَلُ فَأَعْطِنِي أَفْضَلَ مَا تُعْطِي (( خدایا من بهترین چیزی که از تو می‌شود خواست را می‌خواهم. )) ❤️ رسول خدا (ص) از آنجا رد می شدند، فرمودند؛ اگر دعایش مستجاب شود، می‌شود... 🌹 🆔 @namazmt
💠پاسدار شهیدی که مقام معظم رهبری مزارش را پنج مرتبه زیارت کردند ◇شهیدی که مزارش از شهرهای شمالی و غربی ایران تا هزاران کیلومتر دورتر، زائر دارد. ◇شهیدی که حاجت روا می کند و معمولا کسی دست خالی از سر قبرش برنمیگردد. ◇شهیدی که قبل از تدفین ، سوره مبارکه کوثر را تلاوت نمود. ◇ شهیدی که هنگام تدفین ، از او صدای اذان گفتن شنیده شد. ◇ شهیدی که در سجده ها و قنوت نمازش ، دعای کمیل را می خواند. شهیدی که با همان لباس خاک آلود برگشته از ماموریت به خواستگاری رفت. ◇ شهیدی که روی قالی های خانه نمی نشست. می گفت: نشستن روی این قالی‌ها مرا از یاد محرومان غافل می کند. ◇ شهیدی که در هفته چند ساعت برای خود "کسر کار" می زد. می گفت: در حین کار احتمال می رود یک لحظه ذهنم به سمت خانه، همسر و یا فرزندم رفته باشد، وقت کار، من متعلق به بیت المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم. ◇ شهیدی که حاج_قاسم سلیمانی معتقد بود مزارش شفاخانه است و درباره اش گفت: «ما افتخار می‌کنیم شهید مغفوری که امروز قبرش امامزاده شهر ماست، برای استان کرمان است؛ شهیدی که هیچ شبی نافله شبش قطع نشد. ما افتخار می‌کنیم به شهید مغفوری، او آن قدر در حفظ بیت‌المال حساس بود که حتی موقع وضع حمل همسرش، برای انتقال او به بیمارستان، از ماشین سپاه استفاده نکرد» ◇ شهیدی که پس از شهادتشان ، حاج قاسم پشت در اتاق عمل نوه شان ۴ ساعت منتظر و دعاگو ماند. عبدالمهدی‌ مغفوری🌷 ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
🍂 اجر تلاش به نقل از صدیقه حكمت همسر شهد عباس بابای ‌‌‍‌‎‌┄═❁❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ منطقه که بود، گاهی تا مدتها او را نمی‌دیدیم. حسابى دلم می‌گرفت. یک روز به او گفتم: «تو اصلا می‌خواستى این کاره بشوی، چرا آمدى مرا گرفتی؟!» با لبخندی گفت: «پس ما باید بی‌زن می‌ماندیم.» گفتم: «من اگر سر تو نخواهم نق نزنم، پس باید سر چه کسى نق بزنم؟» گفت: «اشکالى ندارد، ولى کارى نکن اجر زحمتهایت را کم کنی. اصلا پشت پرده همه این کارهاى من، بودن توست که قدمهاى مرا محکم می‌کند.» نمی‌گذاشت اخمم باقى بماند. روش همیشگی‌اش بود .کارى می‌کرد که بخندم، آن وقت همه مشکلاتم تمام می‌شد‌. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂