eitaa logo
هلیلان نیوز
209 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
5.6هزار ویدیو
134 فایل
کانال #هلیلان_نیوز ، برای انعکاس اخبار ایران و جهان ادمین: @Holeilan_News_Admin ━━━━━➳༻❀✿❀༺➳━━━━━ ✺෴✺෴✺෴✺෴✺෴✺෴✺෴✺෴✺෴✺෴✺ ۖ/ 📖 ✺🌹بِسْمِ اللٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیٖمْ🌹✺ ─┅═ೋ❅
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ 🚗دریکی از سفرهای به جنوب کشور و بازدید از مناطق جنگی بعداز ورود ماشین به جاده‌ای خاکی حضرت آقا به راننده فرمودند؛ که من به رانندگی علاقه دارم❤️و دوست دارم رانندگی کنم اجازه بدهید من پشت رول بشینم و آقا مشغول رانندگی شدند😄 ! بعداز چند دقیقه ای به یک ایست بازرسی رسیدند و آقا توقف کردند تا زنجیر را بندازند سربازی که آنجا بود و ظاهرآ تازه کار هم بود آمد جلو و عرض ادب واحترامی🙇🏻 خدمت آقا کرد و گفت اجازه بدهید هماهنگی کنم و رفت و به دژبان گفت: قربان آدم مهمی تشریف آوردند❗️ دژبان گفت: کیه؟ سرباز دستپاچه گفت: نمیدونم کیه🤔؟ ولی میدونم که خیلی خیلی مهمه !😐 دژبان گفت: اگه نمیشناسیش از کجا میدونی که خیلی مهمه ؟ سرباز گفت: نمیدونم کیه ولی هرکی هست آیت الله خامنه ای 😐😂😂 🌺مقام معظم رهبری از این خاطره به عنوان یکی از بهترین خاطراتش یاد میکند🌺 😅 ❤️ @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
هدایت شده از پرتو اشراق
🔥 ... 🍲 حاجی امروز آبگوشت داریم برو چند تا نون بخر و بیا!!! 🎙به نقل از یکی از اساتید دانشگاه 🎓 امروز یکی از دانشجوهایی که خونمون اومده بود قضیه ی جالب و در عین حال عبرت آموزی رو نقل کرد! 🚕 گفت: با چند تا از رفیقام سوار تاکسی بودیم که راننده ی تاکسی برای اینکه ما رو نصیحت کنه که در این سنین جوانی مواظب خودتون باشید، گفت: 🏙 بیست سی سال قبل وقتی که ١٨ سالم بود، توی محلمون یک زن خراب زندگی می کرد که شوهر هم داشت. یه بار وسوسه شدم که باهاش رابطه داشته باشم! 🚪خلاصه وقتی که شوهرش نبود رفتم خونش و مشغول شدیم. اواخر کار بود که در خونشو زدند! 🚪زن فوری لباساشو پوشید و رفت دم در... شوهرش اومده بود. 👩🏻 زن هم گفت: حاجی امروز آبگوشت داریم برو چند تا نون بخر و بیا!! 🚶شوهرش رفت و من هم لباسمو پوشیدم و از خونه زدم بیرون. 🚕 این بود تا چند سال قبل که بین روز با تاکسی رفتم خونه، همین که در را زدم، زنم اومد در خونه و گفت: 👩🏻 حاجی آبگوشت داریم، برو چند تا نون بخر و بیا! 💬 چون جمله اش دقیقا شبیه جمله ی سی سال قبل اون زن خراب بود ناگهان خاطره ی اون روز در ذهنم تداعی شد و دلم آشوب شد. 🚕 فوری رفتم در تاکسی نشستم و منتظر شدم. بعد از لحظاتی دیدم جوانی از خانه ام بیرون زد!! 🗣 صداش زدم و گفتم: سوار شو. ⁉ گفت: تو کی هستی؟! 🚕 گفتم: سوار شو تا بهت بگم... وقتی سوار شد، گفتم: من شوهر همون زنی هستم که الآن باهاش مشغول بودی! 👨🏻از ترس شروع به لرزیدن کرد. گفتم نترس، حقم بود و خاطره ی دوران جوونیمو واسش تعریف کردم و گفتم: ⚠ تو هم منتظر چنین روزی باش! 👩🏻👨🏻بعد از این قضیه هم زنم رو طلاق دادم. 👌این را براتون گفتم که مراقب رفتارتون باشید و گول وسوسه های شیطون رو نخورید... ⚜ پیامبر اکرم (ص) فرمود: 🔅هر كس با زن مسلمان یا یهودى و نصرانى و مجوسى یا كنیزى كه آزاد باشد زنا كند و بدون توبه و با اصرار بر این گناه از دنیا برود، خداوند متعال سیصد در عذاب را در قبرش باز مى كند كه از هر درى مارها، عقرب ها، افعى ها و اژدهاهایى از آتش بیرون آیند و او را نیش زنند كه در اثر آن، بدنش آتش گیرد و تا روز قیامت بسوزد. 🔅چون از قبرش بیرون آید، مردم از بوى زننده و گندش اذیت و ناراحت مى شوند و با همان بو شناخته مى شوند و همه اهل محشر مى دانند او زناكار است تا این كه (خداوند) امر كند او را داخل آتش نمایند. 📚 بحارالأنوار، ج ٧٩، ص ٢٩. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
هدایت شده از داستانهای آموزنده
🔴 ‌"احنف بن قیس" نقل می کند: روزی به دربار معاویه رفتم و دیدم آنقدر طعام مختلف آوردند که نام برخی را نمی دانستم. 🔸پرسیدم این چه طعامی است؟ معاویه جواب داد : مرغابی است ، که شکم آنرا با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ کرده و نِیشکر در آن ریخته‏اند. 🔹بی اختیار گریه ‏ام گرفت. معاویه با شگفتی پرسید: علّت گریه ‏ات چیست؟ گفتم به یاد علی ابن ابیطالب افتادم. روزی در خانه او میهمان بودم؛ آنگاه سفره‏ای مُهر و مُوم شده آوردند. 🔸از علی پرسیدم: در این سفره چیست؟ پاسخ داد نان جو. گفتم شما اهل سخاوت می‏ باشید، پس چرا غذای خود را پنهان می ‏کنید؟ : این کار از روی خساست نیست، بلکه می‏ ترسم حسن و حسین‏، نان ها را با روغن زیتون یا روغن حیوانی، نرم و خوش طعم کنند. 🔹گفتم مگر این کار حرام است؟ علی فرمود : نه بلکه بر حاکم امت اسلام لازم است در طعام خوردن، مانند فقیرترین مردم باشد که فقر مردم، باعث کفر آنها نگردد تا هر وقت فقر به آنها فشار آورد بگویند: بر ما چه باک، سفره امیرالمؤمنین نیز مانند ماست.معاویه گفت : ای احنف! مردی را یاد کردی که فضیلت او را نمی توان انکار کرد. 📚 ‌ ‌  به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande